مفهوم موعود در دين زرتشتي - 2
(2) جايگرفتن
مفهوم موعود در طرح كيهاني هزارهها و رواج ادبيات رمزي وپيشگويانه راجع
به زمان و علايم ظهور سوشيانت محتملا دستاورد دوران محنتبارسلوكيان
(جانشينان اسكندر مقدوني) است؛ (57) دوراني كه مؤمنان زرتشتي ناراضي ازسلطه
كافران يوناني و فرهنگ يونانيمآبي به خود دلداري ميدادند كه دوام بديها
فقطتا پايان هزاره زرتشت خواهد بود و بهزودي با خيزش دوباره پهلوانان
اسطورهاي كهنرهايي به ارمغان خواهد آمد ... . كار كه بر «ساسانيان» مسلم
شد، انديشه موعود، درچارچوب آرمانهاي ملي (ايرانشهر) و مذهبي (زرتشتيگري
ثنوي) آنان تجليتازهاي يافت: اينان در بازبيني مفهوم سوشيانت، برخلاف
آنچه در يشتها ديديم، كاركردهاي پهلواني و ديني او را تا حدي از هم
گسستند. ديگر سوشيانت قهرماني ازسلاله يلان اساطيري نبود، بلكه «موبدي» از
تخمه زرتشت پيامبر وانمود ميشد كهدست در كار امور رستاخيز دارد . او
مردگان را برميانگيخت؛ آخرين قرباني گاو راپيشكش اهورهمزدا ميكرد؛ از
پيه آن شربت جاودانگي فراهم ميساخت؛ نيكان راپاداش ميداد و ... . و البته
پيش از اين، پهلوانان اسطورهاي از خواب و بيخوديبرميخاستند و اهريمنان
را نابود ميكردند تا زمينه براي ظهور سوشيانت نهايي مهياشود. اينگونه،
ميتوان ديد كه انديشههاي نوآورانه زرتشت راجع به معاد و رستاخيز
درفرآيندي طولاني بر پيكره موعود (هاي) اسطورهاي هندوايراني تنيده شده و
در تعامليشگرف با آن تكامل يافته است. در واقع، مفهوم سوشيانت، همچنانكه
از گاثاها ويشتها آشكار است، ريشه در باورهاي بسيار كهن ايرانيان باستاني
دارد و بهرهگيريزرتشت از اين مفهوم نيز در همان چارچوب كهن بوده، ليكن با
آموزههاي اصيل زرتشتراجع به معاد و در همترازي با اعتقاد به سال كيهاني
بزرگ و فرجام جهان، آخرينسوشيانت ديگر نميتوانست فارغ از رخدادهاي معاد
زرتشتي قلمداد شود و به نظرراقم اين سطور، هرچند باور به سوشيانت آخرين
قدمتي فراتر از زرتشت دارد، ليكنتجسم كاركردهاي ديني براي او محصول دوران
پس از زرتشت است.
(3) در اوستا اشارات فراواني بهظهور سوشيانت از آب
كيانسيه وجود دارد. (58) ليكنبايد دانست كه در هيچ جاي اوستا شاهد مستقيمي
بر اينكه سوشيانت از تخمه «زرتشت» است، يافت نميشود؛ همچنانكه در بند
128 فروردينيشت تصريح نشده كهاوخشيتارت و اوخشيتنم و استوتارت همان
سوشيانتهاي موعود هستند. در واقع، با تطبيقدادن مطالب متون متأخر زرتشتي
با اين بخشهاي اوستاست كه معلوم ميشود ازتخمه زرتشت كه در آب كيانسيه
نگهداري ميشود، سه سوشيانت از پي هم برخواهندخاست. بنابراين، ميتوان
پرسيد كه چرا سرايندگان يشتها از تصريح دقيق و روشنبراينكه سوشيانت از
نسل زرتشت است، طفره رفتهاند؟ آيا باور به برخاستن «رهانندهها» از درياچه
كيانسيه مقدم بر زرتشتيگري است؟ و چرا اين سوشيانتها بهنام مادرانشان
ناميده ميشدند، نه پدر نامآورشان: زرتشت پيامبر؟ آيا نميتوان در اينامر
ريشههاي باورهاي مادرسالارانه را يافت؟ (59)
(4) دقت در ادبيات
پيشگويانه راجع به سوشيانت، بهويژه آنچه در منابع متأخرآمده، نشان ميدهد
كه باور به موعود در انديشههاي مزديسنايي عميقا مبتني براسطورههاي
بازگشت به عصر زرين است؛ زيرا مهمترين كاركرد سوشيانت احيا وبازسازي گيتي
بر مبناي الگوي نخستين آن (فرشگرد) دانسته شده، كه اين امر بانگرش دوري و
نه خطي به «تاريخ» انطباق دارد.
