متن، ترجمه و تفسیر سوره مبارکه یونس آیات 31 تا 40
[تفسير]
«قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ» اى محمد به اين كافران بگو: كيست كه روزيهاى شما را از آسمان بوسيله فرو فرستادن باران خلق فرمايد.
«وَ الْأَرْضِ» و از زمين با بيرون آوردن گياه و انواع ميوهجات روزيتان دهد.
و «رزق» در لغت به عطاى جارى گويند، چنانچه گويند: سلطان بلشكر روزى داد، جز آنكه چون هر رزق و روزيى را خدا ميدهد، و اگر آن را بدست انسانى نسپارد آن انسان نمىتواند بديگران بدهد از اين جهت جز بر خداى تعالى نام «رزاق» بر ديگرى اطلاق نشود، و اگر بخواهند آن را بر ديگرى جز خدا اطلاق كنند بايد مقيد بقيدى كنند، چنانچه نام «رب» نيز اينگونه است كه بطور مطلق بغير از خداوند بر ديگرى اطلاق نگردد، و در مورد ديگرى جز خداى تعالى مقيد شود چنانچه گويند «رب الدار»- پروردگار خانه- و «رب الضيعة»- پروردگار آب و ملك- و خداى تعالى هر جاندارى را كه بيافريند و قصد ماندن آن را داشته باشد بايد روزيش را بدهد، زيرا اگر بقاء او را بخواهد آن جاندار محتاج بغذا است.
«أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ» يعنى و آيا كيست كه بتواند گوش و چشم بشما بدهد و بآنها قدرت شنيدن و نيروى ديدن دهد و اگر بخواهد آن نيرو و حس را از آنها بگيرد.
«وَ مَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ» زنده را از مرده، و مرده را از زنده بيرون آورد، بعضى گفتهاند: يعنى انسان را از نطفه و نطفه را از انسان بيرون آورد، و برخى ديگر گفتهاند: يعنى حيوان زنده را از شكم مادر مردهاش بيرون آورد، و آنكه خلقتش كامل نشده و بحد كمال نرسيده از زنده خارج كند. و ديگرى گفته:
يعنى مؤمن را از كافر، و كافر را از مؤمن بيرون آرد.
«وَ مَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ» و كيست كه همه كارها را بر طبق حكمت در آسمان و زمين تدبير كند؟
«فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ» بزودى اعتراف كنند كه او خداى تعالى است كه اين كار را انجام دهد، و بتها قدرت آن را ندارند.
«فَقُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ» چون اين اعتراف را كردند بگو: آيا در مورد پرستش بتها از عقاب او نمىترسيد؟ و اين آيه بما مىفهماند كه احتجاج و بحث درباره دين نيكو است زيرا خداى تعالى در اين آيه با مشركان احتجاج فرمايد. و مطلب ديگرى كه از آيه استفاده ميشود آن است كه اينان بخالق و آفريدگار خود اعتراف و اقرار داشتند اگر چه مشرك بودند، زيرا جمهور عاقلان- بجز اندكى از ملحدان از فلاسفه- خدا را اقرار دارند. و آنان كه بصانع خود اقرار دارند بر دو دسته تقسيم شوند دستهاى كه موحد هستند و معتقدند كه صانع يكتا است و چيزى شريك او نيست و دسته ديگر مشركند.
مشركان نيز دو دستهاند، دستهاى براى خداى يكتا در ملك او شريك قائلند و معتقدند كه آن شريك در مقابل خدا قرار دارد و اينها «ثنويه» و «مجوس» هستند اينها نيز بر دو دستهاند جمعى شريك قديم براى خدا قائلند مانند «مانويه» و جمعى شريك جديد چون «مجوس».
و دسته ديگر مشركان كسانى هستند كه در ملك و فرمان خداوند براى او شريكى قائل نيستند ولى در عبادت براى وى شريك قائلند، اينها نيز دو گروهاند، گروهى اجسام علويه مانند ستارگان و خورشيد و ماه را وسائط و شريكان در عبادت قرار داده، و گروهى اجسام زمينى مانند بتها را شريك حق پنداشتهاند.
«فَذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ» يعنى اين خدايى كه توصيف شد كه رازق خلق و برون آرنده زنده از مرده و مرده از زنده است پروردگار حقيقى شما است كه شما را آفريده، و معبودى است كه شايسته پرستش و عبادت است، نه آن بتها ...
«فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلالُ» خو پس از رو گرداندن از حق جز سقوط در گمراهى راه ديگرى نيست، زيرا با اثبات اينكه فقط عبادت و پرستش او حق است، عبادت چيز ديگرى جز او هر چه باشد باطل و گمراهى است.
«فَأَنَّى تُصْرَفُونَ» يعنى پس چرا با اين دلالت آشكارا از پرستش او روى ميگردانيد؟
«كَذلِكَ حَقَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لا يُؤْمِنُونَ» و اين چنين- يعنى همانطور كه پس از حق گمراهى است، يا همانطور كه از ايمان بحق روى گرداندند- عقاب بر آنها مسلم شد و اين كيفر رو گرداندن آنان از حق است. و البته اين آيه درباره كسانى است كه در علم خدا گذشته كه ايمان نخواهند آورد. و برخى گفتهاند جمله «أَنَّهُمْ ...» جمله تعليلية است، يعنى اين عقوبت بخاطر آن است كه ايمان نميآورند.
[سوره يونس (10): آيات 34 تا 36]
قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ قُلِ اللَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ (34) قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ (35) وَ ما يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما يَفْعَلُونَ (36)
ترجمه:
بگو آيا هيچيك از شريكان (در عبادت) شما (و بتها) هستند كه بتوانند خلق را در آغاز بيافريند و سپس بازش آرد؟ بگو خدا است كه خلق را بيافريند و سپس باز آرد، پس چرا (از حق) رو گردانيد (34) بگو آيا هيچيك از شريكان (در عبادت) شما ميتواند بحق هدايت كند؟ بگو خدا است كه بسوى حق هدايت ميكند، آيا آن كس كه بسوى حق هدايت ميكند براى پيروى كردن شايستهتر است يا آن كس كه هدايت نمىكند جز آنكه خود هدايت شود؟ شما را چه شده! و چگونه قضاوت ميكنيد (35) و بيشتر اينها جز از گمان پيروى نمىكنند، در صورتى كه گمان جاى حق را نميگيرد، و براستى كه خدا بكارهايى كه انجام ميدهند دانا و آگاه است. (36)
تفسير:
در اينجا خداى سبحان براى توحيد از راه ديگرى استدلال فرموده و گويد:
«قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ» اى محمد بگو آيا در اين بتهايى كه آنها را شريك در عبادت خداى تعالى قرار دادهايد- يا شريك در اموال خود قرارشان دادهايد- كسى هست كه بتواند موجودات را از عدم بوجود آورد، و دوباره در عالم ديگر بازشان گرداند؟
«قُلِ اللَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ» يعنى اگر گفتند: شريكان (در عبادت يا اموال ما) چنين قدرتى ندارند، و يا در جواب سكوت كردند، در آن وقت بآنها بگو: خدا است كه خلق را در آغاز بدون نمونه آفريده و سپس از بين ميبرد و دوباره در روز قيامت بازش گرداند.
«فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ» پس چگونه و چرا از حق روى بگردانيد، و از ايمان بحق باز گرديد؟ آن گاه خداى تعالى از راه ديگر احتجاج با آنها را آغاز كرده فرمايد:
«قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ» اى محمد بگو: آيا در اين بتها كسى هست كه مردم را از روى دليل و برهان بهدايت و صلاح و رستگارى و خوبى راهبرى كند؟ چارهاى ندارند جز آنكه بگويند: نه! «قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ» در اينوقت تو بدانها بگو خدا است آن كسى كه براه رستگارى راهبرى كند.
«أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ» آيا كسى كه ديگران را براه توحيد و رستگارى هدايت كند براى اطاعت أمر و نهى او شايستهتر است.
«أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدى» يا آن كس كه احدى را بسوى حق راهبرى نكند جز آنكه خود هدايت و راهبرى شود، و بتها اين چنين بودند كه نمىتوانستند راهبر شوند و نه راهبرى گردند، زيرا آنها سنگهاى مرده و بيجانى بودند. و اينكه خداى تعالى فرمود: «إِلَّا أَنْ يُهْدى» (مگر آنكه هدايت شوند) نه چنان بوده كه اگر كسى آنها را هدايت كند هدايت يابند بلكه روى عقيده فاسد و الزام آنها فرموده، و براى رساندن غايت جهل و نادانى آنها است كه با اينكه اين بتها اجساد مرده و بى- شعورى هستند كه اگر هدايت هم شوند هدايت نيابند باز هم اينان دست از پرستش آنها بر ندارند.
و برخى گفتهاند: منظور از اين شريكان فرشتگان و پريان هستند كه اگر مورد هدايت قرار گيرند هدايت شوند. و برخى گفتهاند: منظور بزرگان و رؤساى گمراه كننده آن مردم بودهاند كه مردم را بگمراهى ميكشاندند.
«فَما لَكُمْ» يعنى شما را چه شده كه چيزهايى را پرستش ميكنيد كه هيچگونه سود و زيانى ندارند؟
«كَيْفَ تَحْكُمُونَ» و اين جمله بيان شگفت حال آنها است يعنى چگونه قضاوت ميكنيد كه اين بتها معبودان ما هستند، و شايسته پرستش ميباشند؟ و برخى گفتهاند: يعنى چگونه بدون دليل و برهان بنفع خود حكم ميكنيد؟
«وَ ما يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا» و بيشتر اين كافران جز از گمان پيروى نمىكنند، آن گمانى را كه از روى تقليد رؤساء و پدرانشان هست و نفعى نبخشد.
«إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً» و همانا گمان به هيچ وجه جاى حق را نميگيرد، زيرا حق در صورتى نفع مىبخشد كه انسان علم بحقانيت آن داشته و از روى معرفت صحيح آن را بشناسد، و گمان اين چنين نيست زيرا ممكن است آنچه مورد گمان واقع شده بر خلاف حقيقت باشد، و از اينرو با علم برابرى نكند.
«إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما يَفْعَلُونَ» و خدا بدانچه ميكنند دانا است، و بر طبق اعمالشان آنها را كيفر دهد.
[سوره يونس (10): آيات 37 تا 40]
وَ ما كانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَرى مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصِيلَ الْكِتابِ لا رَيْبَ فِيهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ (37) أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (38) بَلْ كَذَّبُوا بِما لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِينَ (39) وَ مِنْهُمْ مَنْ يُؤْمِنُ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لا يُؤْمِنُ بِهِ وَ رَبُّكَ أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدِينَ (40)
ترجمه:
و اين قرآن چنان نيست كه افتراى از غير خدا باشد (و ساخته ديگرى باشد) بلكه تصديق كننده ساير كتابها ميباشد، و توضيح احكام الهى را ميكند و ترديدى در آن نيست كه از جانب پروردگار عالميان است (37) آيا اينها گويند كه (محمد) آن را بافته (و ساخته او است) بگو پس يك سوره مانند آن بياوريد، و هر كس را كه مىتوانيد غير خدا (براى كمك) بخوانيد اگر راست مىگوييد (38) بلكه اينها چيزى را كه علمشان بدان احاطه ندارد و تأويل (و حقيقت آن) برايشان نيامده دروغ شمارند، و آنان كه پيش از اينها بودهاند (نيز) اينگونه تكذيب كردند، بنگر كه سرانجام ستمگران چگونه بوده (39) بعضى از اينها بقرآن ايمان آورند، و بعضى ايمان نياورند و پروردگار تو به احوال مردمان تبهكار داناتر است (40).
شرح لغات:
قرآن: همين كلامى است كه در أعلى درجه بلاغت و نظم و گزيده گويى است.
تفصيل: بمعناى تقسيم و تميز است.
سورة: بقسمتى از قرآن اطلاق شود كه آيات خدا آن را احاطه كرده است، مانند احاطه سور (و ديوار) ساختمان بر آن.
