به نام حضرت دوست که هر چه داریم از اوست
اگر این حرفهای پریشان را نزنم چه کنم؟ شاید بتوانم کمی خودم را سبک کنم. هفته بعد هم میرود و نیمه شعبان هم تمام می شود و باز قم و جمکران خلوت میشود. و در انتظار نیمه شعبانی دیگر. همه منتظرت هستند. اما من… . من آیا منتظرت هستم؟ من چه کرده ام؟ کدام کوچه را جارو کرده ام؟ من حتی دل خودم را آب و جارو نکرده ام. کدام محله را ریسه بسته ام؟ من حتی دل خودم را ریسه نبسته ام. کدام خیابان را چراغانی کردم؟ سالهاست که چراغ دلم سوخته و درستش نکرده ام.
آقا جان اگر نیمه شعبان به مسجد جمکرانت نیایم چه کنم؟ تنها امیدم گمان میکنی غیر از مسجد جمکران توست؟ یا نه؟ آیا باید به چیز دیگری امید ببندم؟ تمام سال میآید و میرود. رمضان. محرم و صفر. رجب و شعبان. ایام سرور و شادی یا سوگواری و عزای امامان و پیامبر و باقی صالحان آمد و رفت. من چه فرقی کردم؟ که حال نیمه شعبان برای من فرقی داشته باشد؟ اما در دلم چیزی میگوید نیمه شعبان فرق میکند. سالگرد ولادت امام حاضر و زنده ای است که امید زمین و زمان است. امامی که هزار و چهارصد سال عمر کرده و هزار و چهارصد سال در غیبت صبر کرده.