براي درك عميقتر اين نكته، لازم است
تا مفهوم نگرش دوري به تاريخ تبيين شود: نگرش دوري به تاريخ دستاورد
استنباط بشر از رويدادهاي ادواري طبيعت است. بشريكه شاهد دوران و چرخش
طبيعت در هيئت روز و شب، بهار و خزان، زوال و نوزايي ماه، جزر و مد و
امثالهم بود، لاجرم از اين رويدادهاي شگرف طبيعي نتيجه ميگرفت كهرنجها
همچون تاريكي وحشتافزاي شب يا سرماي كشنده زمستان دوامي ندارند وعاقبت به
روشنايي و شادكامي و گرمي ميرسند . او با ذهن شديدا فلسفهگراي خودچرخه
دايمي طبيعت را تجلي قانوني كيهاني ميديد كه بر تمام شئون زندگي حاكماست،
قانوني كه به زشتكاري و شقاوت پايان ميدهد و نيكورزي را ارج
مينهد.اينگونه انسانهاي باستاني در پرتو يكساني كاركرد بيولوژيك مغزشان،
در تمام گيتي، ازمشاهدات خود به اين نتيجه يكسان ميرسيدند كه روزگاراني
پيش، در عصري زرين وسرشار از نيكي به سر ميبردهاند، دوراني سراسر خوشي و
آسايش همچون بهار ... . والبته بيگمان بودند كه عاقبت در گذر از چرخه عظيم
زمان به همان دوران طلايي آغازينواصل خواهند شد . (60) مفهوم موعود در
انديشههاي كهن آريايي و زرتشتي درهمينچارچوب معنا مييابد: او كسي است كه
يك قوم يا حتي جهان را با به ثمر رسانيدنرويدادي به نام «فرشگرد» دوباره
به همان عصر زرين آغازين رهنمون خواهد گشت. (61)
(5) از آنچه گذشت،
نتيجهاي مهم هم عايد ميشود و آن سستي نظريهاي است كهباورمندي به موعود
شيعي را يكسره وامدار آموزههاي زرتشتي راجع به سوشيانتميداند.
توضيح
آنكه برخي انديشهمندان بر اين راه رفتهاند كه ميتوان باور به موعود
دراديان گوناگون را دستاورد تكامل يك انديشه واحد دانست كه نخست در
زرتشتيگريپديدار شد و سپس به ساير اديان رسوخ يافت. (62) به اعتقاد
اينان، يهوديت عميقا از كيشايراني و باورمندي آن به موعود تأثير پذيرفت و
سپس اين موضوع از آن دين به مسيحيتو اسلام راه يافت تا عاقبت در تشيع و در
هيئت مهدي به اوج اعتلاي خود رسيد. مرحومصادق هدايت از جمله پيروان اين
نظريه بود. او در مقدمه ترجمه خود از كتاب زند وهومنيسن، اصولا اعتقاد
اسلامي به وجود قائم را بهتمامي ملهم از انديشههاي ايراني وزرتشتي شمرده و
حتي از قول ادگار بلوشه نقل كرده كه «اعتقاد به ظهور قائم حاصلعكس العمل
روح ايراني عليه روح سامي» است. (63) او در اثر مذكور تلاش زيادي كرده تا
بانشان دادن هماننديهايي ميان پيشگوييهاي راجع به هنگامه مهدي (عج) و
سوشيانتخواننده را باين نتيجه برساند كه باور به آن هر دو دستاورد
«افسانهپرستي به عنوان يكياز احتياجات اصلي آدمي» است. (64)
نيز،
برخي كوشيدهاند كه اين نظريه را وجههاي تاريخي هم ببخشند: «پس از آن
كهعربها در ايران نفوذي يافتند و دانشمندان ايراني بيشترين كتابهاي ديني
پهلوي وبيشترين كتابهاي رزمي و حماسي را از زبان پهلوي به زبان عربي
برگرداندند و درمحافل و مجالس از براي عربهاي تازه وارد خواندند، اندك
اندك در مغز آنان موضوعموعود جاي گرفت، بهطوريكه ديگر بيرون كردن آن را
نتوانستند و بعدها جزو عقايدديني آنها شد و در مذهب شيعه راه كمال پيمود و
با عقايد كهن وفق داده شد» . (65)
شكي نيست كه چنين ديدگاهي بس
سادهانگارانه است؛ زيرا با مروري بر ويژگيهايموعود شيعي ميتوان
بهروشني ديد كه مباني اعتقاد به آن بهشكل فاحشي با الگوهايحاكم بر
انديشه سوشيانت تفاوت دارد؛ زيرا اولا، باورمندي به موعود شيعي،
برخلافسوشيانت، آموزهاي مبتني بر استنباط خطي از سير تاريخ است، سيري كه
به برپايينظامي كاملا عادلانه و بيبديل در سرگذشت آدمي منتهي ميشود.