تفسير:
خداى سبحان در اين آيات براى ردّ كافران كه گفتند: «قرآنى جز اين بياور يا آن را تبديل كن» و هم چنين گفتار ديگرشان كه گفتند «پيغمبر اين قرآن را ساخته است» فرمايد:
«وَ ما كانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَرى مِنْ دُونِ اللَّهِ» اين قرآن چنان نيست كه افتراى از جانب غير خدا باشد.
«وَ لكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ» بلكه تصديق كننده كتابهاى ديگر است، و اين كلام شهادتى است از خداى تعالى كه قرآن گواه كتابهاى گذشته از تورات و انجيل و زبور است و شاهدى است بر اينكه آنها حق است. و هم شاهد است بر اينكه مصداق همان بشارتى است كه آنها دربارهاش دادهاند. و برخى گفتهاند: يعنى گواه است بر آنچه در آينده خواهد آمد از حشر و نشر و حساب و كيفر.
«وَ تَفْصِيلَ الْكِتابِ» يعنى بيان كننده معانى مجملى كه در قرآن است از حلال و حرام و ساير احكام شرعيه، و برخى گفتهاند: معنايش آنست كه اين قرآن بيان كننده دليلهايى است كه در امور دين بدان محتاج هستيد.
«لا رَيْبَ فِيهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ» يعنى شكى نيست كه آن از جانب خداى تعالى نازل گشته و معجزهاى است كه هيچكس قادر نيست مانندش را بياورد.
«أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ» و اگر ميگويند كه آن را بدروغ بر خدا بسته بگو: يك سوره همانند آن در بلاغت بياوريد، زيرا شما اهل زبان هستيد و اگر محمد قادر باشد كه چنين سخنى بگويد شما هم قدرت آن را خواهيد داشت، و چون از آوردن مانند آن عاجزيد پس بدانيد كه اين كلام بشر نيست، و از جانب خداى سبحان نازل گرديده.
«وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ» و هر كه را جز خدا بر آنها قدرت داريد براى كمك كارى بخوانيد و براى معارضه با آوردن سورهاى مثل آن از آنها كمك بگيريد.
«إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ» اگر راست مىگوييد كه اين قرآن از جانب غير خدا است.
«بَلْ كَذَّبُوا بِما لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ» بلكه اينان تكذيب كنند چون بطور كامل بقرآن علم ندارند، زيرا در قرآن آياتى هست كه فهم مدلول آن احتياج بتفكر و مراجعه به پيغمبر داشت مانند آيات متشابه، و چون كافران مدلول آن را از ظاهر آيات نمىتوانستند بفهمند آن را تكذيب ميكردند. و برخى گفتهاند: يعنى تكذيب آيات را ميكردند بجهت آنكه از كيفيت نظم و ترتيب آن اطلاعى نداشتند. چنانچه اشخاص معمولى لفظهاى اشعار و خطبهها را مىفهمند ولى بخاطر جهل به نظم و ترتيب آن انشاء آنها براى آنان ممكن نيست. و حسن گفته: معناى آيه آن است كه اينها بىآنكه علم ببطلان قرآن داشته باشند آن را تكذيب ميكنند. و برخى ديگر گفتهاند: يعنى بلكه اينان چيزهايى را كه در قرآن است يعنى بهشت و جهنم و حشر و نشر در قيامت و ثواب و عقاب را تكذيب كنند.
«وَ لَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ» و هنوز حقيقت آنچه در قرآن براى آنها وعده داده شده است و سرانجام كارشان بدان منتهى ميشود نيامده است، و برخى گفتهاند: يعنى در قرآن چيزهايى است كه آن را نمىدانند، و معرفت بدانها نيز جز با مراجعه به پيغمبر- صلى اللَّه عليه و آله- ممكن نيست، و چون بآن حضرت مراجعه نكرده و تكذيب آنها را كردند تفسير و تأويل آن چيزهاى مجمل را ندانستند، و بنا بر اين معناى آيه اينگونه ميشود كه اينان چيزى را از قرآن كه بعلم آن دست نيافتند تكذيب كردند و تفسير آن بر ايشان نيامد و اگر به رسول خدا- صلى اللَّه عليه و آله- مراجعه ميكردند داناى بدان ميشدند.
