نويسنده كتاب ظهور الحق كه خود يكي از مبلغين و سردمداران فرقه ضاله بهائيه است، در اين باره مي نويسد: ميرزا تقی خان و ناصرالدين شاه و سعيدالعلما بارفروشي نزد طايفه بابيه در درجه اولي از نفرت و لعن قرار داشته رجعت اعدا و قاتلين ائمه هدي بشمار آمدند.(1)
پس از گسترش بابیان در ایران، دولتمردان دربار قاجار به فکر چاره افتادند تا این فتنه را از میان بردارند اما با عدم درایت لازم به این آتش زیر خاکستر دامن زدند و به اشاعه آن کمک کردند. از جمله این افراد حاجی میرزا آغاسی وزیر درویش مسلک محمد شاه قاجار بود که با شهر به شهر بردن باب زمینه شهرت او را فراهم کرد.
عده ای معتقد بودند که شدت عمل در مورد بابیان باعث می شود تا این فرقه وجهه مظلومی به خود بگیرند و بلند گوهای استعمار نیز برایشان نوحه سرایی و عزاداری به راه بیندازند از این رو باید این فرقه را آن طور که هست به مردم نمایاند تا از نظرها بیفتد. (2)
مجلس های متعددی در اواخر دوران سلطنت محمد شاه برپا شد و درآن مناظره های علمی، باب بارها و بارها به عجز خود اعتراف کرد. سرانجام امیر کبیر که کاملا به خطرات نفوذ استعمار از طریق این فرقه در شهرهای کشور آگاه بود تصمیم گرفت تا این قائله را ختم کند. با فتواهایی که حمزه میرزا حاکم تبریز از علمای آن دیار گرفت باب و دو تن از یارانش به اعدام محکوم شدند و در سال1266 هجری قمری در تبریز تیرباران شد.(3)
دولت روس  در جهت حمايت بي دريغ از بابيان و خصوصا ميرزا حسينعلي، با همكاري مهداوليا (مادر شاه ) تلاش بي وقفه خود را در براندازي ميرزا تقي خان امير كبير مصروف داشت و ميرزا آقا خان نوري را كه در زمان ميرزا آغاسي منفور بود و در تبعيد به سر مي برد، دوباره برگرداند و در نهايت به صدر اعظمي نشاند . از اين رو ميرزا آقا خان نوري نيز هميشه از ايشان سپاسگذار بود و از هر گونه كمك به وي فرو گذار نبود.
ميرزا آقا خان نوري اعتماد الدوله نوري به صدارت عظمي منصوب گرديد… لذا نامه اي بحضرت بهاءالله نگاشت و حضرتش را به تهران دعوت كرد. پس از وصول نامه عازم پايتخت گرديده در ماه رجب وارد تهران شد، ميرزا آقاخان برادر خود جعفر قليخان را مخصوصاً به پيشباز حضرت بهاءالله فرستاد و تبريك ورود تقديم نمود، حضرت بهاءالله پس از ورود به تهران يكماه تمام در منزل برادر وزير اعظم مهمان بودند، صدر اعظم جعفرقليخان برادر خود را مأمور پذيرایي آنحصرت نموده بود.(4)
ميرزا حيسنعلي نوري (بهاءالله) نيز بعدها با نامي كه براي دين نوظهور و نيز دخترخود برگزيد مراتب تشكّر خود را از دولت روس ابراز داشت، زيرا قبلاً دولت ايران را عليّه، انگلستان را فخيمه و دولت روس را بهيّه مي گفتند ـ تمبرها و اسنادي بدين صورت موجود است ـ مشهور آنكه ميرزا حسينعلي زمان پناهنده شدن به سفارت دولت بهيّة روس قول داد نام دينش بهائي باشد. جناب ميرزا نه تنها به وعده خود وفا نمود بلكه براي اثبات خدمتگزاري و سر سپردگي بدولت بهيّه روس نام دخترش را نيز بهيّه خانم گذاشت. (5)
در بغداد بين دو برادر بر سر جانشيني باب اختلاف سختي در گرفت و هر كدام از دو برادر نسبت‌هاي زشتي به يكديگر دادند. در آن ايّام بهاءالله ادعاي من يظهر اللهي سر داد. در پي اين اختلافات دو برادر مجبور به مهاجرت به "ادرنه" عثماني شدند كه در آنجا نيز دست از اختلاف برنداشتند و ناگزير دولت عثماني اقدام به جدا سازي دو برادر نمود؛ ازليان به قبرس و بهائيان به عكّا كوچانده شدند. ازليان با مرگ ميرزا يحيي تقريباً به نابودي كشيده شدند، ولي مهاجرت بهائيان را بايد ابتداي فعّاليّتهاي آنان دانست.
دالگورگي در خاطرات خود مي نويسد: يك قسمت از كار سفارتخانه، منحصر به تهيه الواح و انتظام كار بابي ها بود ... به محض أن كه بين ميرزا حسينعلي و ميرزا يحيي به هم خورد، ميرزا حسينعلي من يظهره الله شد ولي از بي سوادي من يظهره الله چه بگويم! الواحي كه ما تهيه مي كرديم نمي توانست بخواند!(6)
ميرزا حسينعلي بهاء بعدها به جانشيني باب اكتفا نكرد و چون او، ابتدا ادعاي نبوّت و سپس ادعاي الوهيت كرد. به خاطر همين موضوع بود كه جناب نبيل زرندي او را نصيحت كرده مي گويد:
خلق گويند خدايي و من اندر غضب آيم
پرده برداشته مپسند به خود ننگ خدايي
او هم نصيحت را بجان و دل قبول كرد ! و در قصيده اي چنين ابراز داشت:
كل الالوه من رشح امري تألهت
كل الربوب من طفع حكمي تربت(7)
يعني: تمام خدايان از ترشح امر من خدا شدند و همه پروردگاران از دميدن حكم [من] پروردگار گرديدند.(8)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت:
1- ظهورالحق، ص212
2-امیر کبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار، علی اکبرهاشمی رفسنجانی، ص170
3-مرزبان شیعه، سید مجتبی ضمیری،ص64
4 - نقطه الكاف. ص 239
5- همان. نقل از محاكمه باب و بهاء. ص198
6- كواكب الدرّيه. ص 339. مقاله سياح ص88
7 - مطالع الانوار. ص674
8 - كواكب الدرّيه.ج1 ،ص336