ثانيا، بر مبناياعتقادات شيعي، مهدي آمده و آماده است؛ او در جامعه با
مردمان ميزيد و با آنانسخن ميگويد و حتي ارشادشان ميكند، اما به
ناگزير، تا هنگام مقرر ناشناخته باقيميماند. (66) ثالثا، پيروزي مهدي در
خلال نبردهايي خونين و بيحضور يلان و پهلواناناسطورهاي بهدست خواهد آمد
و قيام او، بي كم و كاست، يك انقلاب عظيم براي برپاييحكومتي جهاني با هدف
برقراري كامل حق و عدل و قسط خواهد بود، حكومتي كه جزدين خالص برجاي
نميگذارد. (67) آشكار است كه اينهمه با كاركردهاي متصور برايسوشيانت سخت
تباين دارد.
از اينها گذشته، در پيشينه و باورهاي كهن مردم عرب هرگز
چنان اسطورهاي كهبنمايه موعود آخرالزمان قرار گيرد، وجود ندارد. سهل
است، عرب اساسا معاد ورستاخيز را باور نداشت تا جويا و چشمبهراه موعود
باشد و اين از آنجا پيداست كهبيشتر جر آنان با پيامبر اسلام بر سر همين
موضوع بود كه بس باورنكردنياش مييافتند.اين نكته بهويژه در مورد عرب
باديهنشين صادق است كه به تعبيري «اساسا دينينداشت و اگر داشت آن را در
روح و قلب او تأثيري نبود» . (68) عرب تنها به غنيمت و آزاديميانديشيد و
فقط از اجل و تقدير بيم داشت ... او حتي احتمال حشر و رستاخيز را بابردن
استخوانپارهاي به نزد پيامبر اسلام به سخره ميگرفت و مرگ را آخر همه
چيزميشمرد. (69) از چنين بستري درآمدن انديشه موعود در هر شكلش البته
ناممكن بودهاست.
در واقع، خاستگاه موعود شيعي اسطورهها و باورهاي كهن
نيستند، بلكه مبناياعتقاد به آن، به نحو بينظيري مفهوم «حجت الهي» است
كه به تعبير شيعه، هميشه برزمين برقرار بوده و خواهد بود. (70)
اما
صفات مميزه مهدي به همين نكته ختم نميشود؛ و در سويي ديگر، بايد به نقشو
مفهوم «انتظار فرج» توجه كرد كه در ادبيات شيعي مقامي شامخ دارد ، ..، و
اين گونه، مفهوم موعود در انديشه شيعي، مايههاي قدرتمندي از انگيزه براي
تعالي روحي و علونفس بهوجود ميآورد . در باورهاي اسطورهاي چنين نتيجهاي
مطلقا وجود ندارد و انتظارموعود هرگز سببساز كنشهاي روحبخش نميگردد.
باور به سوشيانت و حتي ماشيحيهوديان نيز به چنين رخدادي نميانجامد، كه
اولي در كمند هزارههاي كيهاني، خودنوبتش فرا خواهد رسيد و ظهور دومي منوط
به اراده يهوهاي خشمناك گشته است. تنهاموعودي كه ميتوان درباره آن واژه
«انتظار» را معنا كرد، عيساي مسيحيان است كه البتهاين يكي هم در بلنداي
آسمانها، برخلاف مهدي، كمترين تعاملي با فردفرددوستدارانش ندارد.
