شهر آرزو
همان بهارى كه لاله ها به احترام او برخاسته اند
و آن نگارى كه، نرگسها نگران مقدم اویند.
شاهدى كه شقایقها آینه افروز نگاهش هستند و چشمه ها به دنبال او جارى مى گردند.
و مردى كه پیشاپیش مشرق آفتاب بهاریست و بوى خدا از ردایش جارى است.
مردى كه بوى سحر، صفاى سپیده ، صداقت آینه، مهربانى مهر، لطافت نسیم، نازكى گل، پاكى شبنم، تلاوت رود، غوغاى صبح، ترنم باران، زلالى چشمه ساران، روح توفان، شكوه آسمان، صلابت كوهستان، هیبت آتشفشان، آرامش صحرا، عمق دریا و وسعت هستى با اوست. او خواهد آمد و شهرى خواهد ساخت;
به زیبایى بهشت، به وسعت تاریخ در گستره هستى.
شهرى خرم، شهرى آباد، شهرى خالى از بیداد و بهشتى تهى از جور شداد.
شهرى مملو از گل و گیاه و لبریز از نور و آب، شهرى پر از پرنده و شكوفه و شقایق، شهرى لبالب از شهد و شور و شیدایى و سرشار از هلهله و شادى.
او خواهد آمد و شهرى خواهد ساخت كه در رؤیا نمى آید و در خیال نمى گنجد.
همان شهر آرزوها شهر آینه ها، شهر آبیها، شهر همیشه بهار،
شهرى كه آفتابش همیشه لبخند مى زند.
شهرى كه آسمانش سبز است، دریایش سبز است، صحرایش سبز است، و دلهاى مردمش نیز سبز است.
شهرى كه درختانش سبزند و هیچ گاه رخت عزا نمى پوشند.
شهرى كه مرغانش، نوحه نمى خوانند، بادها مرثیه نمى سرایند، دریاها موسیقى آرامش بخش، پخش مى كنند و ماهیها آواز آزادى سر مى دهند.
شهرى كه قناریهایش در قفس نمى خوانند، دل گنجشكانش نمى لرزد، قوهایش در خلوت نمى میرند، پرستوهایش مهاجرت نمى كنند و از سقف ایوانهایش همیشه چلچله مى چكد.
شهرى كه آسمان هر كجایش یك رنگ است، هواى هر بامش تابستانى است.
در كنار كاخهایش، كوخهایى خراب نشده، چینه هایش كوتاه است و كسى براى دیدن آسمان، كلاهش نمى افتد.
شهرى كه سنگفرش خیابانهایش، بال فرشتگان است.
از كوچه هایش بوى یاس مى آید.
در تمام خانه هایش عطر گل محمدى مى وزد.
واز پاركهایش شمیم بهشت به مشام مى رسد. شهرى كه شیطان در آن، پرسه نمى زند، نگاهها مسموم نیست گوشها حرف ناحق را نمى شنوند، زبانها سخن لغو نمى گویند و دهانها گوشت مرده مسلمانى را نمى جوند.
شهرى كه در آن گل را نمى فروشند، مسلمان از مسلمان سود نمى برد كسى از كسى ربا نمى گیرد.
لباسها را مد روز نمى دوزند و زیباییهایش تحمیلى نیست!
و كسى زیبایى اش را به رخ دیگران نمى كشد، بر مالش نمى نازد و دنیایش را وسیله فخرفروشى قرار نمى دهد، مردانش دنیا را سه طلاقه كرده اند و مهریه زنانش مهر كربلا و مهر زهراست!
شهرى كه الگوى زنانش، فاطمه و زینب، سلام الله علیهما، است و اسوه مردانش محمد، صلى الله علیه وآله، و على، علیه السلام، است و سوژه جوانانش حسن و حسین دو آقاى جوانان بهشت اند.
شهرى كه در آن، گردن گردنكشان شكسته، زنجیر بردگان گسسته، دست شیاطین بسته و هر كس در جاى خود نشسته! و كسى راه حق را نبسته!
