در گاثاها، كه آنها را سروده‏هاي زرتشت مي‏شمارند، واژه «سوشيانت» در دو صيغه مفردو جمع استعمال شده است. به عقيده غالب پژوهندگان، كاربرد شكل مفرد اين واژه درگاثاها بر شخص زرتشت دلالت دارد: (5)
اي مزدا!
چگونه دريابيم كه تو در پرتو «اشه» (6) برهمگان و برآنان كه سر آزار مرا دارند، فرمان‏مي‏راني؟
مرا به درستي از هنجار «منش نيك» (7) بياگاهان. «سوشيانت» بايد بداند كه پاداش وي‏چه‏سان خواهد بود (يسنه‏هات 48، بند9) .
... «كي گشتاسپ» (8) هوادار «زرتشت سپيتمان» (9) و «فرشوشتر» (10) ، راه راست ديني رابرگزيده‏اند كه «اهوره» به «سوشيانت» فرو فرستاد (يسناي 53، بند2) .
علاوه بر اين، در گاثاها، سوشيانت به شكل «جمع» هم آمده و به‏نظر مي‏رسد در اين‏حالت، به آيندگاني اشاره دارد كه با بهره‏مندي از «منش نيك» ، راه زرتشت را پي خواهندگرفت : (11)
اي مزدا!
چنين خواهد بود «رهانندگان سرزمين‏ها» (سوشيانت‏ها)، كه با «منش نيك» خويشكاري مي‏ورزند و كردارشان بر پايه «اشه» و آموزش‏هاي تو است. به‏راستي‏آنان به درهم شكستن خشم (12) برگماشته شده‏اند (يسنه‏هات 48، بند12) .
به اين ترتيب، در گاثاها هنوز سوشيانت چهره‏اي مرتبط با پايان گيتي، «فرشگرد» (13) وداوري انجامين نيست، بلكه چون اصطلاحي عام و آشنا، براي همه آن نيك‏نفسان‏منتظري به‏كار رفته است كه زرتشت نيز در شمار آنان قرار دارد. (14)
در واقع، كاربرد مفهوم سوشيانت در گاثاها كاملا با آنچه بعدها ـ و در متون ديني‏زرتشتي ـ شاهد آن خواهيم بود، متفاوت است؛ زيرا در اين سروده‏ها به‏هيچ‏وجه ازنقش‏آفريني او در فرجام جهان ياد نشده و حتي مي‏توان گفت كه در گاثاها، سوشيانت‏بيشتر نمودي اين دنيايي و خاكي دارد. براي مقايسه، به اين سرودهاي زرتشت راجع به‏پايان گيتي نگاه كنيد كه در آنها هيچ اشاره‏اي به سوشيانت نشده است:
اي هوشمندان!
بشنويد با گوش‏ها [ي خويش‏] بهترين [سخنان‏] را و ببينيد با منش روشن و هر يك‏از شما ـ چه مرد و چه زن ـ پيش از آن‏كه رويداد بزرگ به كام ما پايان گيرد، از ميان‏دو راه، [يكي را] براي خويش برگزينيد و اين [پيام‏] را [به ديگران‏] بياموزيد (يسنه‏هات 30، بند2) .
آن‏گاه شكست و تباهي بر «دروج» (15) فرو خواهد آمد و آنان كه به نيك‏نامي شناخته‏شده‏اند، به آرزوهاي خويش خواهند رسيد و به سراي خوش «منش نيك» و «مزدا» (16) و «اشه» راه خواهند يافت (يسنه‏هات 30، بند 10) .
اي اهوره!
اين [همه‏] را از تو مي‏پرسم: به‏درستي [بازگوي‏] كه چگونه گذشته است و چگونه‏خواهد گذشت؟ اشونان و پيروان «دروج» را چه پاداش و پادافره‏اي در دفتر زندگاني‏نوشته خواهد شد؟
اي مزدا!
اين [همه‏] در شمار پسين چگونه خواهد بود؟ (يسنه‏هات 31، بند14) .