بهعبارت ديگر، در باور شيعي اين برجستگي مهم و منحصر به فردوجود دارد كه
امام غايب يا همان موعود حجت الهي بر زمين است، حجتي كه با يكيكانسانها
رابطهاي عاطفي و هدايتگر دارد.
2) ر.ك: گئو ويدن گرن، دينهاي ايران، ص .129
3) اين معنا در واقع از نص اوستا مستفاد ميشود؛ ر.ك: اوستا، فروردينيشت، بند 129؛ نيز به: ابراهيم پورداوود، سوشيانتموعود مزديسنا، ص .8
4) گاثاها يا گاهان، عنوان كلي هفده سرود از هفتاد و دو سرود ابتداي اوستاي فعلي، موسوم به «يسنه» است كه به اعتقاد محققان، توسط زرتشت خلق شدهاند. اين سرودها در پنج گروه موسوم به «گاه» ترتيب يافته و عبارتاند از: «اهونودگاه» ، «اشتودگاه» ، «سپنتمدگاه» ، «وهوخشترگاه» و «وهيشتوايشتگاه» .
5) درباره اين اعتقاد و دلايل آن ر.ك: مري بويس، تاريخ كيش زرتشت، ج 1، ص .325 نيز به : ابراهيم پورداوود، پيشين، ص .9
6) درباره معناي اشه،«~ (Asa) ~»، اجماع قاطعي وجود ندارد، ولي معمولا آنرا راستي، حقيقت، نظم و ترتيب كامل، قانون ابديآفرينش و ميزان مقرر مزدايي دانستهاند. از همينرو، بيشتر مترجمان اوستا ترجيح دادهاند كه اين واژه را بههمان صورتاصلي نقل كنند.
7) منش نيك برگردان وهومن يا بهمن است كه در آموزههاي زرتشتي يكي از امشاسپندان،«~ (Amasaspanta) ~»بهشمار ميآيد.اين امشاسپندان كه نزديكترين مينويان به اهورهمزدا هستند، عبارتاند از: «بهمن» ، «ارديبهشت» ، «شهريور» ، «سپندارمذ» ، «خرداد» ، «امرداد» و «سپندمينو» . درباره چند و چون اين مينويان و كاركردهاي آنان ر.ك: آر. سي.زينر، طلوع و غروبزرتشتيگري، صص 56ـ .63
8) كي گشتاسب يا كي ويشتاسپ،«~ (Vistaspa) ~»، آخرين فرمانروا از سلسله كيانيان است كه با گرويدن به زرتشت درگير نبردهايزيادي با همسايگان كافر خود شد. او در ادبيات زرتشتي مقامي بس شامخ و ستايششده دارد.
9) سپيتمان«~ Spitman ~» (در اوستا: سپيتام«~ Spitama) ~»نام خاندان زرتشت است. ظاهرا سپيتمه به معناي «از نژاد سفيد» يا «ازخاندان سفيد» است. در كتاب بندهشن، سپيتمان نياي نهم زرتشت شمرده شده است.
10) فرشوشتر«~ Frasustar ~» (به معني دارنده شتر كارآمد وراهوار) نام پدرزن زرتشت و يكي از نخستين پيروان اوست.
11) درباره اين نظريه ر.ك: مري بويس، پيشين، ص 326 و نيز: ابراهيم پورداوود، پيشين، ص .10
12) احتمالا مقصود ديو «خشم» (ائشم«~ Aesma) ~»است؛ از او شريرتر نداريم. معمولا از او با صفت «خونين درفش» ياد ميشودو از جمله اسپاهبدان اهريمن در شمار است. بدكرداران به او روي ميآورند و پرهيزگاران در نابودياش ميكوشند.
13) در ادبيات ديني زرتشتي، فرشگرد«~ Frasgird ~» (در اوستا: فرشوكرتي«~ Frasukereti) ~»به جهان نوساخته دوره دوازده هزارساله گيتي و برقراري جاودانه پرهيزگاري ميگويند كه خود به مدد خيزش سوشيانتها و پاككردن جهان از اهريمنان پديدارميشود.
14) ر.ك: تاريخ ايران كمبريج، ج 3، ق 1، ص .466
15) دروج يا دروگ«~ Drug ~»، نام مادهديو دروغ و نادرستي و پيمانشكني است كه گاه در معناي دين «ديوپرستي» به كار رفته است.
