(2) جاي‏گرفتن مفهوم موعود در طرح كيهاني هزاره‏ها و رواج ادبيات رمزي وپيش‏گويانه راجع به زمان و علايم ظهور سوشيانت محتملا دستاورد دوران محنت‏بارسلوكيان (جانشينان اسكندر مقدوني) است؛ (57) دوراني كه مؤمنان زرتشتي ناراضي ازسلطه كافران يوناني و فرهنگ يوناني‏مآبي به خود دلداري مي‏دادند كه دوام بدي‏ها فقطتا پايان هزاره زرتشت خواهد بود و به‏زودي با خيزش دوباره پهلوانان اسطوره‏اي كهن‏رهايي به ارمغان خواهد آمد ... . كار كه بر «ساسانيان» مسلم شد، انديشه موعود، درچارچوب آرمان‏هاي ملي (ايرانشهر) و مذهبي (زرتشتي‏گري ثنوي) آنان تجلي‏تازه‏اي يافت: اينان در بازبيني مفهوم سوشيانت، برخلاف آنچه در يشت‏ها ديديم، كاركردهاي پهلواني و ديني او را تا حدي از هم گسستند. ديگر سوشيانت قهرماني ازسلاله يلان اساطيري نبود، بلكه «موبدي» از تخمه زرتشت پيامبر وانمود مي‏شد كه‏دست در كار امور رستاخيز دارد . او مردگان را برمي‏انگيخت؛ آخرين قرباني گاو راپيشكش اهوره‏مزدا مي‏كرد؛ از پيه آن شربت جاودانگي فراهم مي‏ساخت؛ نيكان راپاداش مي‏داد و ... . و البته پيش از اين، پهلوانان اسطوره‏اي از خواب و بي‏خودي‏برمي‏خاستند و اهريمنان را نابود مي‏كردند تا زمينه براي ظهور سوشيانت نهايي مهياشود. اين‏گونه، مي‏توان ديد كه انديشه‏هاي نوآورانه زرتشت راجع به معاد و رستاخيز درفرآيندي طولاني بر پيكره موعود (هاي) اسطوره‏اي هندوايراني تنيده شده و در تعاملي‏شگرف با آن تكامل يافته است. در واقع، مفهوم سوشيانت، همچنان‏كه از گاثاها ويشت‏ها آشكار است، ريشه در باورهاي بسيار كهن ايرانيان باستاني دارد و بهره‏گيري‏زرتشت از اين مفهوم نيز در همان چارچوب كهن بوده، ليكن با آموزه‏هاي اصيل زرتشت‏راجع به معاد و در هم‏ترازي با اعتقاد به سال كيهاني بزرگ و فرجام جهان، آخرين‏سوشيانت ديگر نمي‏توانست فارغ از رخدادهاي معاد زرتشتي قلمداد شود و به نظرراقم اين سطور، هرچند باور به سوشيانت آخرين قدمتي فراتر از زرتشت دارد، ليكن‏تجسم كاركردهاي ديني براي او محصول دوران پس از زرتشت است.
(3) در اوستا اشارات فراواني به‏ظهور سوشيانت از آب كيانسيه وجود دارد. (58) ليكن‏بايد دانست كه در هيچ جاي اوستا شاهد مستقيمي بر اين‏كه سوشيانت از تخمه «زرتشت» است، يافت نمي‏شود؛ همچنان‏كه در بند 128 فروردين‏يشت تصريح نشده كه‏اوخشيت‏ارت و اوخشيت‏نم و استوت‏ارت همان سوشيانت‏هاي موعود هستند. در واقع، با تطبيق‏دادن مطالب متون متأخر زرتشتي با اين بخش‏هاي اوستاست كه معلوم مي‏شود ازتخمه زرتشت كه در آب كيانسيه نگهداري مي‏شود، سه سوشيانت از پي هم برخواهندخاست. بنابراين، مي‏توان پرسيد كه چرا سرايندگان يشت‏ها از تصريح دقيق و روشن‏براين‏كه سوشيانت از نسل زرتشت است، طفره رفته‏اند؟ آيا باور به برخاستن «رهاننده‏ها» از درياچه كيانسيه مقدم بر زرتشتي‏گري است؟ و چرا اين سوشيانت‏ها به‏نام مادرانشان ناميده مي‏شدند، نه پدر نام‏آورشان: زرتشت پيامبر؟ آيا نمي‏توان در اين‏امر ريشه‏هاي باورهاي مادرسالارانه را يافت؟ (59)
(4) دقت در ادبيات پيش‏گويانه راجع به سوشيانت، به‏ويژه آنچه در منابع متأخرآمده، نشان مي‏دهد كه باور به موعود در انديشه‏هاي مزديسنايي عميقا مبتني براسطوره‏هاي بازگشت به عصر زرين است؛ زيرا مهم‏ترين كاركرد سوشيانت احيا وبازسازي گيتي بر مبناي الگوي نخستين آن (فرشگرد) دانسته شده، كه اين امر بانگرش دوري و نه خطي به «تاريخ» انطباق دارد.
