اصطلاح غربي باور به دوره آخرالزمان و انتظار منجي غيبي و مصلح بزرگ جهاني، «فورتويسم» است. اين مسئله، يكي از مسائلي است كه در تمام اديان و مذاهب، اعم از مذهب زرتشتي يا زوراسترياليسم و مذهب يهودي يا جوادائيسم و سه مذهب عمده دين مسيحيت، يعني كاتوليك، پروتستان، ارتدكس وجود دارد. تمام مدعيان نبوت، اين مسئله را يكي از باورهاي اصلي‌شان قلمداد مي‌كنند. هم‌چنين در كتاب‌هاي آسماني، هم‌چون زبور، زند، حكي، صفينياه، اشعياء، شاكمرني هند، انجيل متي، ديدوپاتكيل (هند) جاماسب‌نامه، انجيل يوحنا، دانيال(عليه السّلام) و... بر آن بشارت داده‌اند.
بي‌گمان اعتقاد به منجي و منجي‌گرايي يا اعتقاد به شخصي كه روزي ظهور خواهد كرد و دنيا را از عدل و داد سرشار خواهد ساخت و روزگار را به سوي نيك‌بختي ابدي پيش خواهد برد، در ميان تمام اديان وجود دارد و در واقع، از موارد اشتراك اديان مختلف جهان است، اما در زمينه چگونگي ظهور و شرايط روزگار ظهور ديدگاه‌ها مختلف است.

 
واژگان
«مهدويّت» منسوب به «مهدي»، اسم مفعول از واژة «هَدي» است. براي هدي در لغت دو ريشه وجود دارد:
الف) اَلتَّقَدُّمُ لِلاِرشادِ؛ پيشي گرفتن به جهت راهنمايي؛
ب) بَعثَةُ لَطَفٍ؛ هديه و پيشكش فرستادن.[2]
«هَدَيتُهُ الطَّريق»؛ يعني از او پيشي گرفتم تا راه را به او نشان دهم. به سر و گردن حيوان «هادي» گويند؛ چون از او پيشي مي‌گيرد. به عصا نيز هادي گويند؛ زيرا از صاحب عصا پيشي مي‌گيرد.[3]
هادي از هر چيزي، اول آن است. از اين‌رو، جوانة درخت را هادي گويند.[4] «مهدي» از نظر ادب عربي، اسم مفعول است. در اصل، «مَهدُويٌ» بر وزن «مَنصُورٌ» بوده است كه با توجه به سنگيني خروج از واو ساكنه به سوي ياء، واو به ياء تبديل شده و در ياء ادغام شده است. آن‌گاه ضمة دال به تناسب ياء به كسره تبديل شده است.[5]
بي‌ترديد «مَهدي» به معناي اسم فاعل، رهبر و راهنما آمده است. در قرآن كريم نيز در مواردي اسم مفعول به معناي اسم فاعل آمده است:
)إِنَّهُ كَانَ وَعْدُهُ مَأْتِيّاً(.[6]
به راستي، وعدة او آمدني است.
در اين آيه «مَأتِيّ»، همانند «مَهديّ» اسم مفعول است، ولي مفسران تصريح كرده‌اند كه به معناي فاعل آمده است.[7]
در ادب عربي نيز اسم مفعول به معناي اسم فاعل آمده است؛ چنان‌كه اعشي در شعر: «وَ ساعَيتُ مَعصِياً اِلَيها وُشاتِها»
گفته است، «مَعصيّاً» به معناي «عاصياً» مي‌باشد.[8] به همين دليل، در ده‌ها حديث «هادي» و «مهدي» در كنار يك‌ديگر آمده است.[9]
ياقوت حموي درباره راز نام‌گذاري آن حضرت به «مهدي»، سه احتمال آورده است:
يكم. مهدي، كسي است كه خودش هدايت يافته است؛ بدون اين‌كه ديگري او را هدايت كند؛
دوم. مهدي، اسم مكان از ريشه «هَدي» به معناي هدايت‌گاه باشد؛
سوم. منسوب به «مَهد» به معناي گاهواره باشد. براي تشبيه آن حضرت به عيسي كه در گهواره سخن گفت.[10]
ابن اثير در اين زمينه گويد:
«مهدي» به كسي گويند كه خدا او را به حق هدايت كرده است و آن‌قدر در افراد به عنوان اسم به كار رفته است كه عَلَم به غلبه شده است. به آن ناميده شده است آن «مهدي» كه پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بشارت داده كه در آخرالزمان خواهد آمد.[11]