16) مزدا«~ Mazda ~»به معني هوشيار و دانا و آگاه است و «اهوره مزدا» را ميتوان سرور دانا يا خداوندگار آگاه ترجمه كرد. در اوستاگاه خدا را فقط با لفظ مزدا خطاب كردهاند .
17) مقصود پل چينوت«~ Chinvat ~» (يا چينود) است كه به اعتقاد زرتشتيان، روان هر يك از مردمان، در چهارمين روز پس از مرگ، بايد از آن بگذرد تا بعد از آشكار شدن كردارهاي نيك و بد، روانه بهشت يا دوزخ شود.
18) گرزمان يا گرودمان«~ Garo demana ~»به معني خانه سرود يا سراي نيايش و به عبارت ديگر بهشت و بارگاه اهورهمزدا است.
19) درمعناي واژه مگونان اختلاف است. برخي آنرا از ريشه «مغ» و به معني «انجمن برادري مغان» دانستهاند. نگارنده با كسانيكه مگونان را به «انجمن پذيرندگان و پيروان پيام و آموزش زرتشت» ترجمه كردهاند، موافق است.
20) يشت«~ Yast ~»به هر يك از 21 سرودي ميگويند كه مجموعا سومين و بلندترين بخش اوستاي كنوني را تشكيل ميدهند. اينيشتها در ستايش ايزدان كهن ايرانياند كه روزهاي هر ماه به نام آنان نامگذاري ميشد. بيشتر انديشهمندان براين باورند كهمضامين اصلي يشتها برگرفته از اعتقادات كهن آرياييان است و الحاق آنها به اوستا نشانه تلاش براي آشتي دادن آموزههايزرتشت با كيش كهن است. واژه «يشتر«~ Yastar ~»» به معني نمازگزار و پرستنده و همچنين واژههاي «جشن» و «يزد» از ريشه «يشت» به يادگار ماندهاند.
21) فروشي«~ Fravasi ~»يا فروهر«~ Fravahr ~»يا فروهر، به قالب مثالي آفريدگان نيك و ندرتا پليد ميگويند كه روح و تن، بر اساسآن خلق شدهاند. در مزداپرستي، طلب ياري از فروشيها براي بركت زندگي و دفاع در مقابل دشمنان جايگاه خاصي دارد و «فروردينيشت» در ستايش آنان است.
22) اوخشيت ارت«~ Uxsyat ereta ~»در زبان پهلوي «اوشيدر» و در فارسي «هوشيدر» خوانده ميشود و به معني «پرورانندهپرهيزگاري» است.
23) اوخشيتنم«~ Uxsyat nemah ~»در زبان پهلوي «اوشيدرماه» و در فارسي «هوشيدرماه» خوانده ميشود و به معني «پرورانندهنماز» است.
24) استوت ارت«~ Astavat ereta ~»به معني كسي است كه مظهر و پيكر قانون مقدس باشد.
25) به تصريح مرحوم پورداوود و نيز بيشتر پژوهندگان، مقصود از كيانسيه همان درياچه هامون كنوني است. ر.ك: سوشيانتموعود مزديسنا، صص 19ـ .23
26) ويسپ تئورويري«~ taurvairi ـ Vispa ~»، نام مادر سوشيانت است. آن را به «برهمگان پيروز» معني كردهاند. نام ديگر او، «اردتفذري» (كسي كه آبروي پدر باشد) است.
27) فر يا خورنه يا فره يا خر، فروغ يا موهبتي ايزدي است كه هر كس از آن بهرهمند بشود، برازنده سروري و سالاري گردد، بهشهرياري رسد و آسايشگستر و دادگر بشود. در اوستا معمولا از دو فر ياد ميشود: «ايرينم خورن» (فرايراني) و «كوئنمخورن» (فركياني) . فرايراني خرد و دارايي نيك ميبخشد و دشمنان ايران و اهريمنان را درهم ميشكند، و فركياني بهرهناموران و شهرياران و اشونان ميشود تا از پرتو آن به رستگاري و كامرايي برسند. افتخار بهرهمندي از فركياني، پس ازگشتاسپ شاهكياني، نصيب هيچكس نشده ولي اهورهمزدا آن را براي ايرانيان ذخيره كرده تا در آخرت آن را به سوشيانت عطاكند. اوستا زرتشت را فرهمندترين كس دانسته است.