... من چنين كساني را به نيايش تو رهنمون خواهم شد و همه آنان را از «گذرگاه‏داوري» (17) خواهم گذراند (يسنه‏هات 46، 10) .
اي مزدااهوره!
اينك تو را و «اشه» و «بهترين منش» و «شهرياري مينوي» را مي‏ستايم و نيايش‏مي‏گزارم .
من خواهانم كه رهرو راه [راست‏] باشم [و] در «گرزمان» (18) به گفتار رادمردان [تو] گوش‏فرا دهم (يسنه‏هات 50، بند4) .
مزدي كه «زرتشت» به «مگونان» (19) نويد داده، در آمدن به «گرزمان» است، آن‏جا كه ازآغاز سراي «مزدااهوره» بوده است (يسنه‏هات 51، بند 15) .
سرودهاي فوق، به‏وضوح نشان از بشارت آمدن روز قيامت و غلبه نيكي بر بدي، پل‏داوري (پل چينوت يا صراط) و بهشت برين دارد؛ اما در هيچ‏كدام از اين سروده‏هاي‏مربوط به آخرت كاركردي براي سوشيانت پيش‏بيني نشده است.
براين اساس، مي‏توان نتيجه گرفت كه كاربرد سوشيانت در گاثاها به‏گونه‏اي كاملامشهود عام و غيرمبتكرانه بوده؛ و چنان مي‏نمايد كه زرتشت در اين سروده‏ها از واژه‏مذكور به مثابه مفهومي آشنا يا قابل درك براي مردمانش بهره جسته است. اين نكته را بامروري بر گاثاها بي‏دشواري مي‏توان دريافت؛ زيرا جنبه‏هاي انقلابي آموزه‏هاي‏زرتشت، چون طرد همه‏جانبه دئوه‏ها (ديوان) و نفي شراب‏خواري، ممنوع كردن‏قرباني‏هاي خونين و ارادت يكپارچه او به اهوره‏مزدا، همواره تمايزي قابل شناخت‏داشته‏اند. اين‏همه در حالي است كه در گاثاها، نه فقط مفهوم «منجي» ، در مقايسه با آنچه‏گذشت، دقيقا تبيين نشده، بلكه زرتشت با سوشيانت ناميدن خود و آنان كه خواهندآمد، از اين واژه به‏شكلي غيراختصاصي بهره گرفته است. به‏عبارت ديگر، با توجه به‏شيوه و كاربرد واژه سوشيانت در گاثاها، مي‏توان گفت كه مفهوم موعود دستاورد ابتكاريا رسالت زرتشت نبوده است.
«سوشيانت» در «يشت» ها (20)
برخلاف گاثاها، سوشيانت در يشت‏ها تعريفي كاملا اختصاصي دارد كه شناخت‏موجزي از او به دست مي‏دهد:
.1 در فروردين يشت (بند 128) فروشي (21) سه تن كه براساس متون متأخر زرتشتي‏سوشيانت دانسته شده‏اند، به نيكي ستوده شده است:
فروشي پاكدين «اوخشيت ارت» (22) را مي‏ستاييم.
فروشي پاكدين «اوخشيت نم» (23) را مي‏ستاييم.
فروشي پاكدين «استوت ارت» (24) را مي‏ستاييم.
(درباره زمان و ترتيب ظهور اين موعودها، در اين يشت و ساير قسمت‏هاي اوستا، هيچ‏گونه اشاره‏اي وجود ندارد. ليكن خواهيم ديد كه اين موضوع در كانون ادبيات رمزي‏و پيشگويانه زرتشتي‏گري متأخر قرار دارد.) .2 در زامياديشت (بند 92)، سخن از ظهور سوشيانت از درياچه‏اي به نام «كيانسيه» (25) رفته است:
بدان هنگام كه «استوت ارت» ، پيك مزدااهوره، پسرويسپ تئورويري (26) از آب‏درياچه كيانسيه برآيد ...
