سلام بر تو ای بهار انسان ها

بهار برای تمامی ملت ها مفهومی است در بر گیرنده یک فصل یا فصلی همراه با رویش و زایش دوباره نباتات یا حتی حرکت و خیزش یک ملت، ولی بهار در فرهنگ فارسی بار معنایی عمیقی با خود به همراه دارد. نویسندگان و شاعران فارسی زبان چنان این واژه را در معانی عمیقی به کار برده­ اند که هر ایرانی با شنیدن آن ناخودآگاه سیلی از معانی به ذهنش خطور می­ کند. استعاره بهار در نزد شاعران فارسی زبان نشانگر فصلی نوین در زندگی می­ باشد که پس از دوران پر محنت و  سرمای زمستان فرا می رسد. و اما در کل شاید بهار سه مفهوم را بیشتر به ذهن می رساند که همانا بهار طبیعت، بهار انسانها و بهار بشریت می­ باشد که در هر کدام وزش باد بهاری باعث آشکار شدن حقیقت آن مورد می شود.

حقیقت طبیعت را بهار هویدا می­ کند، اگر بهار نباشد استعدادهای طبیعت شکوفا نخواهد شد. در زمستان درختان وجود دارند اما وجودی توام با خاموشی! بدون محصول درخت را می بینی اما بدون بار و میوه. حقیقت طبیعت زمانی که باران و نسیم بهاری بر او بوزد شکوفا می شود.

 ولی آیا بهار تنها منحصر به طبیعت است؟ آیا انسان هم می تواند بهاری داشته باشد؟ آیا انسان همان چیزی است که ما در دنیا می­ بینیم؟ آیا انسان عصر حاضر در بهار خود به سر می­ برد؟ انسانی که در زمین خونریزی می­ کند، تجاوز می­ کند، زورگویی می­ کند، خودخواهی می کند آیا این انسان همانی است که خداوند اسماء الهی را به او آموخت می­ باشد؟ آن چیزی که امروز ما از تاریخ انسان در دنیا می بینیم در واقع زمستان انسان­هاست. بهار انسان زمانی است که اسماء الهی در انسان متجلی شود انسان عالم، حکیم و رئوف بشود در واقع آن طوری که خداست تجلی علم خدا شود.

ادامه نوشته

غروب جمعه


نمی‌دانم در غروب جمعه چه رازی نهفته است! آسمان آبی است، اما دلت حال غروب ابری‌ترین روزهای پاییز را دارد. اگر جمعة زیباترین روز بهار با گل‌های سرخ هم كه باشد، دلتنگی غروب ابری بر دلت پنجه می‌كشد. بعدازظهر آدینه، آیینة دلتنگی غریبی است؛ دلت بهانه می‌گیرد؛ هیچ‌چیز آرامت نمی‌كند؛ قرار از دلت می‌رود؛ ناگاه به خود می‌آیی و می‌بینی كه قطرات اشك به آرامی تمام صورتت را پوشانده است. در غروب جمعه، چه رازی نهفته است؟ این اشك از كجا آمده است؟ بهانة گریه چیست؟ ای كاش دلت با گریه آرام می‌گرفت. گریه تو را بی‌قرارتر می‌كند. دلتنگی بیشتر به جانت پنجه می‌كشد. گاهی كه آسمان ابری است و خیال باریدن دارد، دلتنگ‌تر می‌شوی؛ گریه‌ات به گریة غریبانة آسمان می‌پیوندد

به خاطر می‌آوری، تابستان یا بهار هم كه باشد، فرقی نمی‌كند. دلتنگی غروب جمعه یكی است. برمی‌خیزی، مفاتیح را می‌گشایی؛ صبح جمعه را همراه طلوع آفتاب و "ندبه" در فراق "او" آغاز كرده‌ای؛ غروب آفتاب را با "سمات" به پایان می‌بری و بر سجادة نماز مغرب كه می‌ایستی و قامت نماز می‌بندی، احساس غریبی داری؛ احساس اینكه او نیز در جایی از همین زمین، قامت به نماز بسته است. غریبِ تنهایی كه منتظر یك جمعة خاص است؛ جمعة فرج، جمعة ظهور، جمعة نجات ....

این غم غربت غروب جمعه، جز به یاد او، به یاد كه می‌تواند باشد؟ این غم هجر اوست كه غروب هر جمعه را رنگ انتظار می زند. از خودت می‌پرسی: "چگونه یك هفتةدیگر را بدون او گذراندی؟ چگونه جمعه‌ای دیگر بدون حضور او گذشت؟ تو به چه مشغولی كه او را با همة وجود فریاد نمی‌كنی؟". بی‌شك او خود از این دوران غیبت طولانی دلتنگ است. كجایند شیعیان واقعی و منتظران راستینش كه جمعة حضورش را با تمامی نیاز بخواهند؟ آخر تا كی غروب جمعه، غروب این دلتنگی دل‌های ماست؟ تا كی نگاهمان به راه و دلمان به انتظار بماند؟ آخر چرا نبودنش را عادت كرده‌ایم؟ چطور توانسته‌ایم و می‌توانیم بدون او جمعه‌هایمان را بگذرانیم؟ ولی آنچه آراممان میکند این است که خواهی آمد -

خواهی آمد ای سوار سبز پوش ---لحضه هایم را بهاری می کنی

با نگاه خویش در متنم زمان ---- عشق را هر لحضه جاری می کنی

 

در جستجوی ذخیره خدا در روی زمین

سلام ای ذخیره خدا در روی زمین!

این سخن خدا در قرآن است: «بقیّة الله خیر لکم ان کنتم مومنین»

اگر شما اهل ایمان هستید بقیة الله برایتان بهتر است.

آری! خدا پیامبران زیادی برای هدایت بشر فرستاد. آن ها برای سعادت بشر زحمات زیادی کشیدند، عدّه زیادی از آنان در این راه شهید شدند. اکنون که پیامبران، همه از این دنیا رفته اند و مهمان خدا شده اند، فقط تو تنها یادگار آن ها هستی،

آری! تو بازمانده خدا و ذخیره او در روی زمین هستی. من دیده ام که بعضی افراد، وسایل قیمتی تهیّه کرده و آن را در جایی مطمئن قرار می دهند. آن وسایل، ذخیره های آن ها هستند.

تو هم ذخیره هستی. تو «بقیه الله» هستی!

و این نام چقدر زیباست!


ادامه نوشته

خلوتی با دوست

امام زمان

وقتی با خود می‌اندیشی كه امام(علیه السلام) آن بزرگ‌مرد تاریخ بشریت، آن امام متّقین و آن قلّه بلند معارف الهی و مظهر عدل و راستی را چرا آزردند، چرا خلافتش را غصب كرده و او را خانه‌نشین كردند و چرا همسرش فاطمه زهرا(سلام الله علیها) را كه به تنهایی به دفاع از ولایت پرداخته بود، میان در و دیوار نهادند، تا جایی كه آن كوه صبر را این‌گونه به شكوه در آوردند كه فرمود: «خردمندانه‌تر آن دیدم كه خار در چشم و استخوان در گلو، صبر پیشه كنم و كردم، در حالی كه به غصب خلافتم را به تماشا نشسته بودم»(1)، به خود می‌گویی: ای كاش بودم و دعوت حضرت زهرا(سلام الله علیها) را بی پاسخ نمی‌گذاشتم، آن‌گاه كه آن مظلومة مغصوبه(2) یك به یك به در خانة یاران و صحابه می‌رفت تا به یاری علی(علیه السلام) ـ امام زمان خویش ـ برخیزند.