طريحي با صراحت بيشتر مي‌فرمايد:
«مهدي» نام قائم آل محمد (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است كه پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بشارت آمدنش را در آخرالزمان داده است... او محمد بن الحسن العسكري(عج) مي‌باشد.[12]
امام باقر(عليه السّلام) در اين‌باره فرموده است:
فَاِنَّما سُمِّيَ المَهدِيُّ، لِاَنَّهُ يَهدي لِأمرٍ خَفِيَ؛
او را «مهدي» ناميدند؛ چون به رازي پنهان هدايت مي‌كند.[13]
راغب اصفهاني، به تأكيد در اين‌باره به نكته ظريفي اشاره مي‌كند و مي‌نويسد:
اَلهِدايَةُ دَلالَةُ بِلُطفٍ؛
هدايت، عبارت از راهبري و راهنمايي از روي لطف و مهرورزي است.[14]
با توجه به آن‌چه گذشت، معناي اصطلاحي «مهدي» عبارت مي‌شود از كسي كه خداوند او را به راستي به حق هدايت كرده و او را به راهبري خلق برگزيده باشد و او نيز خلق را از روي مهر و محبت به سوي حق رهنمون شود.
 
منجي‌گرايي
منجي اسم فاعل از باب افعال از ريشة «نجو» است. واژة «نجو» در دو معناي متقابل به كار مي‌رود:
الف) رستن، نجات يافتن، رفع مشكل و برطرف شدن پوشش؛
ب) پرده پوشي، رازداري و راز نهان (نَجوي).
به مناطق بلند، «نجاة» مي‌گويند؛ چون آب آن را نمي‌پوشاند و سيل آن را فرا نمي‌گيرد. هنگامي كه ابرها كنار رفت، گفته مي‌شود: «اَنجَتِ السَّحابَةُ».[15] «نَجا فُلانٌ مِنَ الشَّرِّ؛ فلاني از شر نجات يافت».[16]
«نجو» رهايي و خلاصي از چيز.[17]
در قرآن كريم، واژة نجات به معناي رهايي از هر مشكل مادي و معنوي به كار رفته است؛ براي مثال، رهايي از آتش جهنم، از بلاهاي آسماني، از خطرات دريا، از دست ستم‌گران، از زندان، از شكنجه، از غم و اندوه، از محيط فاسد و... .[18]
در عهد عتيق نيز، واژة نجات به مفهوم رهايي از مشكلات مادي و معنوي به كار رفته است. از آن جمله در آيه‌اي آمده است:
شما را از زير مشقت‌هاي مصريان بيرون خواهم آورد و شما را از بندگان ايشان رهايي دهم و شما را به بازوي بلند و به داوري‌هاي عظيم نجات دهم.[19]
 
منجي باوري در يهوديت
آيين موسي كليم الله، يكي از بزرگ‌ترين اديان آسماني است كه تاريخ ظهور آن، نزديك به 1225 سال پيش از ميلاد بوده است. حضرت موسي بنابر قول مورخان، چندي پس از دريافت تورات، آن را به يوشع سپرد و يوشع نيز آن را به شيوخ يا داوراني سپرد كه پانزده تن بودند: «شيوخ همان‌هايند كه به داوران معروف‌اند و عصرشان بعد از يوشع آغاز مي‌شود و تا تأسيس پادشاهي در قرن يازدهم ق.م ادامه مي‌يابد. داوران پانزده نفر بودند كه نخستين آنها شائول بود و آخرينشان سموئل (سموعيل) بنيان‌گذار پادشاهي يهود.
حضرت موسي تمام همّ خود را براي گسترش دستورهاي الهي مصروف داشت، ولي به دليل نافرماني‌هاي بني‌اسرائيل از موسي(عليه السّلام)، زمينه‌هاي انحراف از مسير حقيقي دين الهي فراهم شد تا جايي كه خداوند، آنان را سرزنش كرد و درهاي رحمت بر آنان بسته شد. بنابراين، هيچ‌گاه اين آيين در قالب مدنيّتي سترگ (بر اساس دستورهاي اصيل ديني) نمايان نشد.
