فرزند طور
ای زمین از آفتاب رویت روشن!
ای از نگاه سبز خدا سرشار!
ای پنهانِ پیداتر از نور! ای تمامت حضور بهار که در نهایت روشنی در کنار مایی!
آیا هنوز فرصتِ رسیدن این چشمهای کال نیست؟
آیا هنوز فرصت تماشای آفتاب نگاهت نیست؟!
از کدام سوی زمان میآیی؟! تو را با کدام کلمه از خدا فریاد بزنیم؟ ای فرزند دلایل روشن!
دیوارهای شهر، هزار روزن گشوده اند، خیابانهایِ منتهی به آمدنت چشم شدند. لحظه ها، گرفتار عشق تواند؛ عاشقِ نگاه آسمانی تواند.
… آفتاب اگر هنوز میتابد، کوه اگر هنوز پابرجاست، آسمان اگر هنوز ایستاده است، باران اگر هنور میبارد، درخت اگر هنوز تکیده است، دستها اگر هنوز قنوت میگیرند، چشمها اگر هنوز سرشارند، کوچه ها اگر هنوز بیدارند، دلها اگر هنوز میتپند و زمین اگر هنوز زنده است، از برکت حضور معنوی توست.
ای فرزند «طور» و «عادیات»! ای پسر «یس» و «الذاریات»!
تو را با کدام نام خدا زمزمه کنیم؟ در کدام زیارتنامه ملاقات کنیم؟ در کدام سوره به تلاوت بنشینیم؟
تو را از کدام آسمان بپرسیم؟ در کدام راه به انتظار بنشینیم؟ از کدام جمعه سراغ بگیریم؟! از کدام سو میآیی؟! هزاران هزار سال، آمدنت را پیامبران پیشین وعده دادهاند و نیامدی… چشمان دقایق تاول زده است؛ دستان روزگار پینه بسته؛ گامها میروند و بر میگردند. صحرا لب به آب نزده است؛ نیمی از دریا را خشکی احاطه کرده؛ جهان سر بر بالش غفلت گزارده؛ صبح نای ماندن ندارد. باران به زورِ استغاثه میبارد؛ آفتاب اگر طلوع میکند، از برکت دعای ندبه است؛ درختان به عنایت عطر پیراهن تو ایستاده اند؛ زندگی به حرکت سرانگشتان مبارک تو بند است؛ آیا هنوز آمدنت زود است؟!…
زمین، تشنه ی بارانِ عدالت توست.
«لَیَْت شِعْری اَیْنَ اَسْتَقَرَّتْ بِکَ النَّوی».
کاش میدانستم کجا منزلگاه تو شده؟ پشت دیوار بقیع؟ پشت دیوار کعبه؟ بر فراز «جبل الرحمه»؟ بلندای کوه نور؟ کاش میدانستم در کدام قسمت از زمین، خانه ات بنا شده؟! پشتِ کدام آفتاب؟ زیر سایبان کدام کسا؟
ای ناظرِ اشکهای پنهان!
بی تو این دیجور را چگونه برتابیم؟ چه تکیه گاهی امن تر از حریم تو؟ حالِ تو را در کدام روزنامه ی صبح و عصر، کدام ستون جستجو کنیم؟ در کدام جمعه، ” دعای عهد ” اتفاق شیرین نگاه تو را به تماشا مینشینند؟ کِی تیتر روزنامه های شب گرفته ی امروز، «مهدی(عج) آمد» میشود؟ کدام صبح به اعتبار آمدنت همیشگی خواهد شد؟ «اَلَیْسَ الصُّبحُ بِقَرِیبٍ».
ای معیار عدالت وای ملاک مهربانی و عطوفت!
به راستی، آن را که چشم انتظار قدوم تو نیست، گمراه است؛ و آن را که تسلیم امر تو نیست، غافل.
آن را که آرزوی دیدار تو نیست، از درگذشتگان و آن را که شوق آمدنت نیست، از فناشدگان و آن را که بیقرار تو نیست، سرگردان. مباد قسمتمان که تو را عاشقانه منتظر نباشیم.
ای دور نزدیکتر! آیا هنوز آمدنت زود است؟!