شهرى كه ساكنانش شناسنامه ندارند، هر كس به سیمایش شناخته مى گردد و در و دیوارش آینه كاریست.
شهرى كه در آن همه از حرام متنفرند، چرا كه حلاوت حلال را چشیده اند، معروف مشهور است و منكر منفور.
واژه ظلم و ستم از فرهنگش رفته و قاموس قسط به عدالت بین همه تقسیم شده!
شهرى كه در آن عملى آلوده به ریا نیست و كسى زهد نمى فروشد و به فسق مباهات نمى كند، گرگى لباس میش نپوشیده، تمساح اشك نمى ریزد، دست التماس براى نفس به سوى كسى دراز نمى شود و پاى تجاوز به حریم دیگران وارد نمى گردد. شهرى كه آب در لانه مورچه نمى افتد، كسى ساز خود را نمى زند، آشها شور یا بى نمك نمى شوند، ولایتى بى ولایت نمى ماند، هر كس به اندازه سعى اى كه كرده است بهره مند مى گردد، و بوى بهبودى اوضاع شنیده مى شود.
شهرى كه در آن دل نمى گیرد، حوصله سر نمى رود، آدمهایش كاریكاتورى رشد نكرده اند، نسل كشى نیست، خودكشى نیست، شور و غوغاى زندگى بر پاست.
شهرى كه بنزها به پیكانها پز نمى دهند، سوارها به پیاده ها پوزخند نمى زنند، كاخها جلو آفتاب كوخها را نمى گیرند، چشم و هم چشمى نیست، دنیا چشم كسى را نمى گیرد، ملاكها مدرك نیست، گر چه مدرك كسى كمتر از اجتهاد نیست و ملاكهاى برترى، تقوا و پرهیزكاریست ولى حتى هیچ كس تقوایش را به رخ نمى كشد.
شهرى كه در آن زمینها بى مرز است، پرچمها یك رنگ است، زندگى زیباست، عطر وحدت از همه جا به مشام مى رسد و جز محارم چیزى خصوصى نیست.
شهرى كه در آن عقل عقیل نمانده، دلها جوان مى ماند، روى سنگ قبرها تركیب «جوان ناكام » نقش نبسته. شهرى كه در آن مزرعه ها لم یزرع نمى ماند، كرتها معطل نشده اند و آبها هدر نمى رود.
شهرى كه رودهایش خروشان، چشمه هایش جوشان، گاوهایش شیرافشان، درختانش پر بار، كشتزارهایش بى آفت و محصولاتش بابركت است.
شهرى كه باران عشق باریده و شبنم شوق بر گلبرگها چكیده و سبزه معرفت روییده، گل یكرنگى جوشیده و آفتاب حق همه جا دمیده و همه به آرزوهایشان رسیده اند.
شهرى چنان، كه در خاطر نگنجد، در خیال نیاید، و به هیچ دلى خطور نكرده كه خدا براى بندگان صالحش در چنین شهرى چه چشم روشنى هایى مهیا كرده.
خدایا! ما مشتاق چنین شهرى هستیم، شهرى كه در آن دولت با كرامت خلیفه تو برپاست همان امامى كه انبیا به احترام او برخاسته اند. و آن موعود سبزى كه وعده ازلى و تخلف ناپذیر تو در آن حاكمیت دارد، و در دولت دین پناهش اسلام و اهلش را عزت و سربلندى مى بخشى و نفاق و كفر و اهلش را ذلیل و خوار مى گردانى، مهربانا از تو مى خواهیم كه ما را در آن دولت حقه، اهل دعوت به طاعتت و از پیشوایان راه هدایتت قرار دهى و به واسطه آن امام بزرگوار به ما عزت و كرامت و خیر دنیا و آخرت را عطا فرمایى.
منبع: شبکه جهانی اطلاع رسانی امام مهدی (عج) - ابوالفضل فیروزی (نی نوا)