سپس، دوران پيامبران تا حدود پنج قرن (روزگار اسارت بابلي) ادامه يافت، ولي پس از آن، منابع دين يهود به دست رجال كنيسه افتاد و تا زمان ظهور حضرت عيسي(عليه السّلام) فرقه‌هاي مختلفي در ميان يهوديان نفوذ يافتند و عهده‌دار اداره آنان شدند. قدرت تأثير اين فرقه‌ها تا ظهور مسيحيت ادامه يافت و زمينه‌ساز انواع تحريف‌ها در ميان فرهنگ قوم يهود گرديدند. البته مقصود ما، بيان تاريخ رخدادهاي آيين موسي(عليه السّلام) نيست، بلكه مي‌خواهيم بگوييم كه در اثر اين رخدادها، اين آيين، چنان‌كه شايسته بود در زمين تحقق نيافت و حكومت مطلوب ديني را ايجاد نكرد.
با سلطه يونانيان، فرهنگ يوناني بر اين دين تأثير شگرفي نهاد و شماري نيز به يوناني‌گرايي روي آوردند. يونان‌گرايان به صورت «صدوقيان» و يهودگرايان (وفاداران سنت‌هاي يهودي) به اصحاب فريسه معروف شدند. اما نهضت يهود ادامه نيافت و سرانجام نفوذ يونان به استقلال فكري و فرهنگي يهود پايان داد. «صدوقيان هيچ يك از گفته‌هاي مشايخ و كاتبان را كه خارج از وحي مدون در اسفار تورات بود، قبول نداشتند... و به رستاخيز و قيامت هم اعتقادي نداشتند و زندگي را منحصر به همين حيات دنيوي مي‌دانستند ؛ [آنان] به جاودانگي روح ... و وجود فرشتگان اعتقادي نداشتند».[20]
فريسيان، احترامات ويژه معبد بيت‌المقدس را محفوظ داشتند. ازاين‌رو، در ميان خود، مقام «كهانت» را به پا مي‌داشتند، ولي همين‌ها بدترين ستم‌ها را در حق حضرت موسي(عليه السّلام) روا داشتند. زندگي فريسيان، سرشار از قيد و بندهاي سخت و تعصب‌آور بود. آنان، اميد فرا رسيدن ايام بعثت حضرت عيسي(عليه السّلام) را در دل زنده مي‌داشتند و اميد داشتند كه ظهورش موجب رهايي قوم يهود از فرومايگي‌شان گردد. «(آنان) معتقدند رعايت سنن و تشريفات ديني، ظهور مسيح را تسريع مي‌كند. به سياست كاري ندارند و فقط به افكار و اعمال ديني خود دل‌خوش‌اند... تشريفات توان‌فرساي آن (اين آيين)، مورد اعتراض و حمله عيسي (عليه السّلام) قرار مي‌گيرد».
يهوديان به جز تعدادي كه به «كليميان» شهرت يافتند و پيرو موسي كليم‌الله بودند، بقيه در ميان هاله‌اي از تحريف و اختلاف‌هاي فكري و فرهنگي فرو رفتند و گاه، به داستان‌سرايي و افسانه‌هاي تخيلي در زمان بروز سختي‌ها روي آوردند.[21]در كتاب پروتكل‌هاي صهيون مي‌خوانيم:
يهوديان هر گاه با مشكلات و مصيبت‌هاي سختي مواجه مي‌شدند كه آنها را در آستانه نابودي و ريشه‌كن شدن قرار مي‌داد، با تمام نيروي خود به حماسه‌پردازي روي مي‌آوردند تا بدين‌وسيله، روحيه تودة يهود و رجال آنها را تقويت كنند.[22]
سلطه قوم آشوري بر خطه شمالي فلسطين سبب شد هزاران بني‌اسرائيلي اسير گرفته شوند. هم‌چنين تسلط بابليان بر بخش جنوبي فلسطين، بسياري از اين قوم را اسير بابليان ساخت. معبد اورشليم به دست روميان ويران شد و اختلاط‌هاي فرهنگي بسياري ميان يهود و اقوام مختلف ايجاد گرديد. تلاش عالمان بني‌اسرائيل براي حفظ آخرين باقي‌مانده‌هاي آيين ديني و دستور‌هاي تورات به رشد نامتعادل خوي و خصلتي انجاميد كه تنها مرام نژادپرستي ويژه بني‌اسرائيل را تقويت مي‌كرد. از ديگر سو، فيلسوفاني از ميان آوارگان بني‌اسرائيل برخاستند كه به اختلاط فرهنگي بيشتر كمك كردند.«بسياري از اينان، زبان مادري را فراموش و كتب عبراني را به يوناني ترجمه كردند... فيلسوفاني از ميان يهوديان برخاستند كه از زمره، فيلون اسكندراني مقامي والا دارد. او كوشيد افكار عبراني و يوناني را با يكديگر بياميزد».[23]