براي درك عميق‏تر اين نكته، لازم است تا مفهوم نگرش دوري به تاريخ تبيين شود: نگرش دوري به تاريخ دستاورد استنباط بشر از رويدادهاي ادواري طبيعت است. بشري‏كه شاهد دوران و چرخش طبيعت در هيئت روز و شب، بهار و خزان، زوال و نوزايي ماه، جزر و مد و امثالهم بود، لاجرم از اين رويدادهاي شگرف طبيعي نتيجه مي‏گرفت كه‏رنج‏ها همچون تاريكي وحشت‏افزاي شب يا سرماي كشنده زمستان دوامي ندارند وعاقبت به روشنايي و شادكامي و گرمي مي‏رسند . او با ذهن شديدا فلسفه‏گراي خودچرخه دايمي طبيعت را تجلي قانوني كيهاني مي‏ديد كه بر تمام شئون زندگي حاكم‏است، قانوني كه به زشت‏كاري و شقاوت پايان مي‏دهد و نيك‏ورزي را ارج مي‏نهد.اين‏گونه انسان‏هاي باستاني در پرتو يكساني كاركرد بيولوژيك مغزشان، در تمام گيتي، ازمشاهدات خود به اين نتيجه يكسان مي‏رسيدند كه روزگاراني پيش، در عصري زرين وسرشار از نيكي به سر مي‏برده‏اند، دوراني سراسر خوشي و آسايش همچون بهار ... . والبته بي‏گمان بودند كه عاقبت در گذر از چرخه عظيم زمان به همان دوران طلايي آغازين‏واصل خواهند شد . (60) مفهوم موعود در انديشه‏هاي كهن آريايي و زرتشتي درهمين‏چارچوب معنا مي‏يابد: او كسي است كه يك قوم يا حتي جهان را با به ثمر رسانيدن‏رويدادي به نام «فرشگرد» دوباره به همان عصر زرين آغازين رهنمون خواهد گشت. (61)
(5) از آنچه گذشت، نتيجه‏اي مهم هم عايد مي‏شود و آن سستي نظريه‏اي است كه‏باورمندي به موعود شيعي را يكسره وام‏دار آموزه‏هاي زرتشتي راجع به سوشيانت‏مي‏داند.
توضيح آن‏كه برخي انديشه‏مندان بر اين راه رفته‏اند كه مي‏توان باور به موعود دراديان گوناگون را دستاورد تكامل يك انديشه واحد دانست كه نخست در زرتشتي‏گري‏پديدار شد و سپس به ساير اديان رسوخ يافت. (62) به اعتقاد اينان، يهوديت عميقا از كيش‏ايراني و باورمندي آن به موعود تأثير پذيرفت و سپس اين موضوع از آن دين به مسيحيت‏و اسلام راه يافت تا عاقبت در تشيع و در هيئت مهدي به اوج اعتلاي خود رسيد. مرحوم‏صادق هدايت از جمله پيروان اين نظريه بود. او در مقدمه ترجمه خود از كتاب زند وهومن‏يسن، اصولا اعتقاد اسلامي به وجود قائم را به‏تمامي ملهم از انديشه‏هاي ايراني وزرتشتي شمرده و حتي از قول ادگار بلوشه نقل كرده كه «اعتقاد به ظهور قائم حاصل‏عكس العمل روح ايراني عليه روح سامي» است. (63) او در اثر مذكور تلاش زيادي كرده تا بانشان دادن همانندي‏هايي ميان پيشگويي‏هاي راجع به هنگامه مهدي (عج) و سوشيانت‏خواننده را باين نتيجه برساند كه باور به آن هر دو دستاورد «افسانه‏پرستي به عنوان يكي‏از احتياجات اصلي آدمي» است. (64)
نيز، برخي كوشيده‏اند كه اين نظريه را وجهه‏اي تاريخي هم ببخشند: «پس از آن كه‏عرب‏ها در ايران نفوذي يافتند و دانشمندان ايراني بيشترين كتاب‏هاي ديني پهلوي وبيشترين كتاب‏هاي رزمي و حماسي را از زبان پهلوي به زبان عربي برگرداندند و درمحافل و مجالس از براي عرب‏هاي تازه وارد خواندند، اندك اندك در مغز آنان موضوع‏موعود جاي گرفت، به‏طوري‏كه ديگر بيرون كردن آن را نتوانستند و بعدها جزو عقايدديني آنها شد و در مذهب شيعه راه كمال پيمود و با عقايد كهن وفق داده شد» . (65)