.3 سوشيانت داراي فركياني (27) و لذا شايسته فرمانروايي است:
بدان هنگام كه «استوت‏ارت» ، پيك مزدااهوره... برآيد، گرزي پيروزي‏بخش‏برآورد، [همان گرزي‏] كه فريدون دلير (28) هنگام كشتن «اژي‏دهاك» (29) داشت؛ [همان‏گرزي‏] كه افراسياب توراني (30) هنگام كشتن «زين گاو» دروند (31) داشت؛ كه كي خسرو (32) هنگام كشتن افراسياب داشت؛ كه كي گشتاسپ آموزگار اشه براي سپاهش داشت.
او بدين [گرز]، دروج را ازين‏جا ـ از جهان اشه ـ بيرون خواهد راند (زامياديشت، بندهاي 92 و 93) .
.4 سوشيانت و يارانش، نيك‏نفساني هستند كه سعادت مادي و معنوي را براي‏جهانيان به ارمغان خواهند آورد:
ياران «استوت‏ارت» پيروزمند به‏درآيند: آنان نيك‏انديش، نيك‏گفتار، نيك‏كردار ونيك‏دين‏اند و هرگز سخن دروغ بر زبان نياورند (زامياديشت، بند 95) .
منش بد شكست يابد و منش نيك برآن چيره شود.
[سخن‏] دروغ‏گفته، شكست يابد و سخن راست‏گفته، برآن چيره شود.
خرداد و امرداد، (33) گرسنگي و تشنگي، هر دو، را شكست دهند.
اهريمن ناتوان بدكنش رو در گريز نهد (زامياديشت، بند 96) .
به اين ترتيب و مجموعا، در «يشت‏ها» مفهوم سوشيانت با فرجام محتوم گيتي وهنگام غلبه نهايي نيكي بر بدي پيوندي آشكار يافته است؛ هر چند كه هنوز از هنگام‏ظهور او و چگونگي كنش‏هايش صحبتي در كار نيست.
به‏هرحال، چنان‏كه ديديم، در زامياديشت سخن از سه موعود رفته است. در اين‏يشت نكاتي وجود دارد كه نشان مي‏دهد مباحث مربوط به سوشيانت به‏راستي قدمتي‏وراي انتظار دارند . از جمله، بايد به توصيفي كه از «افراسياب» در آن و در كنار سوشيانت‏شده، توجه كرد؛ زيرا در يشت مذكور اين دشمن مشهور توراني چندان بدسگال واهريمني تصوير نشده، بلكه حتي او با كشتن «زين گاودروند» ، همچون ديگر فره‏مندان‏ذكر شده، به‏واقع ناجي ايران‏زمين گشته است. اين امر مي‏رساند كه ترسيم چهره‏اي‏مخوف از افراسياب تحولي است كه بايستي حداكثر در آغاز زرتشتي‏گري انجام شده‏باشد (34) و درست به‏همين خاطر است كه جنگ‏افزار پيروزي‏بخشي را كه سوشيانت با آن‏دروغ را سركوب مي‏كند، در كف او هم مي‏بينيم. همچنين بايد از سرنوشت «اژي دهاك» در زامياديشت ياد شود كه برخلاف آنچه بعدها رايج شد، اين‏جا توسط فريدون كشته‏شده است (35) (مي‏دانيم در اساطير ايراني سخن از به زنجير كشيده‏شدن او در البرزكوه وسپس خروجش در پايان دنيا رفته است) . بنابراين، مي‏توان باور داشت كه اين بند اززامياديشت از لحاظ مضمون بسيار قديمي است (36) و لاجرم باور به سوشيانت در آن نشان‏از جهان‏شناخت آرياييان اوليه‏اي دارد كه باري، منتظر ظهور قهرماني از نسل پهلوانان‏اساطيري‏شان مي‏بوده‏اند تا بدي‏ها را از ميان بردارد .
موضوع قابل ذكر ديگر، اشاره اين يشت به از ميان‏رفتن گرسنگي و تشنگي، خودحكايت از دغدغه‏هاي مردمان اوليه‏اي دارد كه با پديده كشاورزي و آبياري ناآشنا بوده وشايد به اندازه بدي‏هاي اخلاقي از غلبه آنها نگراني داشته‏اند.