ادامه نوشته

به تمناى سلامت یار

اى مهربان ترین! اى آفریننده ى خوبى ها و نکویى ها! اى چشمه سار رحمت ازلى! سال هاست که در انتظار آمدن بهار سوخته ایم، سال هاست که عطش سوزان زلال رحمت را بر لب هاى خشکیده ى روحمان تحمل کرده ایم. به بشارت آمدنش زنده ایم وبه امید آمدنش مانده ایم ودعاى هر صبح وشاممان سلامت یار است. همه ى سختى عالم را به شیرینى به جان مى خریم، اما ذره اى اندوه را در دل او تاب نداریم.

اى خداى مهربان! ولى وحجت وزبان گویاى حکمتت را از هر بلا واندوه در امان دار.(1) مولاى مان را به لطفت از شر همه ى مخلوقات در پناه مهرت گیر؛(2) زیرا آن که درپناه مهر تو باشد، از هر بلایى مصون است.(3)

رحیما! آنان که خزان را براى بهار سبز موعودمان مى پسندند، لحظه اى از قهرت رها مساز؛ که بسیارى مى خواهند نور خدا را خاموش ببینند وخدا نور خود را با ظهور مهدى آل محمد تمام مى کند.(4)

ادامه نوشته

ساقه‌های نیاز

مهدی جان!

ای كاش می‌دانستم چشمان پاك كدامین خاك حضور سبز تو را به تماشا نشسته است و بر نرمی قدم‌هایت بوسه می‌زند.

مولای من!

ای كاش می‌دانستم كدامین سرزمین غریب با وجود نازنین تو آشنایی دارد و آغوش خویش را برای مهربانی‌هایت گشوده است.

یابن الحسن!

سخت است برای من كه سایه ی تمام مردم از میان كوچه ی نگاهم بگذرد، اما پنجره چشمانم به روی خورشید زیبای تو بسته باشد و باغ دلم از بهار صدایت بی‌نصیب بماند.

ای یوسف دور از وطن!

سخت است برای من كه از اشك فراقت، بی‌طاقت شوم، در حالی كه مردمان یاد تو را از خاطر برده باشند.

ای فرزند ماه‌های تابان!

عمری است كه به انتظار طلوع تو در ساحل حسرت نشسته‌ایم.

قلب‌های تشنه ی ما به اشتیاق ظهور تو می‌تپد و كبوتران دعا، قنوت دست‌هایمان را رو به دریای خدا می‌برند.

كی می‌شود كه موج صدای گرم تو برخیزد و زلال قطره‌های ناب تو سیرابمان كند؟

ادامه نوشته

عصر آدینه

غروب جمعه را انگار خدا آفریده است تا آینه ى همه ى دردها وزخم هاى شیعیان باشد ورنج سال ها غربت از امام وزخم سال ها یتیمى امت را بنمایاند؛ با این همه، غروب دل گیر آدینه با همه ى غم زدگى اش انگار لبریز از معرفت است؛ پر است از بانگ جرس وشاید آهنگ بیدار باش خداست که به رنگ غروب در آمده است.

آشفتگى روح را عصر جمعه به وضوح حس مى کنى، روحى که مدام تحملمان مى کند، زمینى بودنمان را، غرق بودنمان در دنیا را ودر بند اسارت بودنمان را، تا خاکى ترین بخش هستى فرود مى آید واو که از جنس آسمان است در زمین خاکى آشفته مى شود.

وعصر جمعه انگار زمان کوتاهى براى رهایى روح است. براى همین است که عصر جمعه دلت هواى قرآن خواندن مى کند وهواى راز ونیاز ودعاى سمات. دلت از دنیا مى گیرد؛ از دنیایى که پر است از زیبایى هاى دروغین، عشق هاى دروغین، لذت هاى دروغین ودلت براى حقیقت پر مى زند.

غروب جمعه، آینه ى دل تنگ توست تا در آن محکش بزنى که تا کجا عاشق است ومنتظر؟ از امامش چه مى داند واز رسولش واز خدایش؟

ادامه نوشته

زنده شوم براى تو

آرزویى که هرگز نباید بر دلها بماند دیدار روى او و روز اوست. خداى مهربان و قادر، به دلهاى شکسته اى که در انتظار او چشم از این جهان بستند رحم کرده وبه آنان وعده داده که قبل از روز قیامت یک بار دیگر آنان را زنده کند تا آن روزها را با چشمان منتظر مانده خود ببینند.

اى خدایى که چنین کارى براى قدرت تو آسان تر از آن است که ما فکر مى کنیم، ما را نیز از چنین مرحمتى محروم مفرما واگر عمر ما تا روز حضور او کفاف نداد، در عصر ظهور ما را آماده به خدمتش زنده کن تا فرمان او را بر دیدگان نهیم:

اللَّهُمَّ ابْعَثْنا فى کَرَّتِهِ... وإِنْ حالَ بَیْنى وبَیْنَهُ الْمَوْتُ فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى...

خدایا ما را در بازگشت او زنده کن. خدایا اگر بین من و لقاى او مرگ - که براى بندگانت حتم مقدر شده قرار داده اى - حایل شد، هنگام قیامش مرا از قبرم مبعوث فرما در حالیکه کفن خود را به تن کرده باشم وشمشیرم را کشیده باشم ونیزه ام را بر آورده باشم ودعوت او را که صداى آن در همه جا پیچیده است لبیک بگویم وپیشاپیش او جهاد کنم در لشکرى که بر اهل آن ثنا گفته اى وفرموده اى: (صفى که گویى پایه اى منسجم هستند)

ادامه نوشته

بشارتى شیرین

چه مژده اى برتر از مژده ى آمدن بهار در پى یک زمستان سخت و طولانى؟ چه بشارتى شیرین تر از بشارت طلوع خورشید در پى یک شب تاریک و سرد؟ چه پیامى نیک تر از پیام حضور زلال آب براى لبانى تشنه و خشکیده، چه بشارتى زیباتر و روح بخش تر از آمدن منجى، براى دنیا آلوده ى امروز؟ این بشارت حق است.

بى تردید او خواهد آمد و بهار را با همه ى طراواتش براى دل هامان به ارمغان خواهد آورد.