شكي نيست كه چنين ديدگاهي بس ساده‏انگارانه است؛ زيرا با مروري بر ويژگي‏هاي‏موعود شيعي مي‏توان به‏روشني ديد كه مباني اعتقاد به آن به‏شكل فاحشي با الگوهاي‏حاكم بر انديشه سوشيانت تفاوت دارد؛ زيرا اولا، باورمندي به موعود شيعي، برخلاف‏سوشيانت، آموزه‏اي مبتني بر استنباط خطي از سير تاريخ است، سيري كه به برپايي‏نظامي كاملا عادلانه و بي‏بديل در سرگذشت آدمي منتهي مي‏شود. ثانيا، بر مبناي‏اعتقادات شيعي، مهدي آمده و آماده است؛ او در جامعه با مردمان مي‏زيد و با آنان‏سخن مي‏گويد و حتي ارشادشان مي‏كند، اما به ناگزير، تا هنگام مقرر ناشناخته باقي‏مي‏ماند. (66) ثالثا، پيروزي مهدي در خلال نبردهايي خونين و بي‏حضور يلان و پهلوانان‏اسطوره‏اي به‏دست خواهد آمد و قيام او، بي كم و كاست، يك انقلاب عظيم براي برپايي‏حكومتي جهاني با هدف برقراري كامل حق و عدل و قسط خواهد بود، حكومتي كه جزدين خالص برجاي نمي‏گذارد. (67) آشكار است كه اين‏همه با كاركردهاي متصور براي‏سوشيانت سخت تباين دارد.
از اينها گذشته، در پيشينه و باورهاي كهن مردم عرب هرگز چنان اسطوره‏اي كه‏بن‏مايه موعود آخرالزمان قرار گيرد، وجود ندارد. سهل است، عرب اساسا معاد ورستاخيز را باور نداشت تا جويا و چشم‏به‏راه موعود باشد و اين از آن‏جا پيداست كه‏بيشتر جر آنان با پيامبر اسلام بر سر همين موضوع بود كه بس باورنكردني‏اش مي‏يافتند.اين نكته به‏ويژه در مورد عرب باديه‏نشين صادق است كه به تعبيري «اساسا ديني‏نداشت و اگر داشت آن را در روح و قلب او تأثيري نبود» . (68) عرب تنها به غنيمت و آزادي‏مي‏انديشيد و فقط از اجل و تقدير بيم داشت ... او حتي احتمال حشر و رستاخيز را بابردن استخوان‏پاره‏اي به نزد پيامبر اسلام به سخره مي‏گرفت و مرگ را آخر همه چيزمي‏شمرد. (69) از چنين بستري درآمدن انديشه موعود در هر شكلش البته ناممكن بوده‏است.
در واقع، خاستگاه موعود شيعي اسطوره‏ها و باورهاي كهن نيستند، بلكه مبناي‏اعتقاد به آن، به نحو بي‏نظيري مفهوم «حجت الهي» است كه به تعبير شيعه، هميشه برزمين برقرار بوده و خواهد بود. (70)
اما صفات مميزه مهدي به همين نكته ختم نمي‏شود؛ و در سويي ديگر، بايد به نقش‏و مفهوم «انتظار فرج» توجه كرد كه در ادبيات شيعي مقامي شامخ دارد ، ..، و اين گونه، مفهوم موعود در انديشه شيعي، مايه‏هاي قدرتمندي از انگيزه براي تعالي روحي و علونفس به‏وجود مي‏آورد . در باورهاي اسطوره‏اي چنين نتيجه‏اي مطلقا وجود ندارد و انتظارموعود هرگز سبب‏ساز كنش‏هاي روح‏بخش نمي‏گردد. باور به سوشيانت و حتي ماشيح‏يهوديان نيز به چنين رخدادي نمي‏انجامد، كه اولي در كمند هزاره‏هاي كيهاني، خودنوبتش فرا خواهد رسيد و ظهور دومي منوط به اراده يهوه‏اي خشمناك گشته است. تنهاموعودي كه مي‏توان درباره آن واژه «انتظار» را معنا كرد، عيساي مسيحيان است كه البته‏اين يكي هم در بلنداي آسمان‏ها، برخلاف مهدي، كم‏ترين تعاملي با فردفرددوستدارانش ندارد. به‏عبارت ديگر، در باور شيعي اين برجستگي مهم و منحصر به فردوجود دارد كه امام غايب يا همان موعود حجت الهي بر زمين است، حجتي كه با يك‏يك‏انسان‏ها رابطه‏اي عاطفي و هدايت‏گر دارد.