بنابراين، در يشت‏ها سوشيانت را در امتداد سلسله قهرمانان اساطيري و حتي‏بقيةالسيف آنان مي‏بينيم؛ او در عين آن‏كه آرمان‏هاي زرتشتي چون غلبه بر منش بد واهريمن را به انجام مي‏رساند، نقطه اوج پهلوانان و حماسه‏آفرينان هم هست. اين‏همه باروح كلي يشت‏ها هماهنگي كاملي دارد؛ زيرا در اين سروده‏ها همواره كوشش قابل‏تشخيصي براي آشتي‏دادن باورهاي كهن آريايي با آموزه‏هاي زرتشت ديده مي‏شود. (37)
به‏سخن ديگر، بندهاي ذكر شده از زامياديشت در واقع تلاقي باورهاي كهن آريايي راجع‏به سوشيانت پهلوان با دينمداري پس از زرتشت را نشان مي‏دهد.

 
سوشيانت در متون زرتشتي پس از اوستا
برخلاف اوستا، انديشه سه موعودي كه از پي هم خواهند آمد، در متون ديني زرتشتي‏چون «بندهشن» (38) ، «دينكرت» (39) ، «زندوهومن‏يسن» (40) و «جاماسب نامه» (41) و غيره... باگسترش فوق‏العاده‏اي مطرح شده و شاخ و برگ فراواني يافته است. (42)
براي آگاهي ازروايات اين منابع و به‏طور بسيار خلاصه: (43)
در جهان‏بيني زرتشتي، آغاز و انجام آفرينش در زماني محدود به دوازده هزار سال‏انجام مي‏گيرد كه خود به چهار دوره سه‏هزار ساله تقسيم مي‏شود. در سه هزاره نخست، گيتي روحاني و مينوي بود و ميان قلمرو روشن اهوره‏مزدا و قلمرو تاريكي اهريمن خلاءحايل بود. در اين خلال، اهوره‏مزدا با دانش كامل خود از وجود اهريمن آگاه بود؛ ليكن‏اهريمن به دليل ناداني از جهان روشن اهوره‏مزدا خبري نداشت. در فرجام سه هزاره‏اول، بارقه‏اي از نور كه از مرز تاريكي‏ها گذشت، اهريمن را از وجود جهاني ديگر آگاه‏كرد و او بر قلمرو اهوره‏مزدا يورش آورد، ليكن چون خويش را ناتوان ديد، «ضدآفرينش» خويش را آغاز كرد و در مقابل آفريده‏هاي اهورايي، بدكاران و ديوان را در عالم‏مينوي خويش به‏وجود آورد. در سه هزاره دوم، غلبه نسبي با اهوره‏مزدا شد، زيرا اودعايي بر زبان آورد و اهريمن و ديوان آفريده او را بيهوش كرد. در اين فرصت، اهوره‏مزدا به آفرينش گيتي پرداخت؛ او آسمان و زمين و آب و پيش‏نمونه‏هاي انسان (يعني كيومرث) و چارپايان و گياهان را پديد آورد، تا آن‏كه در پايان اين هزاره، زني‏بدكاره به نام جهي اهريمن را از بهت‏زدگي بيرون آورد و او را ترغيب كرد تا به جهان‏روشني‏ها يورش آورد. اين گونه، سه هزاره سوم و چهارم به حالت «آميخته» درآمد: آميختگي ميان نيكي‏ها و بدي‏ها ، ...، سراسر سه هزاره سوم به خيزش شاهان پيشدادي، سلطه هزار ساله اژي‏دهاك و شهرياري كيانيان گذشت تا عاقبت در ابتداي آخرين سه‏هزاره (يعني هزاره چهارم)، زرتشت پا به عرصه وجود نهاد. باور زرتشتي چنان است كه‏در اين دوره، عاقبت بدي‏ها شكست قطعي مي‏خورند و گيتي از ريم آنها پالوده مي‏شود.در پايان هر هزاره از اين دوره، سوشيانتي از تخمه زرتشت براي ياري دين‏بهي (44) و مسلم‏گردانيدن شكست دشمنان ظهور مي‏كند.