28) فريدون در اوستا، «ثرئتون»«~ Thraetaona ~»پسر «اثويه»«~ Athwya ~»نام دارداو در زمره اساطير هندوايراني است. مشابه ودايياو تريت«~ Trita ~»نام دارد كه همچون فريدون اژدهايي به نام وريسوروپ«~ Vrisvarupa ~»را ميكشد. در واقع، قهرماني كه مار يااژدهايي را به قتل ميآورد، بنمايهاي است كه در اساطير بسياري از ملل يافت ميشود. در متون زرتشتي، به جز اوستا، آمدهاست كه فريدون جهان را ميان سه پسرش، سلم و تور و ايرج، تقسيم كرد.
29) اژيدهاك«~ Azi Dahaka ~»يا همان ضحاك، در اوستا (هات 9 يا هوميشت، بند 8؛ نيز زامياديشت بند 37)، نام اژدهايي سهكله و سه پوزه و شش چشم است كه ميخواهد جهان را از مردمان تهي كند. تحول او، كه در اوستا خطرناكترين مخلوقاهريمن دانسته شده، به مردي تازي و ديوسيرت كه دو مار بر دوش داشت و هر روز مغز دو جوان را خوراك آنان ميكرد، درادبيات متأخر زرتشتي رخ داده است و خود موضوع تحقيقي جذاب و پركشش است.
30) افراسياب در اوستا «فرنگرسين»«~ Frangrasyan ~»نام دارد كه به معني هراسانگيز است . صرفنظر از شخصيت شاه ـ پهلواناو در برخي از بخشهاي اوستاي نو و نيز كتب دوره اسلامي، چنان معلوم است كه او در دوران كهن منشي اساطيري داشته كهخود يادگاري از فرهنگ هندواروپايي است. او در اين كالبد ديرينه، نه يك شاه ـ پهلوان، كه در شمار اژدهايان و ديوان است ودخيل در نبردهاي كيهاني ميان ايزدان و اهريمنان. از طرف ديگر، كارنامه او به تمامي سياه و تاريك نيست، زيرا او به خواهشايرانيان زينگاو دروند را در هم شكست و ايران را از شر وي رهانيد.
31) زينگاو يا زينيگو«~ zainigav ~»نام يكي از دشمنان ايران است كه افراسياب او را به درخواست بزرگان ايران از پاي درآورد. بهنوشته بندهشن، «زينگاو» از تازيان بود كه شاهي ايرانشهر را از آن خود ساخت. اين نام را «دارنده گاو زنده» معني كردهاند و «دروند» را دروغپرست و گمراه و ناپاك گفتهاند.
32) كي خسرو پسر سياوش است كه انتقام قتل ناجوانمردانه پدر محبوبش را از افراسياب ستاند . او در فرجام كارش از ديدههاناپديد شد و در سلك «باشندگان» درآمد.
33) خرداد يا هوروتات«~ Haurvatata ~»يكي از جلوههاي مينوي اهورهمزدا و به معني «رسايي و كمال» است. امرداد يا امرتات«~ Ameretata ~»جلوهاي ديگر از مزدا و مظهر «جاودانگي و بيمرگي» است.
34) ر.ك: تاريخ كيش زرتشت، ج 3، ص .388
35) در «هوم يشت» (بند 7 و 8) نيز سخن از كشته شدن اژي دهاك رفته است: «فريدون از خاندان توانا... آن كه اژي دهاك را فروكوفت؛ [اژي دهاك] سه پوزه سه كله شش چشم را، آن دارنده هزار [گونه] ...» ؛ همچنين ر.ك: زامياديشت، بند .37
36) درباره ديگر شواهدي كه زامياديشت را در زمره كهنترين يشتها قرار ميدهند، ر.ك : آرتور كريستن سن، مزداپرستي درايران قديم، صص 78ـ .82
37) در اين باره ر.ك: آر.سي زينر، طلوع و غروب زرتشتيگري، صص 109ـ .112
38) بندهشن را ميتوان به «آفرينش آغازين» معنا كرد و خود عنوان كتابي است كه در قرن سوم هجري توسط «فرنبغ دادگي» گردآوري شده است. اين كتاب علاوه بر مباحثي در چگونگي خلقت، اشارات مفصلي به نجوم دارد.