 
پي نوشت :
«~ Soynt ~»يا«~ 1. Saoyanta ~»
2) ر.ك: گئو ويدن گرن، دين‏هاي ايران، ص .129
3) اين معنا در واقع از نص اوستا مستفاد مي‏شود؛ ر.ك: اوستا، فروردين‏يشت، بند 129؛ نيز به: ابراهيم پورداوود، سوشيانت‏موعود مزديسنا، ص .8
4) گاثاها يا گاهان، عنوان كلي هفده سرود از هفتاد و دو سرود ابتداي اوستاي فعلي، موسوم به «يسنه» است كه به اعتقاد محققان، توسط زرتشت خلق شده‏اند. اين سرودها در پنج گروه موسوم به «گاه» ترتيب يافته و عبارت‏اند از: «اهونودگاه» ، «اشتودگاه» ، «سپنتمدگاه» ، «وهوخشترگاه» و «وهيشتوايشت‏گاه» .
5) درباره اين اعتقاد و دلايل آن ر.ك: مري بويس، تاريخ كيش زرتشت، ج 1، ص .325 نيز به : ابراهيم پورداوود، پيشين، ص .9
6) درباره معناي اشه،«~ (Asa) ~»، اجماع قاطعي وجود ندارد، ولي معمولا آن‏را راستي، حقيقت، نظم و ترتيب كامل، قانون ابدي‏آفرينش و ميزان مقرر مزدايي دانسته‏اند. از همين‏رو، بيشتر مترجمان اوستا ترجيح داده‏اند كه اين واژه را به‏همان صورت‏اصلي نقل كنند.
7) منش نيك برگردان وهومن يا بهمن است كه در آموزه‏هاي زرتشتي يكي از امشاسپندان،«~ (Amasaspanta) ~»به‏شمار مي‏آيد.اين امشاسپندان كه نزديك‏ترين مينويان به اهوره‏مزدا هستند، عبارت‏اند از: «بهمن» ، «ارديبهشت» ، «شهريور» ، «سپندارمذ» ، «خرداد» ، «امرداد» و «سپندمينو» . درباره چند و چون اين مينويان و كاركردهاي آنان ر.ك: آر. سي.زينر، طلوع و غروب‏زرتشتي‏گري، صص 56ـ .63
8) كي گشتاسب يا كي ويشتاسپ،«~ (Vistaspa) ~»، آخرين فرمانروا از سلسله كيانيان است كه با گرويدن به زرتشت درگير نبردهاي‏زيادي با همسايگان كافر خود شد. او در ادبيات زرتشتي مقامي بس شامخ و ستايش‏شده دارد.
9) سپيتمان«~ Spitman ~» (در اوستا: سپيتام«~ Spitama) ~»نام خاندان زرتشت است. ظاهرا سپيتمه به معناي «از نژاد سفيد» يا «ازخاندان سفيد» است. در كتاب بندهشن، سپيتمان نياي نهم زرتشت شمرده شده است.
10) فرشوشتر«~ Frasustar ~» (به معني دارنده شتر كارآمد وراهوار) نام پدرزن زرتشت و يكي از نخستين پيروان اوست.
11) درباره اين نظريه ر.ك: مري بويس، پيشين، ص 326 و نيز: ابراهيم پورداوود، پيشين، ص .10
12) احتمالا مقصود ديو «خشم» (ائشم«~ Aesma) ~»است؛ از او شريرتر نداريم. معمولا از او با صفت «خونين درفش» ياد مي‏شودو از جمله اسپاهبدان اهريمن در شمار است. بدكرداران به او روي مي‏آورند و پرهيزگاران در نابودي‏اش مي‏كوشند.
13) در ادبيات ديني زرتشتي، فرشگرد«~ Frasgird ~» (در اوستا: فرشوكرتي«~ Frasukereti) ~»به جهان نوساخته دوره دوازده هزارساله گيتي و برقراري جاودانه پرهيزگاري مي‏گويند كه خود به مدد خيزش سوشيانت‏ها و پاك‏كردن جهان از اهريمنان پديدارمي‏شود.
14) ر.ك: تاريخ ايران كمبريج، ج 3، ق 1، ص .466
15) دروج يا دروگ«~ Drug ~»، نام ماده‏ديو دروغ و نادرستي و پيمان‏شكني است كه گاه در معناي دين «ديوپرستي» به كار رفته است.