بى تردید او خواهد آمد و در میان گرداب سراسر هلاک دنیاى مادى ریسمان نجات ما خواهد شد و قسم به خداى آسمان و زمین که او بر حق است.(1)

ادامه نوشته

! تا تو بیایی

خواهی آمد و جاده ها آمدنت را به تماشا خواهند نشست ... خواهی آمد و رودها حضورت را به زمزمه خواهند سرود...خواهی آمد و کوه ها به تماشای حضورت قیام خواهند کرد، باران نگاهت میان چشمان خاطره و لبخند تکرار می شود و ترنم حضور جاودانه ات ، نیایشگر نسیم و ستاره هاست ..... یا اباصالح .  ای حلاوت ایمان در کام آدمیان و ای سترگ صبور ! نامت بلند آوازه باد وجاودانه . یاد تو عطر خوش زیستن است در برهوت آدمیت و نگاه مهربان ات ای زیباترین اسطوره هستی ، رایحه ریحان. آواز پر جبرییل در پرواز عاشقانه کلامت جان می گیرد و تاریخ تو را ای همیشگی ترین ، برای زیباترین سرودی که خواهی سرود ، همواره خواهد ستود .
ادامه نوشته

خورشیدپشت ابر

 

 ابرها همیشه قشنگـــنـد، اما تا وقتی که به راه خود می روند.

من، تلاقیِ راهِ ابر و ،آفتاب را دوست ندارم.

آخرآفتاب، جذبه ای از نگاهِ پُر مهرِ حضرتِ خورشید است.

خدا کند هیچ ابری، حتی برای لحظه ای از ما دریغش نکند.

 

سلام ای اتفاق روشن پشت ابر!

ای آمدنت مثلِ روز روشن!

چه می کنی با حرف ناشنوی هامان؟

اینجا که غربت بیکرانه ایست...از پنجره یِ نگاه ، خوب نظاره کنی می بینی هـــــمـــه چیز رنگِ تکرار گرفته است، حتی ورودِ زمستان از جاده یِ تاولزده یِ فصل ها.

بگو...بگو چگونه بی تو، یلدایِ بلندِ فراقت را سحر کنیم؟

اصلا بگو چگونه بی تو تاب بیاوریم؟ نه یک عمر، که یک نفس را!

آخر صبرِ ساعت  و تقویممان تمام شده است.

 

ادامه نوشته

... تنهای عشق

بغض های سامرا  را لحظه ای برای آرامش نیست. گویی اندوه این شهر را پایانی نیست. چشم ها دوباره بوی گریه می دهند و غریبانه وداع  خورشید سامرا را  نظاره می کنند. چه کوتاه بهاری از فصل زندگانیت می گذرد که  تو  را این چنین به خزان نشانده اند. بلندای روح تو را کوچه های شهر هر روز و هر روز مرور می کنند، اما چگونه عباسیان شوم وجود تو را به تنگنای زندان کشیده اند؟ تازیانه های سهمگین ظلم، بارها و بارها شیعیان را داغدار کرده است.

... و اینک واژه ها، فرسنگ ها دویده اند تا تسلای اندوه مهدی بر بالین تو  باشند. چه بسیار روز و شبی که خانه ابامحمد دلتنگ حضورش، ناله می کرد و شعله های فراق از در و دیوار خانه امام زبانه می کشید و  اینک، شاهد لحظه های تبدار رهایی امام است، رهایی از ناباوری زمانه، رهایی از دست های توطئه ...




ادامه نوشته

گل خوشبوی هستی

ای گل غایب ! هیچ دلی نیست كه نام مبارك تو را همچون گنجینه ای گران بها , در خود , جای نداده باشد.

هر درختی , وقتی با نسیم زمزمه می كند , دعای عهد را می خواند. هر كوهی , از آن روی مستحكم و پابرجاست كه تو را مركز ثقل زمین و مایه ی دوام آسمان می داند.

هر دریایی , با ذكر نام و یاد تو , بی كرانه می شود.

ای گل نرگس ! خوشبوترین گل های دنیا , رایحه ی وجود تو را وام دارند. اگر خورشید , بر جهان و جهانیان ,نور می باراند , از فیض حضور تو در آسمان ها و زمین است . اگر ماه , جاده ی زندگی را نقره گون و زیبا می سازد , به یمن بركت و صفای وجود توست .

اگر زمین , اجازه می دهد كه بشر , زین بر پشتش نهد و از مزایایش بهره برگیرد , همه وهمه به خاطر توست .

ادامه نوشته

اندکی صبر

-    ای کاش تمام پنجره ‌ها رو به تو باز می‌شدند ، آن‌گاه تمام خانه ‌ها آفتابی بودند؛

-    مهدیا! می‌آیی، به انسان لبخند می‌آموزی.

 -    مهدیا! می‌آیی و فریاد می ‌زنی:  هر کس مهربانی نمی‌داند از ما نیست!

 -    اندکی صبر، سحر نزدیک است.                        

                                                                                                                         برگرفته از نرم افزار انتظار سبز)

 

یا مهدی

بوي انتظار

بوي انتظار

روزهاي جمعه را دوست دارم، چراكه مرا به ياد تو مي‌اندازد، به ياد تو كه روزي خواهي آمد.روزهاي جمعه را دوست دارم، چراكه متعلق به توست، به تو كه صاحب الزماني. روزهاي جمعه را دوست دارم، چراكه توي اين روزها، كوچه‌ها، خانه‌ها، درخت‌ها، گل‌ها، حتي حرف‌ها و نگاه‌ها، همه حال و هواي ديگري دارد. حال و هواي تو را دارد.

روزهاي جمعه را دوست دارم، چراكه همه چيز بوي انتظار مي‌دهد، بوي تو را، بوي قدم‌هاي آسماني تو را.
روزهاي جمعه را دوست دارم، چراكه تقويم خانه نيز رنگ غروب و تنهايي لحظه‌هاي بي‌تو را به خود دارد، رنگ سرخ غروب انتظار را.يك جمعه ديگر آمد و رفت، بي‌تو. بدون حضور تو، بدون ضرباهنگ قدم‌هاي تو.يك جمعه ديگر آمد و رفت، اما اين بار نيز چشم‌ها به نور جمال و زيباي تو روشن نگشت. يك جمعه ديگر آمد و رفت و... .يك جمعه ديگر آمد و رفت و زمزمه دعاي اللهم عجل لوليك الفرج اين بار نيز به استجابت دعا نرسيد.

او آسمان را آبي مي‌كند

او آسمان را آبي مي‌كند

 
هميشه آسمان آبي نيست.
گاهي بعضي از عصرها، ابرهاي زيادي توي آسمان حياط جمع مي‌شوند و من دلم خيلي مي‌گيرد.
اگر عروسكم را دختر همسايه گرفت باشد، گريه هم مي‌كنم، آرام و يواشكي و دلم مي‌خواهد مامان زودتر از هميشه، از سر كار برگردد تا همه چيز خوب شود. هي به آسمان نگاه مي‌كنم و از خدا مي‌خواهم مامان را زودتر به خانه برسان. فكر مي‌كنم گاهي عروسك مامان هم گم مي‌شود يا كسي به زور از او مي‌گيرد. شايد هم دست عروسك كنده مي‌شود. نمي‌دانم چه چيز مامان را اين‌قدر غمگين مي‌كند، چون مامان بعضي از عصرها، خيلي دلش مي‌گيرد و به آسمان نگاه مي‌كند و از خدا چيزي مي‌خواهد، مي‌خواهد كه كسي بيايد، كسي كه آسمان ابري را آفتابي مي‌كند و اشك‌هاي مامان را پاك. من دلم مي‌خواهد بدانم او كيست. آن‌وقت از او مي‌خواهم، مواظب همه عروسك‌ها باشد.