39) دينكرت يا دينكرد بزرگترين و مهمترين كتاب زرتشتي است كه در اصل مشتمل بر نه دفتر بوده است. امروزه دو بخشنخستين آن در دست نيست. مؤلفان آن يكي «آذر فرنبغ» بوده و ديگري «آذرباد» نام داشته، كه اين دومي كتاب را از نو تحريرو تكميل و تصحيح كرده، و نيز دفتر نهم را برآن افزوده است. تاريخ انشاي دينكرت را قرن سوم هجري دانستهاند.
40) اين كتاب در اصل براساس «بهمن يشت» تأليف شده و مشتمل بر پيشگوييهايي از دوره آخرالزمان است. به اعتقاد برخيمحققان، زمان نگارش نسخه اصلي آن را بايد در دوران پيش از اشكانيان جستوجو كرد؛ در اين باره ر.ك: تاريخ ايرانكمبريج، ج 3، ق 1، ص .27
41) موضوع اين كتاب پيشگوييهاي جاماسپ، وزير زرتشتي گشتاسپشاه كياني، درباره وقايع آخرالزمان است.
42) بايد دانست كه اين منابع در شرح پارهاي جزئيات با هم اختلافاتي دارند ولي در كليات يكي هستند.
43) منابعي كه در نوشتن اين يادآوري از آنها بهره جستهام عبارتاند از: تاريخ ايران كمبريج (ج 3) ؛ زند وهومن يسن (گزارشصادق هدايت) ؛ اساطير ايراني (جان هينلز) ؛ پژوهشي در اساطير ايران (مهرداد بهار) ؛ نخستين انسان و نخستين شهريار (آرتور كريستنسن) .
44) مقصود دين زرتشتي است.
«~ 45. Pasutan ~»
46) زايش هر سه سوشيانت از يك الگو تبعيت ميكند: مادران آنها در آب درياي كيانسيه به هنگام تنشويي، از نطفه زرتشت، كهدر آن آب و توسط فروشي 99999 انسان درستكار محفوظ مانده بود، باردار ميشوند.
«~ 47. Mahrkusa ~»
48) ور جمشيد يا ور جمكرد نام قلعهاي زيرزميني است كه جمشيد آن را به فرمان اهورهمزدا ساخت تا در زمستاني كه ديومهركوس پديد خواهد آورد، پناهگاه مردمان و جانداران باشد. در اينباره ر.ك: «ويديو داد» ، فرگرد .2
49) گرشاسپ يا كرساسپ، به معني دارنده اسب لاغر، پهلوان اصلي اوستا است كه شمار زيادي از ديوان و اژدهايان بهدست او ازپا درآمدهاند. در واقع، در اوستا نشاني از رستم بهدست نميآيد و همه پهلوانيها توسط گرشاسپ انجام ميگردد. اين امرموضوع تحقيقي پردامنه است و به چگونگي افتراق ميان تاريخ ملي و ديني ايرانيان بازميگردد.
50) درباره سرنوشت نهايي اهريمن، منابع زرتشتي قطعيتي ندارد.از قرار، او از همان سوراخي كه وارد گيتي شده بود، به ژرفايتاريكي خود پرتاپ ميشود و در آنجا بيهوش ميماند (و البته مخلوقاتش يكديگر را از ميان برميدارند) . به روايت «دادستاندينيك» اين بيهوشي چنان خواهد بود كه تمام تحركاتش متوقف ميشود.
51) نكته جالب توجه اينكه روان پاكان نيز بايد از اين رود عبور كنند؛ اما آنان احساس ميكنند كه در شير گرم هستند و سختينميبينند.
52) موبد (در اوستا: مغوپيتي)، عنوان پيشوايان ديني كيش زرتشت است. در اوستا گاه واژه «رتو» يا «رد» نيز بههمين معني است.
53) در معادشناسي و جهانبيني زرتشتي اصولا بديها بيدوام و فرجامپذيرند. از اينرو حتي عذاب دوزخيان نيز پاياني دارد وجاودانه نيست؛ بهطوريكه صرفنظر از معدودي كه مستحق اعدام (مرگ ارزان) و نابودياند، بقيه پس از پاك شدن ازگناهان بخشوده ميشوند.
54) باور به «اوتار» هاي دهگانه در ميان آرياييان هند، نشانه محكمي بر وجود سنت ديرپاي باور به «منجي» در ميان آرياييان است.