16) مزدا«~ Mazda ~»به معني هوشيار و دانا و آگاه است و «اهوره مزدا» را مي‏توان سرور دانا يا خداوندگار آگاه ترجمه كرد. در اوستاگاه خدا را فقط با لفظ مزدا خطاب كرده‏اند .
17) مقصود پل چينوت«~ Chinvat ~» (يا چينود) است كه به اعتقاد زرتشتيان، روان هر يك از مردمان، در چهارمين روز پس از مرگ، بايد از آن بگذرد تا بعد از آشكار شدن كردارهاي نيك و بد، روانه بهشت يا دوزخ شود.
18) گرزمان يا گرودمان«~ Garo demana ~»به معني خانه سرود يا سراي نيايش و به عبارت ديگر بهشت و بارگاه اهوره‏مزدا است.
19) درمعناي واژه مگونان اختلاف است. برخي آن‏را از ريشه «مغ» و به معني «انجمن برادري مغان» دانسته‏اند. نگارنده با كساني‏كه مگونان را به «انجمن پذيرندگان و پيروان پيام و آموزش زرتشت» ترجمه كرده‏اند، موافق است.
20) يشت«~ Yast ~»به هر يك از 21 سرودي مي‏گويند كه مجموعا سومين و بلندترين بخش اوستاي كنوني را تشكيل مي‏دهند. اين‏يشت‏ها در ستايش ايزدان كهن ايراني‏اند كه روزهاي هر ماه به نام آنان نام‏گذاري مي‏شد. بيشتر انديشه‏مندان براين باورند كه‏مضامين اصلي يشت‏ها برگرفته از اعتقادات كهن آرياييان است و الحاق آنها به اوستا نشانه تلاش براي آشتي دادن آموزه‏هاي‏زرتشت با كيش كهن است. واژه «يشتر«~ Yastar ~»» به معني نمازگزار و پرستنده و همچنين واژه‏هاي «جشن» و «يزد» از ريشه «يشت» به يادگار مانده‏اند.
21) فروشي«~ Fravasi ~»يا فروهر«~ Fravahr ~»يا فروهر، به قالب مثالي آفريدگان نيك و ندرتا پليد مي‏گويند كه روح و تن، بر اساس‏آن خلق شده‏اند. در مزداپرستي، طلب ياري از فروشي‏ها براي بركت زندگي و دفاع در مقابل دشمنان جايگاه خاصي دارد و «فروردين‏يشت» در ستايش آنان است.
22) اوخشيت ارت«~ Uxsyat ereta ~»در زبان پهلوي «اوشيدر» و در فارسي «هوشيدر» خوانده مي‏شود و به معني «پروراننده‏پرهيزگاري» است.
23) اوخشيت‏نم«~ Uxsyat nemah ~»در زبان پهلوي «اوشيدرماه» و در فارسي «هوشيدرماه» خوانده مي‏شود و به معني «پروراننده‏نماز» است.
24) استوت ارت«~ Astavat ereta ~»به معني كسي است كه مظهر و پيكر قانون مقدس باشد.
25) به تصريح مرحوم پورداوود و نيز بيشتر پژوهندگان، مقصود از كيانسيه همان درياچه هامون كنوني است. ر.ك: سوشيانت‏موعود مزديسنا، صص 19ـ .23
26) ويسپ تئورويري«~ taurvairi ـ Vispa ~»، نام مادر سوشيانت است. آن را به «برهمگان پيروز» معني كرده‏اند. نام ديگر او، «اردت‏فذري» (كسي كه آبروي پدر باشد) است.
27) فر يا خورنه يا فره يا خر، فروغ يا موهبتي ايزدي است كه هر كس از آن بهره‏مند بشود، برازنده سروري و سالاري گردد، به‏شهرياري رسد و آسايش‏گستر و دادگر بشود. در اوستا معمولا از دو فر ياد مي‏شود: «ايرينم خورن» (فرايراني) و «كوئنم‏خورن» (فركياني) . فرايراني خرد و دارايي نيك مي‏بخشد و دشمنان ايران و اهريمنان را درهم مي‏شكند، و فركياني بهره‏ناموران و شهرياران و اشونان مي‏شود تا از پرتو آن به رستگاري و كامرايي برسند. افتخار بهره‏مندي از فركياني، پس ازگشتاسپ شاه‏كياني، نصيب هيچ‏كس نشده ولي اهوره‏مزدا آن را براي ايرانيان ذخيره كرده تا در آخرت آن را به سوشيانت عطاكند. اوستا زرتشت را فرهمندترين كس دانسته است.