منبع ماهنامه قاصدک شماره 52


سوار سبزپوش مهربان

زمین سال هاست که بى قرار طنین قدم هاى سبز توست. وقتى بیایى زمین دوباره جان مى گیرد و چه قدر زیباست لحظه ى آمدنت سوار سبزپوش مهربان.

 تومثل مهمانى از كهكشان از آن سوى مرز زمان مى آیى و با خودت نور مى آورى و ابرهاى ظلم را پاره پاره مى كنى..

تو مى آیى و زیباترین بهار تاریخ را هدیه مى آورى.

 درختان خشكیده سبز مى شوند و شكوفه مى دهند ، سروهاى قد خمیده قیام مى كنند، گل هاى پژمرده شاداب مى شوند و غنچه مى دهند.

دوباره عبور چشمه هاى زلال در دل دشت ها دیده مى شود ، شاپر كها در هوا رقص شادى مى كنند، نسیم به هر كجا سرك مى كشد، آسمان پر از پرواز پرنده ها مى شود و هزاران قاصدك در آن اوج مى گیرد.

 تو كه بیایى بدى ها دیگر رنگ مى بازند و تنها خوبى است كه جان هركسى را نوازش مى دهد.

اى بهار انتظار ما ، كه با آمدنت زمین زیر بال و پرت غرق بوى نرگس مى شود ، بیا و در دل تمام مردم زمین عشق و محبت بكار تا فصل دوستى هاى همیشگى آغاز شود.

! ما برآريم شبى دست و دعايى بكنيم

بدون ترديد دعا كردن براى حضرت صاحب الزمان، عليه السلام، نصرت و يارى اوست، چون يكى از انواع نصرت يارى كردن به زبان است، و دعا براى آن حضرت يكى از اقسام يارى كردن به زبان است قرآن مجيد مى فرمايد: ...

و اذا حييتم بتحية فحيوا باحسن منها او ردوها (1)

و هرگاه محبت و ستايش شديد به بهتر يا نظير آن جواب دهيد.
در تفسير على ابراهيم قمى ذيل آيه شريفه مى گويد: سلام و كارهاى نيك ديگر. (2)

پر واضح است كه دعا از بهترين انواع نيكى است، پس اگر مؤمن براى مولاى خود خالصانه دعا كند مولايش نيز براى او دعا مى كند و دعاى آن بزرگوار كليد همه خيرات و بركات و فلاح و رستگاريست. شاهد و مؤيد اين مدعا روايت ذيل است.

جمعى از اهالى اصفهان از جمله ابوالعباس احمد بن النصر و ابو جعفر محمد بن علويه نقل كردند كه: شخصى به نام عبدالرحمن در اصفهان ساكن بود كه شيعه بود. از او پرسيدند: چرا به امامت حضرت امام على النقى، عليه السلام، معتقد شدى؟ گفت: چيزى ديدم كه سبب اعتقاد محكم من شد.

ادامه نوشته

گنج انتظار

        

  

در بین قصه هاى کهن ایرانى، قصّه پیرمردى را مى خوانیم که وقتى مرگ خویش را نزدیک مى یابد، پسرانش را فرا مى خواند و سخن از گنجى بزرگ به میان مى آورد که در مزرعه مدفون است. او بدون آنکه مکان دقیق نهانى گنج را به آنان بگوید چشم از دنیا فرو مى بندد. فرزندان او در طلب گنج سرتاسر زمین مزرعه را مى کاوند و در پایان ناامید از پیدا کردن گنج، بر زمین زیر و رو شده و به خوبى شخم خورده، بذر مى پاشند. چند ماهى بعد، زمانى که انبوه چشم نوازِ گیاهانِ روییده از خاک خوب و آماده، به بار مى نشینند و محصولى سرشار و ثروتى فراوان به ارمغان مى آورند، راز گنج مزرعه گشوده مى شود و عاقبت اندیشى پیرمرد حکیم بر فرزندان آشکار مى گردد.

ادامه نوشته

از عشق تا شعار

       

عشق آسمانى است و عشق ورزيدن كار اهالى آسمان!
بين كسانى كه به راستى، حقيقتى را باور دارند و آنان كه مدعى باور داشتن چيزى هستند تفاوت از زمين تا آسمان است. مانند تفاوت عشق تا شعار.


شعار زمينى است و شعار دادن حرفه زمينى ها!


منتظران واقعى به امامشان عشق مى ورزند.


مدعيان انتظار، تنها شعار مى دهند.


منتظران واقعى در پى اصلاح وضعيت موجودند.

ادامه نوشته

!بهار انتظارم سلام

   

بهار انتظارم، سلام!

قریب چند سال است جمعه ها برایت نامه می نویسم، و واژه ها در هیاهویی از انتظار،یکی یکی از هم سبقت می گیرند تا خود را به نامی نام تو بر صفحه کاغذ مذیین کنند.

امــــا حرف دل که تمامی ندارد!

می دانم که می دانی از هفتگیُ دلزدگیِ دست ها وچشم ها

از فرسودگی اشک هاهُ  نخ نمایِ نذرهاهُ  لاشدن دعاها!

اما بگذار از روزها و هفته هایی بگویم که با یک دنیا امید،زیر جمعه های قرمز تقویم خط می کشیدیم و

حاشیه ی هر صفحه را با نام تو هاشور سبز می زدیم.

و از هشتسین دل!


ادامه نوشته

سلام ، پيكر تير باران شده

بقیع، در خلوت غریبانه اش دل به صدای مردی سپرده است؛ مردی که خدا، بسیار دوستش دارد.

ماه، رخسار به خاک مزاری نهاده، که مدت هاست روشنای هیچ شمعی را حس نکرد، سوسوی هیچ فانوسی را نشنید و گرمایِ هیچ اشکی را لمس نکرد. مزاری که مثل صاحب غریبش، غریب است. تنها حضور اشک های یک مرد را می فهمد.

یک تکّه از آسمان است، که در دل خاک پنهان است. یک سهم از بهشت است، که در بقیع گم شده است. یک سوره از قرآن است، که قرن ها تلاوت نشد، جز با لب و زبان همین مرد؛ همین مرد که چهره بر خاک گذارده و غریبانه ترین عاشقانه ها را در فراق آن غربت بی نهایت، سر داده است!

ادامه نوشته

...آقا جان تسلیت ... تسلیت

http://www.sibtayn.com/swf/gallery/images/monasebat/shahadat/rasul/pic3/pic28.jpg


سردار مظلوم عشق! جز تو، کدامین سردار، در مأمن خانه ‏اش آماج ستیز دشمنان شد و کدامین دلاور چون تو، به تیغ توطئه کشته شد؟!