كشورگشايي‌هاي اسكندر تنها براي تصاحب زمين نبود، بلكه اسكند بر گسترش فرهنگ يوناني بر سرزمين‌هاي فتح شده تأكيد داشت. دگرگوني‌هاي اجتماعي به ويژه فشارهاي سياسي، بني‌اسرائيل را بر آن داشت تا به تشكيل انجمن عالي موسوم به «سن هيدريم» اقدام كنند؛ انجمني كه يهوديت را از حيثيت ديني خارج ساخت و به آن جنبه‌اي سياسي داد. هدف اصلي برنامه‌هاي اين مجتمع، ترسانيدن دشمنان و جلوگيري از فروپاشي يهود در ميان ديگر ملت‌ها بود؛ آن هم به صورتي كه در كتاب پروتكل‌هاي دانشوران صهيون مي‌خوانيم:
همين انجمن بود كه حضرت عيسي(عليه السّلام) را محاكمه كرد و از همين «سن هيدريم» بود كه جريان‌هاي عجيب و غريب و براساس سازمان‌هاي سري... سر بر داشت.[24]
از زمان حضرت موسي و پيدايش آيين يهود تا زماني كه روميان در سال 70 ميلادي اورشليم را نابود كردند، انتظار ظهور مسيح در ميان قوم يهود افزايش يافت. اين انتظار ناشي از برخي آيات تورات بود كه نويد ظهور مردي عادل در آخرالزمان را مي‌داد. از سوي ديگر، رخدادهاي روي داده بر دين يهود، توجه آنان را به اين بخش از تورات جلب مي‌كرد. آنها معتقد بودند:
مردي از نسل داوود خواهد آمد و نخست قوم يهود را از ستم ديگران خواهد رهانيد و سپس همه اقوام را به سعادت و صلاح خواهد كشيد، ولي ظهور مسيح هنگامي خواهد بود كه يهود انسان‌ها را آماده و درخور ببيند. پس بايد به اميد ظهور مسيح منتظر، با زهد زيست.[25]
بنابر آموز‌هاي تورات، نويد دست‌يابي به «مدينه فاضله ديني» به صورت تام و تمام به يهود داده نشده است، بلكه آنان بايد ضمن اقرار به آيين موسي(عليه السّلام)، در انتظار ظهور منجي موعود باشند. نكته جالب اين‌جاست كه در ميان آثار آنان ويژگي‌هاي كامل ناجي و تمام ويژگي‌هاي قيام او و سرزميني كه قيام مي‌كند، به طور كامل آورده شده است. آنان معتقدند همه خلايق موعود را به عنوان «سلطان صلح» مي‌شناسند. در كتاب اشعياي نبي عهد قديم باب اول مي‌خوانيم: «... مسكينان را به عدالت داوري خواهد كرد... و مظلومان زمين را به راستي حكم خواهد نمود. كمربند كمرش عدالت خواهد بود و كمربند ميانش امانت و گرگ با بره سكونت خواهد داشت».
هم‌چنين در (باب دوم) كتاب حبقوق نبي آمده است:
«... اگر چه تأخير دارد، منتظر باش؛ زيرا كه او خواهد آمد... جميع امت‌ها را نزد خود جمع مي‌كند...» اين انتظار حتي در ميان ايرانيان باستان و زرتشت و نيز هندوان كه سال‌ها پيش از يهوديان مي‌زيستند نيز وجود داشته است. بنابراين، انتظار به ظهور بزرگ نويد اديان پيش از يهود نيز بوده است.[26]
 
سيماي منجي در عهد عتيق
يكي از باورهاي راسخ در ميان يهود، اعتقاد به «ماشيح»، يعني «منجي» و «گئولا» يعني روز ظهور و دوران رهايي است.