در پايان هزاره دهم خلقت (اولين هزاره از سه هزاره چهارم)، «پشوتن» (45) ، پسر شاه‏گشتاسپ كياني، ظهور مي‏كند و رهبري مؤمنان را به‏دست مي‏گيرد. وي با ياري‏صدوپنجاه مرد پرهيزگار و شماري از ايزدان، نيروهاي اهريمن را خواهد شكست وجهان را از آلودگي پاك خواهد كرد. به اين ترتيب، راه براي زاده شدن «اوخشيت‏ارت» (اوشيدر يا هوشيدر)، يا نخستين تن از سه پسر رهايي‏بخش زرتشت هموار مي‏شود. (46)
هوشيدر سپاهي نيرومند بر گرد خود فراز مي‏آورد و در نبردي سهمگين تبه‏كاران رادرهم مي‏شكند و دين زرتشت را دوباره زنده مي‏گرداند. هزاره يازدهم، دوره «اوخشيت‏نمه» يا دومين رهايي‏بخش است. در اين هزاره، ديو ملكوش (در اوستا: مهركوس (47) ) ظاهرمي‏شود و توفان سهمگيني از تگرگ و برف پديد مي‏آورد كه همه آفريدگان را نابودمي‏سازد . اما مردم و جانوراني كه پيش‏تر به دژ (ور) جمشيد (48) پناه جسته بودند از گزندملكوش در امان مي‏مانند و بار ديگر جهان را از آدمي و جانور پر مي‏سازند. اما به‏واسطه‏گسترش تبه‏كاري‏ها و كژآييني‏ها، باز اهريمن نيرو مي‏گيرد و اژي‏دهاك را كه فريدون دركوه دماوند در بندش كرده بود، برمي‏انگيزد تا از جهانيان كين‏خواهي كند. اهوره‏مزدا نيزبه ياري ايزدان، گرشاسپ دلاور (49) و شماري از پهلوانان از جمله كيخسرو وتوس و گيو رااز خواب و بي‏خودي بيدار مي‏كند. در نبردي كه اين‏چنين در مي‏گيرد، گرشاسپ با گرزمعروفش اژي‏دهاك را به قتل مي‏آورد؛ اهريمن و ديوان شكسته خواهند شد و به ژرفاي‏تاريكي خود باز خواهند گشت. (50)
اين‏گونه، زندگي سراسر خوشي آغاز مي‏شود واهورامزدا «فرشگرد» را با ظهور آخرين و بزرگ‏ترين سوشيانت آغاز مي‏كند. او «استوت‏ارت» نام دارد و طي پنجاه‏وهفت سال، همه مردگان از «كيومرث» تا آخرين انسان را ازگور بر مي‏انگيزاند. همه انسان‏ها در يك‏جا بر هم فراز مي‏آيند و هر كسي به‏چشم خويش‏كرده‏هاي نيك و بدش را مي‏بيند. «استوت ارت» راستكاران را به بهشت برين بازمي‏فرستد و بدكاران را به دوزخ فرو مي‏افكند. پس از سه روز، رودي از فلز گداخته مهيامي‏شود كه همه روان‏هااز آن عبور مي‏كنند. با اين آزمون، گناهان دوزخيان خواهدسوخت و تبه‏كاران، همچون پاكان، از آلودگي به هر گناهي پاك خواهند شد. (51) آنگاه‏سوشيانت در نقش يك موبد (52) گاوي را قرباني مي‏كند و از پيه آن شربت جاودانگي راآماده مي‏كند. هر يك از مردمان با نوشيدن آن شربت جاودانه مي‏شوند. (53) سپس‏سوشيانت هركسي را به مقتضاي اعمالش پاداش نيك خواهد داد.
 
نويسنده : سيد مجتبي آقايي
ادامه دارد ... --------
منبع :
ماهنامه هفت آسمان، شماره 7