یا رسول الله! مثل تو دیگر در پهنه زمین تکرار نخواهد شد، اما با تکرار صلوات بر تو، نور حضورت را در قلب خود احساس مى کنیم.

http://www.sibtayn.com/swf/gallery/images/monasebat/shahadat/hassan/pic3/pic1.jpg

سلام، غریب تر از هر غریب!

سلام، مزار بی چراغ، تربت بی زایر، بهشت گمشده!
سلام، آتشفشان صبر، چشمان معصوم، بازوان مظلوم، زبان ستمدیده!
سلام، سینه شعله ور، جگر سوخته، پیکر تیرباران شده!
سلام، امام غریب من!


من شش دهه برای حسینت گریستم

تا اشک غم برای تو جاری کنم حسن

... آن که من آرام جان مي گويمش

آن كه من آرام جان مي گويمش...هرسه شنبه درتوسل هاي جمكران مي جويمش...

يا صاحب زمان(عج) !!

اي كه ازتازگي زخم هاي دلم تازه تري...

يعني ازقصه هاي دل تنگي من وما با خبري...

مثل طلوع خورشيد ازشرق هر صبح وسحرگاهان مانند نسيم صبحگاهي عبورت را ازكوچه پس كوچه هاي نيمه تاريك حس مي كنم....خوش بحال خياباني كه ميزبان مقدمت است.دركدامين مسير قدم مي گذاري وبه كدامين خانه ها سرمي زني؟....  

 

 تقوى و تسليم: «فاتّقوا اللّه و سلموا لنا وردّ والامر الينا فعلينا الاصدار كما كان منا الايراد».

«تقواى الهى پيشه كنيد و تسليم ما باشيد و امر دين را به ما ارجاع دهيد، زيرا بر ماست كه شما را سيراب از سرچشمه بيرون آوريم همچنانكه ما شما را به سرچشمه برديم.»

*دعاى زياد: «اكثرو الدعاء بتعجيل الفرج فانّ ذلك فرجكم».

«براى نزديك شدن ظهور و فرج، زياد دعا كنيد كه به راستى همين دعا، فرج شماست.»

 

 

التماس دعاي فرج

... اگر روزی او را ببینم

به او می‌گویم چه زیبا مولا علی(علیه السلام) فرمود: 

انتظار شدید‌تراز مرگ است.

ای عدل منتظرو ای حاضر ناظر، چشم‌ها به تو دوخته شده ومنتظران حقیقت همچون شمعی تا صبح ظهور در غم هجرانت می‌سوزند. چه سخت وگران است برمن اینكه ببینم همه خلق را و تو را نبینم:

 «عزیز علی ان اری الخلق ولا تری».هر آدینه كه می‌رسد،دل بهانه تو را می گیرد و ما لب‌ها را با «ندبه» و «كمیل» متبرك كرده و رو به دریای انتظار به انتظار طلوع آفتاب می‌نشینیم.

ادامه نوشته

استعاره های انتظار

1zxbpew

  تو را به انتظار می نشینم  قول خواهم داد چرا که تو بلند ترین قصیده  عاشقانه خدا دلم را بدون هیچ ردیف وقافیه ای شاعر ساخته ای. چه می شد اگر فعل دل های ما برای ظهورت مضارع مستقبل میشد وقافیه های دعا هایمان جناس هم می داشت ؟.

همیشه پای حرف زدن که به میان می اید استاد مبالغه می شویم وبی چون و چرا فدایت اما سخن از عمل که می شود .... چقدر شرمسارم . دوست داشتم از مثنوی بی انتهای چشم هایت بنویسم ولی عروض عمق نگاهت در کلام نمی گنجد و سروده هایم  چهار پاره می شوند .

زبان شفاهی ما ای کاش زبانی عملی می شد وسبد سبد رباعی وقطعه نثار قدومت می کردیم. حروف شرط  دعاهایمان را که در قید های زمان ومقدار و شک و تردید گرفتارند استجابت کن وفعل امری بنا کن وبیا.

در این زمین سرد که از ابهام وایهام  لبریز گشته ضمیر ذهن ها تو را انتظار می کشند ای یگانه نهاد جمله بشریت .

کاش می توانست غزل غزل محبت بی دریغ تو را به تصویر کشید  ولی چه کنم که بهار قلم خسته ی من  خزانی شده  وبی پایان  از قید های  تکرار می نویسد .

تو ای ستاره ی تابان که تلمیح تمام شعرهایی بیا وآقا کنایه های قلبمان را که چون زنگاری  تمام  استعاره های وجودمان را پوشانده  چون آسمان آبی کن.

... او هم از من انتظار دارد

خورشید پشت ابر

 همیشه نشسته ایم و پشت سر هم برایش «باید» بافته ایم. لیست بلند بالایی از «باید»ها ساخته ایم تا او بیاید و همه شان را به تنهایی بر دوش بکشد و تمام درد های جامعة بشری را به تنهایی مداوا کند و تمام انتظارات ما را برآورد.

هر وقت از دنیا خسته می شویم، هر وقت مشکلی آزارمان می دهد، فارغ از این که چقدر بزرگ یا به کجا مربوط باشد، آهی می کشیم و می گوییم: «آقا می اید و همه مشکلات را حل می کند.»، «آقا که آمد باید فلان شخص را فلان کند»، «آقا که آمد باید این کار را این طور درست کند» و هزاران جور جملة جورواجور دیگر.

ادامه نوشته

جهان در تپش آمدن تو

جهان در تپش آمدنت به لرزه درآمده است.
بادها پراکنده در هر سو، ستم‌باره‌های خویش را بر دوش می‌کشند.
اهل زمین، ثانیه شمارها را مرتب نگاه می‌کنند.
یک منجی، فقط یک منجی است که می‌تواند آنها را از درد و رنج و غم خلاصی بخشد.
درختان گیسوان پریشان خویش را فصل به فصل به دست زمان می‌سپارند تا زردی و سرمای زندگی را به ساعت سرسبزی جوانه‌هایشان برساند.
دل‌ها در غربت خاک، غریبه و تنها جان می‌دهند.

ادامه نوشته

فرزند طور

کجاست راه بعد از راه؟ کجایند خوبان پس از خوبان؟ کجایند آفتاب‏های درخشان؟ کجایند ماه‏های تابان؟ کجایند ستارگان فروزان؟ کجایند پرچم‏های دین و پایه‏ های علم؟

کجاست بقیه‏ ی خدا که بیرون از عترت طاهره، هدایت کننده ‏ای نیست؟

کجاست آن که زنده کننده ‏ی آثار دین است و اهل آن؟ کجاست ذخیره شده برای تجدید فریضه‏ ها؟… کجاست ویران کننده‏ ی بناهای شرک و دورویی؟ کجاست درِ خدا…؟ کجاست صورت خدا، که به سوی او روی کنند اولیا؟…

 فرزند طور

ای آن که آمدنت حتمی است! کدام دعا در حق ظهور تو به آسمان می‏رود؟! در کدام نقطه از این هستی تورا جستجو کنیم؟ کدام دهکده ‏ی جهانی؟ کدام سیاره؟

انسانیت، به یغما رفته، بساط ستم ، جور است، زمین جیره‏ خوار حکومت‏های جاهلی است. دل‏ها آفتِ اضطرار گرفته‏اند.