28) فريدون در اوستا، «ثرئتون»«~ Thraetaona ~»پسر «اثويه»«~ Athwya ~»نام دارداو در زمره اساطير هندوايراني است. مشابه ودايي‏او تريت«~ Trita ~»نام دارد كه همچون فريدون اژدهايي به نام وريسوروپ«~ Vrisvarupa ~»را مي‏كشد. در واقع، قهرماني كه مار يااژدهايي را به قتل مي‏آورد، بن‏مايه‏اي است كه در اساطير بسياري از ملل يافت مي‏شود. در متون زرتشتي، به جز اوستا، آمده‏است كه فريدون جهان را ميان سه پسرش، سلم و تور و ايرج، تقسيم كرد.
29) اژي‏دهاك«~ Azi Dahaka ~»يا همان ضحاك، در اوستا (هات 9 يا هوم‏يشت، بند 8؛ نيز زامياديشت بند 37)، نام اژدهايي سه‏كله و سه پوزه و شش چشم است كه مي‏خواهد جهان را از مردمان تهي كند. تحول او، كه در اوستا خطرناك‏ترين مخلوق‏اهريمن دانسته شده، به مردي تازي و ديوسيرت كه دو مار بر دوش داشت و هر روز مغز دو جوان را خوراك آنان مي‏كرد، درادبيات متأخر زرتشتي رخ داده است و خود موضوع تحقيقي جذاب و پركشش است.
30) افراسياب در اوستا «فرنگرسين»«~ Frangrasyan ~»نام دارد كه به معني هراس‏انگيز است . صرف‏نظر از شخصيت شاه ـ پهلوان‏او در برخي از بخش‏هاي اوستاي نو و نيز كتب دوره اسلامي، چنان معلوم است كه او در دوران كهن منشي اساطيري داشته كه‏خود يادگاري از فرهنگ هندواروپايي است. او در اين كالبد ديرينه، نه يك شاه ـ پهلوان، كه در شمار اژدهايان و ديوان است ودخيل در نبردهاي كيهاني ميان ايزدان و اهريمنان. از طرف ديگر، كارنامه او به تمامي سياه و تاريك نيست، زيرا او به خواهش‏ايرانيان زين‏گاو دروند را در هم شكست و ايران را از شر وي رهانيد.
31) زين‏گاو يا زينيگو«~ zainigav ~»نام يكي از دشمنان ايران است كه افراسياب او را به درخواست بزرگان ايران از پاي درآورد. به‏نوشته بندهشن، «زين‏گاو» از تازيان بود كه شاهي ايرانشهر را از آن خود ساخت. اين نام را «دارنده گاو زنده» معني كرده‏اند و «دروند» را دروغ‏پرست و گمراه و ناپاك گفته‏اند.
32) كي خسرو پسر سياوش است كه انتقام قتل ناجوانمردانه پدر محبوبش را از افراسياب ستاند . او در فرجام كارش از ديده‏هاناپديد شد و در سلك «باشندگان» درآمد.
33) خرداد يا هوروتات«~ Haurvatata ~»يكي از جلوه‏هاي مينوي اهوره‏مزدا و به معني «رسايي و كمال» است. امرداد يا امرتات«~ Ameretata ~»جلوه‏اي ديگر از مزدا و مظهر «جاودانگي و بي‏مرگي» است.
34) ر.ك: تاريخ كيش زرتشت، ج 3، ص .388
35) در «هوم يشت» (بند 7 و 8) نيز سخن از كشته شدن اژي دهاك رفته است: «فريدون از خاندان توانا... آن كه اژي دهاك را فروكوفت؛ [اژي دهاك‏] سه پوزه سه كله شش چشم را، آن دارنده هزار [گونه‏] ...» ؛ همچنين ر.ك: زامياديشت، بند .37
36) درباره ديگر شواهدي كه زامياديشت را در زمره كهن‏ترين يشت‏ها قرار مي‏دهند، ر.ك : آرتور كريستن سن، مزداپرستي درايران قديم، صص 78ـ .82
37) در اين باره ر.ك: آر.سي زينر، طلوع و غروب زرتشتي‏گري، صص 109ـ .112
38) بندهشن را مي‏توان به «آفرينش آغازين» معنا كرد و خود عنوان كتابي است كه در قرن سوم هجري توسط «فرن‏بغ دادگي» گردآوري شده است. اين كتاب علاوه بر مباحثي در چگونگي خلقت، اشارات مفصلي به نجوم دارد.