موسي بن ميمون، مشهور به «هارامبام» (1135 ـ 1204م) رئيس معنوي قوم يهود، در اين زمينه مي‌گويد:
هر فرد يهودي كه به «ماشيح» معتقد نباشد و يا چشم به راه آمدن او نباشد، منكر سخنان حضرت موسي و ساير پيامبران بني‌اسرائيل است.[27]
ايمانوئل شوحط درباره جايگاه رفيع ماشيح مي‌نويسد:
طبق عقيدة هارامبام، عقل و دانش او از حضرت سليمان بيشتر است. او از ابراهيم، اسحاق، يعقوب و ديگر پيامبران بني‌اسرائيل كه بعد از موسي برانگيخته شده‌اند، بلند مرتبه‌تر است.[28]
كرنيستون، از عصمت ماشيح، علم گسترده‌اش به ژرف‌ترين رازها و قدرتش بر زنده كردن مردگان به تفصيل سخن گفته است.[29]
نيومن، ديگر نويسنده و متفكر يهودي مي‌نويسد:
هر گونه تحقيق پيرامون يهود، نمي‌تواند از اعتقاد به ظهور ماشيح جدا باشد.[30]
اشميدت در اين زمينه مي‌نويسد:
بنابر معارف يهودي، ناجي و رهاننده‌اي ظهور خواهد كرد كه «ماشيح صِيد قنو» و «ماشيح بن دِيويد» نام دارد. او قوم يهود را از بردگي و آشفتگي خواهد رهانيد.[31]
ايمان به ظهور «ماشيح» يكي از اصول دين يهود است.[32]
 
پي نوشت :
[1] . سوره انبياء، آيه105.
[2] . ابن فارس، معجم مقاييس اللغة، ج6، ص42.
[3] . همان.
[4] . خليل، ترتيب كتاب العين، ص879.
[5] . اين شيوه در اسم مفعول از ناقص يايي رايج است؛ همانند: مرميّ، مقضيّ، منفيّ، مشويّ، مأتيّ و منسيّ.
[6] . سوره مريم، آيه61.
[7] . طبرسي، مجمع البيان، ج6، ص804؛ قرطبي، الجامع لأحكام القرآن، ج11، ص126؛ علامه مجلسي، بحارالأنوار، ج6، ص282.
[8] . ثعلبي، الكشف و البيان، ج6، ص222.
[9] . نك: علامه مجلسي، بحارالأنوار، ج18، ص314؛ ج21، ص371؛ ج34، ص323؛ ج43، ص334؛ ج51، ص163 و...
[10] . ياقوت، معجم البلدان، ج5، ص229.
[11] . ابن اثير، النهاية، ج5، ص254.
[12] . طريحي، مجمع البحرين، ج1، ص475.
[13] . شيخ صدوق، علل الشرايع، ج1، ص161؛ شيخ حر عاملي، اثبات الهداة، ج3، ص498.
[14] . راغب اصفهاني، المفردات في غريب القرآن، ص538.
[15] . ابن فارس، معجم مقاييس اللغة، ج5، ص397 ـ 399.
[16] . خليل، ترتيب كتاب العين، ص792.
[17] . ابن منظور، لسان العرب، ج14، ص61.
[18] . نك: سوره صفّ، آيه10؛ سوره هود، آيه 66؛ سوره اسراء، آيه67؛ سوره قصص، آيه25؛ سوره يوسف، آيه45؛ سوره بقره، آيه49؛ سوره صافات، آيه76؛ سوره انبياء، آيه74.
[19] . عهد عتيق، تورات، سفر خروج 6: 7.
[20] . همان، ص36.
[21] . همان.
[22] . همان.
[23] . همان، ص36 ـ 37.
[24] . همان، ص37.
[25] . همان.
[26] . همان، ص38.
[27] . انجمن كليميان تهران، نشرية بيتا، سال 1، شماره 4، مرداد ـ شهريور 78هـ .ش.
[28] . همان.
[29] . جوليوس كرنيستون، انتظار مسيحا در آيين يهود، ص48.
[30] . اريه نيومن، به نقل شلمو اشميدت، واژه‌هاي فرهنگ يهود، ص36.
[31] . ماشيح صيد قنو، يعني رهايي‌بخش حقيقي، در مقابل مدعيان دروغين و بن ديويد؛ يعني از تبار حضرت داود7.
[32] . اشميدت، همان، ص216.
 
نويسنده: علي ميثمي
ادامه دارد ...
--------
منبع :
فصلنامه انتظار