ادامه نوشته

چند ندبه تا جمعه آمدنت فاصله است؟

با لحن کدام آفتاب؛

با صداي کدام پروانه؛

با آواز کدام سنگ؛

با ترانه کدام باران؛

ويراني همواره مان را فرياد بزنيم؟

اي دور از دسترسِ نزديک!

اي سخاوت هر روزه زمين!

که نماز مهرباني ات را ستاره ها، هزار مرتبه اقتدا کردند.

و هر روز، تشنه تر از پيش، سر به کوهوار شانه هايِ آسماني ات گذاشتند.

چقدر اين روزهاي بي تو، کش آمده اند! چقدر طولاني شده، صداي نيامدنت!

ادامه نوشته

چشمه آیات حسن

باز هم شب جمعه شد و پلک دلم می پرد  بهانه ی چیست

 
دلنوشته ای ادبی به حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

اگر وعده دیدار، هنگام مرگ است، بیا که وقت آن رسیده است. بیا و ببین که اشک انتظار، دامن شب را پر از شکوفه هاى آرزومند نسیم کرده است. تنها نه رنگ من، که رنگ شب از این همه غمهاى پریشان پرید.

از عمر، زمانى کمتر از پژمردن گل در هواى پاییزى مانده است; بیا!

اى یگانه ترین رازى که در رگهاى «بودن» می جوشى، معماى ما را که تهمت افسانه بر پیشانى دارد، بگشا! (۱)

ما انتظار دستهایى را مى کشیم که نوازشگرى را نسیم از او آموخت; ماه و خورشید به اشارت وى بالا و پایین مى روند و روز و شب، تفسیر پشت و روى آن اند.

ما وعده دیدار مردى را به دل داده ایم که مرگ و حیات، در دو سوى او به خدمت ایستاده اند.


ادامه نوشته

دو یوسف زمان و مردمانش

یوسف زمان ما ، مهدی آل فاطمه همانند یوسف یعقوب غیبتی در حضور دارد.یوسف مدت ها با برادران خود زندگی کرده بود اما برادران او را نشناختند . مدت زمان غیبت همه چیز را از یاد برادران برد ، یوسف زهرا هم غایب است ولی در کنار ماست و در میان ما . چه تلخ و دردناک است که با بی تفاوتی از کنار مولا و محبوبمان بگذریم بدون اینکه بشناسیم او قطب عالم امکان و هستی است .

ایشان نیز همانند یوسف در کودکی از کنار قوم خویش غایب شد . کودکی در غایت زیبایی . آن یوسف زیبا مورد حسادت برادران قرار گرفت و یوسف زهرا مورد حسادت مظلوم نمایان غاصب .


ادامه نوشته

از صفر تا بيست


يك آزمون اساسي با سه پرسش اساسي

اگر عزيزي را گم كرده باشيد، چه مي كنيد؟

آسوده و بي خيال مي نشينيد تا كم كم فراموشش كنيد؟

يا براي يافتن او همه تلاش خود را به كار مي بريد.
از اين و آن سراغش را مي گيريد.

شب و روزتان را به جستجوي او مي گذرانيد...

تا آن كه او را بيابيد يا نشاني از او پيدا كنيد؟

كداميك؟
ادامه نوشته

کلاس انتظار

      

کلاس انتظار. نام کلاس ما را گذاشته‌اند انتظار. کلاس‌های دیگر اسم‌های‌شان میثاق، ایثار، صداقت است، ولی اسم کلاس ما انتظار است. انتظار خیلی سخت است. من منتظرم. این را زنگ تفریح، وقتی کسی در کلاس نیست، روی تخته سیاه می‌نویسم، با رنگ سبز. رنگ سبز روی رنگ سیاه زیاد پیدا نیست. باید یک‌بار با سفید هم بنویسم. می‌نویسم. زنگ که می‌خورد، همه وارد کلاس می‌شوند و می‌خوانند: انتظار خیلی سخت است، انتظار خیلی سخت است، انتظار خیلی سخت است.
دبیر دینی می‌خواند: «انتظار خیلی است.» و بعد می‌پرسد: «انتظار یعنی چه؟» هرکس چیزی می‌گوید.
ـ انتظار یعنی چشم به راه بودن.
ـ انتظار یعنی منتظر منجی بودن.
ـ انتظار یعنی... .
دبیر دینی دوباره می‌خواند: «انتظار خیلی سخت است.» اشک در چشم‌هایش حلقه می‌زند. می‌گوید: «منتظر بودن تنها کافی نیست، منتظر باید علاوه بر این‌که منتظر است، برای رسیدن منجی کاری بکند.»

ادامه نوشته

(فاصله حضور تا ظهور (ویژه هفته دفاع مقدّس

دلم گرفته از این همه جمعه های بی خبر، قلم شکسته ی من بغضی است گلوگیر و از نوشتن عاجز.

پس کی نامه رسان خیمه ات مژده ی روز وصال را می دهد؟

الفبایی نمی شناسم لحظه هایی نام تو ورد زبانم باشد با نبود تو دلم به کویری مبدّل گشته که در انتظارت راهیِ ترک خوردن شده پس مگذار این کویر ترک بردارد.

صبحی کنار جاده منتظر شدیم اما غروب آمد و آقای من نیامد. کجایی آقا جانم؟

مردم از داغ انتظار. دلبرا! همچو یعقوب محزون وار نشستن سر راهت نیامدی و دلها شکست.

مولا چقدر دیگر باید جمعه ها قرائت کنم دعای آمدنت را؟

 یک جمعه رسد که درمان دردها و خون خواه شهیدان خواهد آمد. شهیدانی که یک عمر همه چیز خود را گذاشتند برای یک چیز، تداوم زندگی.

ادامه نوشته

آقا مارو ببخش


کارت پستال های نیمه شعبان و تولد امام زمان(عج)

السلام علیک یا اباصالح المهدی

از عشق تو گفتیم و نمک گیر شدیم

تا ساحل چشمان تو تکثیر شدیم

گفتند غروب جمعه خواهی آمد

آنقدر نیامدی که ما پیر شدیم

آقایم بچه که بودم، می شنیدم، آقا، غیبت و ظهور؛ نمی دانستم یعنی چه

بزرگتر که شدم معنی آقا را فهمیدم و غیبت را نیز آموختم چیست.

اما برایم سؤال بود چرا این همه طولانی، پس کی تمام می شود؟ اصلا چرا غایب شده ای آقا؟

بزرگتر شدم، جواب گرفتم

فهمیدم 313 نفر باید باشند تا تو قیام کنی، می دانی چرا می گویم قیام؟

ادامه نوشته

ای سحرخیز مدینه


سراغ تو را بهانه ‏اى براى گریستن کردم.