39) دينكرت يا دينكرد بزرگ‏ترين و مهم‏ترين كتاب زرتشتي است كه در اصل مشتمل بر نه دفتر بوده است. امروزه دو بخش‏نخستين آن در دست نيست. مؤلفان آن يكي «آذر فرنبغ» بوده و ديگري «آذرباد» نام داشته، كه اين دومي كتاب را از نو تحريرو تكميل و تصحيح كرده، و نيز دفتر نهم را برآن افزوده است. تاريخ انشاي دينكرت را قرن سوم هجري دانسته‏اند.
40) اين كتاب در اصل براساس «بهمن يشت» تأليف شده و مشتمل بر پيشگويي‏هايي از دوره آخرالزمان است. به اعتقاد برخي‏محققان، زمان نگارش نسخه اصلي آن را بايد در دوران پيش از اشكانيان جست‏وجو كرد؛ در اين باره ر.ك: تاريخ ايران‏كمبريج، ج 3، ق 1، ص .27
41) موضوع اين كتاب پيشگويي‏هاي جاماسپ، وزير زرتشتي گشتاسپ‏شاه كياني، درباره وقايع آخرالزمان است.
42) بايد دانست كه اين منابع در شرح پاره‏اي جزئيات با هم اختلافاتي دارند ولي در كليات يكي هستند.
43) منابعي كه در نوشتن اين يادآوري از آنها بهره جسته‏ام عبارت‏اند از: تاريخ ايران كمبريج (ج 3) ؛ زند وهومن يسن (گزارش‏صادق هدايت) ؛ اساطير ايراني (جان هينلز) ؛ پژوهشي در اساطير ايران (مهرداد بهار) ؛ نخستين انسان و نخستين شهريار (آرتور كريستن‏سن) .
44) مقصود دين زرتشتي است.
«~ 45. Pasutan ~»
46) زايش هر سه سوشيانت از يك الگو تبعيت مي‏كند: مادران آنها در آب درياي كيانسيه به هنگام تن‏شويي، از نطفه زرتشت، كه‏در آن آب و توسط فروشي 99999 انسان درستكار محفوظ مانده بود، باردار مي‏شوند.
«~ 47. Mahrkusa ~»
48) ور جمشيد يا ور جمكرد نام قلعه‏اي زيرزميني است كه جمشيد آن را به فرمان اهوره‏مزدا ساخت تا در زمستاني كه ديومهركوس پديد خواهد آورد، پناهگاه مردمان و جانداران باشد. در اين‏باره ر.ك: «ويديو داد» ، فرگرد .2
49) گرشاسپ يا كرساسپ، به معني دارنده اسب لاغر، پهلوان اصلي اوستا است كه شمار زيادي از ديوان و اژدهايان به‏دست او ازپا درآمده‏اند. در واقع، در اوستا نشاني از رستم به‏دست نمي‏آيد و همه پهلواني‏ها توسط گرشاسپ انجام مي‏گردد. اين امرموضوع تحقيقي پردامنه است و به چگونگي افتراق ميان تاريخ ملي و ديني ايرانيان بازمي‏گردد.
50) درباره سرنوشت نهايي اهريمن، منابع زرتشتي قطعيتي ندارد.از قرار، او از همان سوراخي كه وارد گيتي شده بود، به ژرفاي‏تاريكي خود پرتاپ مي‏شود و در آن‏جا بيهوش مي‏ماند (و البته مخلوقاتش يكديگر را از ميان برمي‏دارند) . به روايت «دادستان‏دينيك» اين بيهوشي چنان خواهد بود كه تمام تحركاتش متوقف مي‏شود.
51) نكته جالب توجه اين‏كه روان پاكان نيز بايد از اين رود عبور كنند؛ اما آنان احساس مي‏كنند كه در شير گرم هستند و سختي‏نمي‏بينند.
52) موبد (در اوستا: مغوپيتي)، عنوان پيشوايان ديني كيش زرتشت است. در اوستا گاه واژه «رتو» يا «رد» نيز به‏همين معني است.
53) در معادشناسي و جهان‏بيني زرتشتي اصولا بدي‏ها بي‏دوام و فرجام‏پذيرند. از اين‏رو حتي عذاب دوزخيان نيز پاياني دارد وجاودانه نيست؛ به‏طوري‏كه صرف‏نظر از معدودي كه مستحق اعدام (مرگ ارزان) و نابودي‏اند، بقيه پس از پاك شدن ازگناهان بخشوده مي‏شوند.
54) باور به «اوتار» هاي دهگانه در ميان آرياييان هند، نشانه محكمي بر وجود سنت ديرپاي باور به «منجي» در ميان آرياييان است.