از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: خداى تعالى اين امت را بدو آيه از قرآن مخصوص داشت: يكى آنكه آنچه را نميدانند نگويند، و ديگر آنكه آنچه را نميدانند ردّ نكنند (و منكر نشوند) آن گاه دو آيه را تلاوت فرمود:
يكى اين آيه كه فرمايد: «أَ لَمْ يُؤْخَذْ عَلَيْهِمْ مِيثاقُ الْكِتابِ أَنْ لا يَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ ...» «3»
- آيا از آنها پيمان گرفته نشد كه درباره خدا جز حق نگويند؟ ....-
و ديگر همين آيه: «بَلْ كَذَّبُوا بِما لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ ...».
و گويند: امير المؤمنين عليه السلام اين سخن را از همين آيه گرفته كه فرمود:
«الناس اعداء ما جهلوا» «4». و گفتار ديگرش را كه فرموده:
«قيمة كل امرئ ما يحسنه» «5» از آيه ديگرى گرفته كه خداى تعالى فرمايد: «فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِكْرِنا وَ لَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَياةَ الدُّنْيا ذلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ» «6» (از كسى كه از ياد ما روى بگرداند و جز زندگى اين دنيا را نخواهد از وى روى بگردان اندازه علمشان همين است ...» و گفتار ديگرش را كه فرمود:
«تكلموا تعرفوا» «7» از اين آيه گرفته است كه خداوند فرمايد: «وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ» «8» (آنها را در طرز گفتارشان خواهى شناخت).
«كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ» يعنى امتهاى گذشته نيز همانند اينان پيغمبران خود را تكذيب كردند.
«فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِينَ» اى محمد بنگر كه چنانچه سرانجام آنان نابودى و هلاكت بود سرانجام اينان نيز هلاكت خواهد بود. سپس خداى سبحان در آيه بعدى خبر ميدهد كه در ميان همين تكذيب كنندگان آيات قرآن و كسانى كه قرآن را به افتراء و دروغ نسبت ميدهند افرادى وجود دارند كه در آينده بدان ايمان آورده و تصديق خواهند نمود كه آن از جانب خداى تعالى است، و برخى هم هستند كه بهمان حال كفر خواهند مرد.
«وَ مِنْهُمْ مَنْ يُؤْمِنُ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لا يُؤْمِنُ بِهِ» و بعضى از اينان كسانى هستند كه بدان ايمان مىآورند و برخى بدان ايمان نخواهند آورد، و منظور خداوند آن است كه جهت آنكه اكنون ما آنها را نابود نمىكنيم بدانجهت است كه مصلحت در باقى ماندن آنها است. و برخى گفتهاند: معناى آيه آن است كه برخى از اينها بخود قرآن ايمان خواهند آورد و داناى بدرستى و صحت آن خواهند شد جز اينكه عناد ميورزند و بر خلاف عقيده و علم خود با آن بمخالفت بر ميخيزند و برخى از آنها درباره قرآن شك و ترديد دارند و گويا روى اين معنى خدا فرموده است: «و برخى از آنها معاند هستند و برخى در حال شك و ترديد ...»
«وَ رَبُّكَ أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدِينَ» و پروردگار تو بر حال كسى كه بفساد خود ادامه ميدهد دانا است.
__________________________________________________
(1) سوره انعام آيه 135 و هود آيه 93 و 121 و زمر آيه 39.
(2) همين سوره آيه 91، و تفسيرش انشاء اللَّه در جاى خود بيايد.
(3) سوره اعراف آيه 169.
(4) مردم دشمن چيزى هستند كه آن را نمىدانند.
(5) ارزش هر كس باندازه نيكى اوست.
(6) سوره نجم آيه 29.
(7) سخن گوئيد تا شناخته شويد. (يعنى انسان بسخن شناخته ميشود).
(8) سوره محمد- صلى اللَّه عليه و آله- آيه 30.