مى‏دانم هستى

اما دل تنگم مولا ! دل تنگ دوریت،

به خدا عقل نمی فهمد غیبتت را،

جواب دلمان را چه بدهیم؟

اشک به اختیار ما نمى ‏ریزد،

 بغض به اختیار ما نمى ‏شکند و قلب به اختیار ما نمى ‏تپد...


... مهدی جان بیا و نبض انتظارم را آرامشی باش


انتظار در پس انتظار !

و من ، در کوچه پس کوچه های بی قراری به امید آمدن تو به ذکرشمار عاشقی ام پناه آورده ام....

هر دانه را که می اندازم "اللهم عجل لولیک الفرج" را اشک باران می سازم و ترانه ی آمدنت را با آهنگ حزن آلود انتظار میسرایم....

 

مهدی جان !

آجرهای دیوار زمان ثانیه به ثانیه به آسمان ظهورت نزدیک تر می شود و من، لحظه به لحظه بیقرار تر !

اشک هایم بر صف واژگان دعای عهد , دلِ لغت به لغت این دعا را می سوزاند....

بسم الله الرحمن الرحیم

اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ....

.

.

اَللّـهُمَّ اَرِنیِ الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ ، وَ الْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ...

(خدایا بنمایان به من آن جمال ارجمند و آن پیشانى نورانى پسندیده را)

.

.

.

العجل العجل العجل یا مولای یا صاحب الزمان !

... او می آید


مولاي من! دلم براي غريبيتان مي سوزد...
مولاي من وقتي نامي از شما سر زبان مي افتند همه براي ظهورتان دعا مي كنيم ولي چرا ظهور ميسر نمي شود...؟
مگر خود را شيعه مولا نمي دانيم ؟ ...
مگر هر روز صبح با او عهد نمي بنديم و هر جمعه ندبه نمي خوانيم متي ترانا و نراك ؟.. چرا با اينهمه سوز و دعا هنوز بايد او را از پشت ابر غيبت نظاره كنيم...!
اوكه براي آمدن از همه ما مشتاقتر است پس اين نيامدن از جانب كيست ؟
عمالمان بوي ريا می دهد ...!
 چشمانمان كه بايد لايق ديدار او باشد اسير تماشاي نامحرمان شده است در باتلاق دنياي رنگارنگ خويش فرو رفته ايم و از همه چيز غافليم...
عجل لوليك الفرج ما تنها لقلقه ايست كه بر زبان داريم ... !
و دلمان از عشق او خاليست !

شکوه انتظار


انتظار،واژه اي است كه معناي يك قاموس درآن نهفته است.

انتظار،يعني رويش بالهاي پرواز برتن كبوتران ناز.

انتظار، يعني نگاه عميق آدمي به ساحت خورشيد فروزان.

انتظار،يعني در آميختن با ذات نور و درآويختن با هرشيطان كور.

انتظار،يعني فرا بردن دست ياري به سوي پروردگارو درخواست مصرانه براي ديدار يار.

انتظار،يعني تقاضاي وضعيتي مطلوب درسراسر گيتي.

انتظار،يعني دل سپردن به روشنايي آب و آفتاب و آيينه.

انتظار،يعني آماده شدن براي پرواز به آسمان پاكي و فضيلت.

انتظار،يعني بيزاري جستن از هرچه زشتي و پليدي و تاريكي.

انتظار،يعني پيوستن به همه نيروهاي معنويت گرا،در همه جا.

انتظار،يعني جنگيدن با همه تباهي ها و صلح كردن باهمه معارف ونيكي ها.

انتظار،يعني قرارگرفتن در سپاه حق وبرائت ودوري جستن از لشكرباطل.

انتظار،يعني زنده ماندن براي ياري كردن گل بي خزان و خورشيد بي غروب امام مهدي موعود(عج)


از روی صداقت از ته دل جواب این سوال را بده

بسم الله الرحمن الرحیم

يا مولاي ، يا صاحب الزّمان ...يا وصيّ الحسن ، و الخلف الحجّة ...أيّها القائم المنتظر المهديّ ،

 يابن رسول الله ...يا حجّة الله علي خلقه ، يا سيّدنا و مولانا ...
 ای مهدی جان اشک ها جاری می شوند وقتی به جمعه های آمده و رفته بدون تو می افتیم

و حالا چشم به نیمه شعبان داریم تا که چشم هامان به نور تو روشن گردد.......................
تنها پناه ما اوست،و در تاریکی غیبت چشم ما جای دیگری را نمی بیند،جانم فدای تو که غایب

هستی ولی دور از ما نیستی،جانم فدای تو که دور از وطن ما هستی ولی دور از ما نیستی.

جانم فدای تو ای کسی که آرزوی مردان و زنان مومن هستی که با اشتیاق ناله می زنند و ازخدای خود طلب ظهورت را می کنند...

جانم فدای تو که یک نعمت دیرینه ای که مشابهی نداری....

کجایی ای فرزند پیامبر....؟!


ادامه نوشته

عَزيزٌ عَلَىَّ أَنْ أَرَى الْخَلْقَ وَلا تُرى

مهدي جان                                                       بزرگ نمایی عکس

«بر من سخت است كه همه را ببينم و تو را نبينم»

آقاي خوبم

كي مي آيي تا دلم را فرش راه قدوم مباركت نمايم؟

مي دانم وقتي بيايي، زيبايي، محبت، عطوفت و عدالت را براي ما به ارمغان مي آوري، پس از ديگري به عشق تو ورق مي زنم.

گفته بودم چو بيايي غم دل با تو بگويم

چه بگويم كه غم از دل برود چون تو بيايي

سلامي از ابتداي طلوع آشنايي تا انتهاي غروب تنهايي، بر شما اي مولاي غريبان

سلامي كه از صدف جان تا آن سوي دلبستگي بر مي خيزد.

مولا! مي بيني كه چگونه در تاريكي هاي غفلت فروخته ايم و تمام وجودمان قرين گناه شده و مهرباني در ميانمان پژمرده گشته و باغ ايمانمان خزان!

مهربان! ای كاش مي شد يك باره در بهار عمرم جرعه اي از جان نگاهت مي نوشيدم و لايق ديوار مي شدم آن گاه مولايم از كوچه باغ چشمانم عبور مي كرد و خاك رهش را سرمه و توتياي ديدگانم مي ساختم.


ناگفته های من

20j4hg9.jpg

ما غایبیم؛

ما كه در ظلمت فرو رفته و با تاریكى انس گرفته ایـم،

نه هدف روشن داریم و نه جهت روشـن،

نه پیام داریم و نه آرمان و رسالت؛

در زنجیرهاى ساخته خـویـش گرفتاریـم

ورهایـى از آن به تصـورمان نمـى آیـد.