«~ 55. Zaotar ~»
56) جامعه كهن هندوايراني در دوره شباني به اين سه گروه تقسيم مي‏شد: .1 «واستر«~ Vastar ~»» يا گله‏بان؛ .2 «زوئتر«~ Zaotar ~»» ياروحاني و مأمور اجراي مراسم نذر و قرباني؛ .3 «نر«~ Nar ~»» يا مردان جنگنده و سپاهي. در اين‏باره ر.ك: مري بويس، تاريخ‏كيش زرتشت، ج‏1، ص .19
57) در اين‏باره ر.ك: تاريخ كمبريج، ج 3، ق 1، ص .27
58) محض نمونه ر.ك: «ويديودات» ، فرگرد 19، بند .5
59) مرحوم ملك مهرداد بهار نيز به اين نكته كه سوشيانت‏ها با نام مادرانشان ـ و نه زرتشت ـ ناميده مي‏شوند، توجه نشان داده وآن‏را تداوم يك سنت بسيار كهن دانسته است (ر.ك: جستاري چند در فرهنگ ايران، ص 261 و 262) . به‏هرحال، اين‏موضوع در خور اهميت فراوان است و اگر بتوان آن‏را به باورهاي مادرسالارانه ربط داد، آن‏گاه بايد به اين مسئله پاسخ گفت كه‏چگونه در جوامع مردسالار هندوايراني از چنان نام‏گذاري غيرمعمولي استفاده شده است؟
60) براي آگاهي بيشتر از اسطوره‏هاي بازگشت به عصر زرين و مفاهيم منتج از آن، ر.ك: ميرچا الياده، اسطوره بازگشت‏جاودانه.
61) حتي مي‏توان به جرئت گفت كه مفهوم اتوپيا يا آرمانشهر نيز بيان فلسفي يا معقولانه‏تر اسطوره عصر زرين است: آن‏جا كه تمام‏مختصات و ويژگي‏هاي عهدي زرين را در هيئت شهري آرماني و به‏دور از رنج و گرسنگي و ناداني تصوير مي‏كند. (يوتوپيا«~ Utopia ~»، واژه‏اي يوناني از ريشه«~ Topos ~»است كه پيشوند«~ OU ~»مفهومي منفي از آن ساخته است. يوتوپيا را مي‏توان هيچستان‏يا لامكان يا ناكجاآباد ترجمه كرد. اولين كسي كه اين انديشه آرماني را بر برهان عقلي استوار كرد، افلاطون حكيم بود كه دركتاب جمهوري براي جست‏وجوي عدالت راستين، جامعه‏اي آرماني را طرح افكند. در اوج درخشش فرهنگ اسلامي، ابونصر فارابي در كتاب انديشه‏هاي اهل مدينه فاضله، جامعه‏اي ايده آل را در قالب باورهاي اسلامي به عنوان مدينه فاضله‏ترسيم كرد.)
62) از جمله ر.ك: آر.سي زينر، طلوع و غروب زرتشتي‏گري، ص .76
63) در اين‏باره ر.ك: صادق هدايت، زند وهومن يسن و كارنامه اردشير پايكان، صص 17ـ .27
64) ر.ك: همان، ص .17
65) به نقل از: علي‏اصغر، مصطفوي، سوشيانت يا سيرانديشه ايرانيان درباره موعود آخرالزمان، ص 19ـ .20 گفتني است كه‏اساس اين گفته‏ها، برگرفته از كتاب شيعيگري، اثر احمد كسروي است.
66) ر.ك: اصول كافي، ج 1، ص .336
67) ر.ك: بحارالانوار، ج 13، ص 79، 59، 105، 61، 578، 480 و .596
68) ر.ك: عبدالحسين زرين‏كوب، تاريخ ايران بعد از اسلام، ص .216
69) ر.ك: همان، همان ص.
70) امام سجاد (ع) فرمود: «از روزي كه خدا آدم را آفريده تا حال هيچ‏گاه زمين از حجتي خالي نبوده است ولي آن حجت گاهي‏ظاهر و مشهود و گاهي غائب و مستور بوده است؛ تا قيامت نيز از حجت خالي نخواهد شد و اگر امام نباشد خدا پرستش‏نمي‏شود» (ينابيع الموده، ج 2، ص 217) . نيز، حضرت علي (ع) فرمود: «الهي، بي‏هيچ ترديد زمين از حجتي كه برپادارنده‏دين خداست تهي و خالي نمي‏ماند، چنين كسان يا رخ مي‏نمايند و آشكار مي‏شوند و يا بيم دارند و پنهان مي‏گردند، تا اين‏كه‏حجت و دلايل روشن پروردگار ضايع و نابود نشود» (اصول كافي، ج 1، ص 355) .

نويسنده : سيد مجتبي آقايي
پايان
--------
منبع :
ماهنامه هفت آسمان، شماره 7