... او می آید

مولاي من! دلم براي غريبيتان مي سوزد...
مولاي من وقتي نامي از شما سر زبان مي افتند همه براي ظهورتان دعا مي كنيم ولي چرا ظهور ميسر نمي شود...؟
مگر خود را شيعه مولا نمي دانيم ؟ ...
مگر هر روز صبح با او عهد نمي بنديم و هر جمعه ندبه نمي خوانيم متي ترانا و نراك ؟.. چرا با اينهمه سوز و دعا هنوز بايد او را از پشت ابر غيبت نظاره كنيم...!
اوكه براي آمدن از همه ما مشتاقتر است پس اين نيامدن از جانب كيست ؟
عمالمان بوي ريا می دهد ...!
چشمانمان كه بايد لايق ديدار او باشد اسير تماشاي نامحرمان شده است در باتلاق دنياي رنگارنگ خويش فرو رفته ايم و از همه چيز غافليم...
عجل لوليك الفرج ما تنها لقلقه ايست كه بر زبان داريم ... !
و دلمان از عشق او خاليست !
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و چهارم شهریور ۱۳۹۰ ساعت 12:13 توسط منتظر آقا
|