شایسته است كه " رجعت " دوبـاره كنیـم

و در پى شناخت خود و امام خویش برآییـم

و با ندامت به پیشگاه حضرتـش، عرض نماییم:

اماما ! مولای ما! ای موعود! ....
ادامه نوشته

به مناسبت سالروز تخریب قبور ائمه بقیع ـ دل نوشته ای برای آن حریم افلاکی

غریبانه باید گریست برای مظلومیتی که در تاریخ رسوب کرده و گلوی عاشقان را لبریز از بغض غربت نموده است. اگرچه ظلم و ستم بر ابدان و اجساد شما اسطوره های طهارت و پاکی نیز تعدی بر بیوتی جسمانی است که خداوند اراده کرده است نام و آوازه اش از مجرای آن در جهان طنین انداز شود و به واقع ظلم بر خداست، اما دشمنتان با تخریب حریم مدفن مقدس جسم دنیایی شما، تنها بر خاندان تقدس و پاکی ظلم روا نداشته ، بلکه بر پیشانی حقیقت مهر مظلومیت کوبیده است.


ادامه نوشته

جمعه هایی که می آیند


بارالها !
چگونه باور کنم نبودنش را وقتی که
محبت دستی نوازشگر در تار و پود وجودم ریشه می دواند ؛
چگونه باور کنم سکوت دریای چشمهایم را وقتی که
یاد مهربانی هایش در اوج آسمان قلبم به پیش می رود.
آدینه که می شود...
ادامه نوشته

از حسین(ع) تا مهدی(عج)، از کوفیان تا ما

می شنوید؟؟؟ انگاری ندا هنوز هم می آید...

هنوز هم می گوید مولا جان اینجا نیا؛
مولایم اینجا مردمانش عوض شده اند و دیگر آنانی نیستند که چندی قبل خواسته بودند که اینجا به نزدشان بیایی،

حالا اینجا هر گوشه شهر مردم مشغول آماده کردن خود برای نبردی بزرگ هستند...


almahdi.jpg


ادامه نوشته

... با همه وجودم احساست می‌کنم

حالا... همین حالا که اینجا نشسته‌ام و باران، سرانگشت ظریفش را به شیشه می‌کشد؛ نمی‌دانم کجایی.

واژه‌ها مقابل چشمانم، به دانه‌های گندمی می‌مانند که نمی‌دانم نثار کدام خاک می‌کنم‌شان...

حتی نمی‌دانم آنقدر توان رُستن دارند که به امید تو رهایشان کنم یا نه.

حالا بزرگ‌تر شده‌ام... آنقدر بزرگ‌تر شده‌ام که می‌فهمم...

این را که دانه چیست و واژه کدام است...

این را که آدم‌ها وقتی بزرگ‌تر می‌شوند، بیشتر می‌فهمند... و این را که آدم‌ها، وقتی می‌فهمند، دوست دارند کاری کنند که نشان دهد«نفهمیده‌اند»!

ادامه نوشته

در این شب های پر از اجابت، حوائج غریب فاطمه (س) را هم به یاد داشته باشیم

با لحن كدام آفتاب؛

با صدای كدام پروانه؛

با آواز كدام سنگ؛

با ترانه كدام باران؛

ویرانی همواره مان را فریاد بزنیم؟

ای دور از دسترسِ نزدیك!

ای سخاوت هر روزه زمین!

كه نماز مهربانی ات را ستاره ها، هزار مرتبه اقتدا كردند.

و هر روز، تشنه تر از پیش، سر به كوهوار شانه هایِ آسمانی ات گذاشتند.

چقدر این روزهای بی تو، كش آمده اند! چقدر طولانی شده، صدای نیامدنت!

چقدر غلیظ است هوای دلتنگی ات!

ای مهربانی بی حدّ!

كه روشنی بی وقفه هزار اقیانوس زیر آرامش قدمهایت شناور است و داغ هزار آتشفشان ریشه داده است در چشمهای بی نصیب مان.


ادامه نوشته

الهی و ربی من لی غیرک ... یا عالی به حق علی عجل لولیک الفرج

http://www.sibtayn.com/swf/gallery/images/monasebat/ramazan/ghadr/pic2/pic13.jpg


الهی! وای بر آنکه در شب قدر، فرشته بر او فرود نیامده، با دیو گناه همدم و هم‏نشین گردد.

الهی! به حرمت راز و نیاز اهل راز و نیازت، این نااهل را سوز و گداز ده.

الهی! امشب آمده‌ام تا به چهارده نور پاک، تورا قسم دهم و والاترین کتاب را بر سر بگیرم و بالاتر روم.

مرا به خویش وامگذار و در این شب، با بهترین دوستانت هم‌نشین کن

و از خویش مران، که بی‌تو حیرانم و سرگردان


http://www.sibtayn.com/swf/gallery/images/monasebat/shahadat/ali/pic3/pic41.jpg


به فرق نازنینش کی اثر می کرد شمشیر، یقینا ابن ملجم وقت ضربت یا علی گفت...

یا علی چه دارد آنکه حب تو را ندارد و چه ندارد آنکه دست عنایت و کرمت را بر سر دارد ...

یا علی ... سید نیستم اما یتیم اهل بیتم !

یتیمی که از مولایش مهدی دور مانده ... بی مهدی یتیمم ... بی مهدی یتیمم ...

آقا جان می گویند در یتیم نوازی شهره بوده ای ... بر این یتیم مهدی هم دلی رحم کن و تو ای عشق خدا ! برایمان دست دعا بلند کن و فرج پدرمان را از خدا بخواه ...

یا علی ... یتیم نوازی کن ...

http://www.sibtayn.com/swf/gallery/images/monasebat/veladat/mahdi/pic3/pic37.jpg



آقا جانم مهدی ...

شب قدر ، خدا به دنبال بهانه ای برای بخشش بندگان است ، امشب تو بهانه بخشش گناهانم باش

مولای مهربون با تمام وجود دوستت دارم ! آقا جان تسلیت ... تسلیت ..


خسته ام از بی تو بودن

من همچنان در انتظار تو هستم،

در میانه راه زندگی و در جاده انتظار

بیراهه های زیادی را رفته ام ولی هنوز گم نشده ام.

به بن بست های زيادی برخوردم ولی هنوز نااميد نشده ام.

در جنگلهای زیادی زخمی شده ام، ولی هنوز از پا نیفتاده ام .

دستم را به دیواره های راه می گیرم و در تاریکی غیبت‌‍‌، کورمال کورمال پیش می روم.

هزاران بار زمین می خورم و دوباره زمین می خورم.

ولی باز میروم و به اميد گرمی حضور تو برمی خیزم

و دوباره نرم و آهسته به پیش میروم.

گاهی یک راه را چندین  بار دور خود می چرخم و باز می روم و برمی گردم.

و گاهی ساعت ها بی حركت و ساکن خيره می مانم .

و در این مسیر تنها به خیال تو خوشم.

می دانم هنوز در ابتدای راهم.

جاده زندگی من سنگلاخ است و همیشه تاریک..

ولی هر از گاهی نوری روشن می شود

و راه را نشانم می دهد

و من تنها خسته ام  از بی تو بودن

از تنهایی و غربت،

از انتظار

و ....