«~ 55. Zaotar ~»
56) جامعه كهن هندوايراني در دوره شباني به اين سه گروه تقسيم ميشد: .1 «واستر«~ Vastar ~»» يا گلهبان؛ .2 «زوئتر«~ Zaotar ~»» ياروحاني و مأمور اجراي مراسم نذر و قرباني؛ .3 «نر«~ Nar ~»» يا مردان جنگنده و سپاهي. در اينباره ر.ك: مري بويس، تاريخكيش زرتشت، ج1، ص .19
57) در اينباره ر.ك: تاريخ كمبريج، ج 3، ق 1، ص .27
58) محض نمونه ر.ك: «ويديودات» ، فرگرد 19، بند .5
59) مرحوم ملك مهرداد بهار نيز به اين نكته كه سوشيانتها با نام مادرانشان ـ و نه زرتشت ـ ناميده ميشوند، توجه نشان داده وآنرا تداوم يك سنت بسيار كهن دانسته است (ر.ك: جستاري چند در فرهنگ ايران، ص 261 و 262) . بههرحال، اينموضوع در خور اهميت فراوان است و اگر بتوان آنرا به باورهاي مادرسالارانه ربط داد، آنگاه بايد به اين مسئله پاسخ گفت كهچگونه در جوامع مردسالار هندوايراني از چنان نامگذاري غيرمعمولي استفاده شده است؟
60) براي آگاهي بيشتر از اسطورههاي بازگشت به عصر زرين و مفاهيم منتج از آن، ر.ك: ميرچا الياده، اسطوره بازگشتجاودانه.
61) حتي ميتوان به جرئت گفت كه مفهوم اتوپيا يا آرمانشهر نيز بيان فلسفي يا معقولانهتر اسطوره عصر زرين است: آنجا كه تماممختصات و ويژگيهاي عهدي زرين را در هيئت شهري آرماني و بهدور از رنج و گرسنگي و ناداني تصوير ميكند. (يوتوپيا«~ Utopia ~»، واژهاي يوناني از ريشه«~ Topos ~»است كه پيشوند«~ OU ~»مفهومي منفي از آن ساخته است. يوتوپيا را ميتوان هيچستانيا لامكان يا ناكجاآباد ترجمه كرد. اولين كسي كه اين انديشه آرماني را بر برهان عقلي استوار كرد، افلاطون حكيم بود كه دركتاب جمهوري براي جستوجوي عدالت راستين، جامعهاي آرماني را طرح افكند. در اوج درخشش فرهنگ اسلامي، ابونصر فارابي در كتاب انديشههاي اهل مدينه فاضله، جامعهاي ايده آل را در قالب باورهاي اسلامي به عنوان مدينه فاضلهترسيم كرد.)
62) از جمله ر.ك: آر.سي زينر، طلوع و غروب زرتشتيگري، ص .76
63) در اينباره ر.ك: صادق هدايت، زند وهومن يسن و كارنامه اردشير پايكان، صص 17ـ .27
64) ر.ك: همان، ص .17
65) به نقل از: علياصغر، مصطفوي، سوشيانت يا سيرانديشه ايرانيان درباره موعود آخرالزمان، ص 19ـ .20 گفتني است كهاساس اين گفتهها، برگرفته از كتاب شيعيگري، اثر احمد كسروي است.
66) ر.ك: اصول كافي، ج 1، ص .336
67) ر.ك: بحارالانوار، ج 13، ص 79، 59، 105، 61، 578، 480 و .596
68) ر.ك: عبدالحسين زرينكوب، تاريخ ايران بعد از اسلام، ص .216
69) ر.ك: همان، همان ص.
70) امام سجاد (ع) فرمود: «از روزي كه خدا آدم را آفريده تا حال هيچگاه زمين از حجتي خالي نبوده است ولي آن حجت گاهيظاهر و مشهود و گاهي غائب و مستور بوده است؛ تا قيامت نيز از حجت خالي نخواهد شد و اگر امام نباشد خدا پرستشنميشود» (ينابيع الموده، ج 2، ص 217) . نيز، حضرت علي (ع) فرمود: «الهي، بيهيچ ترديد زمين از حجتي كه برپادارندهدين خداست تهي و خالي نميماند، چنين كسان يا رخ مينمايند و آشكار ميشوند و يا بيم دارند و پنهان ميگردند، تا اينكهحجت و دلايل روشن پروردگار ضايع و نابود نشود» (اصول كافي، ج 1، ص 355) .
نويسنده : سيد مجتبي آقايي
--------
منبع :
ماهنامه هفت آسمان، شماره 7