متن، ترجمه و تفسیر سوره مبارکه توبه آیات 91 تا 100
شرح لغات:
نصح: اخلاص عمل از غش.
حمل: بمعناى دادن مركبى از اسب و شتر و غيره.
فيض: لبريز شدن.
حزن: سوزش دل بخاطر از دست رفتن چيزى.
شأن نزول:
گويند: آيه اول درباره عبد اللَّه بن زائدة- ابن ام مكتوم معروف- كه در ضمن از چشم نابينا بود نازل شد كه وى بنزد رسول خدا- صلى اللَّه عليه و آله- آمده عرض كرد: اى رسول خدا من پيرى ناتوان و نابينا و لاغر اندام هستم و كسى هم كه دستم را در راهها بگيرد ندارم آيا بمن اجازه ماندن در شهر را ميدهى؟ حضرت در پاسخ او خاموش شد تا اينكه اين آيه نازل گشت. و اين سخنى است كه ضحاك در تفسير آيه گفته است.
و قتاده گفته: درباره عائد بن عمرو و يارانش نازل گشت.
و آيه دوم درباره «بكاؤن» (گريه كنندگان معروف) نازل گشت- و آنها هفت نفر بودند بنامهاى: عبد الرحمن بن كعب، عقبة بن زيد، عمرو بن غنمة، و اين سه نفر از بنى النجار بودند- و سالم بن عمير، و هرم بن عبد اللَّه، و عبد اللَّه بن عمرو بن عوف، و عبد اللَّه بن مغفل- و اين چهار نفر از مزينه هستند- اينان بنزد رسول خدا- صلى اللَّه عليه و آله- آمده گفتند: اى پيغمبر خدا ما را بر مركبى سوار كن (تا همراهت به جنگ بيائيم) چون كه ما مركبى نداريم، حضرت در پاسخشان فرمود: مركبى ندارم.
و اين تفسيرى است كه ابو حمزه ثمالى براى آيه كرده است.
و محمد بن كعب و ابن اسحاق گويند: آيه درباره هفت تن از قبائل مختلف نازل شده كه نزد آن حضرت آمده گفتند: بما كفش و مركب بده ... و مجاهد گفته: آنها گروهى از قبيله مزينه بودند.
و واقدى گفته: هفت تن از فقراى انصار بودند كه چون گريستند دو تن آنها را عثمان بر مركب خويش سوار كرد و دو تن را عباس بن عبد المطلب و آن سه تن ديگر را يامين بن كعب نضرى مركب داد و بدين ترتيب آنان نيز بجنگ حاضر شدند، وى گفته است: مجموع افرادى كه در جنگ تبوك همراه رسول خدا- صلى اللَّه عليه و آله- آمدند سى هزار نفر بودند كه ده هزار نفر آنها سواره بودند.
تفسير:
«لَيْسَ عَلَى الضُّعَفاءِ» يعنى آنان كه زمين گير و ناتوان هستند. چنان كه ابن عباس گفته- و برخى گفتهاند يعنى آنان كه نيروى بيرون شدن را ندارند (چه از نظر جسمى و چه از ساير جهات).
«وَ لا عَلَى الْمَرْضى» يعنى دردمندان كه دردشان جلوگير آنها از بيرون شدن است.
«حَرَجٌ» يعنى سختى و تكليفى در تخلف از جهاد و بيرون شدن با رسول خدا- صلى اللَّه عليه و آله- (بر آنها نيست).
«إِذا نَصَحُوا لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ» يعنى در صورتى كه كارشان را از غش و تقلب خالص گردانند.
«ما عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِنْ سَبِيلٍ» يعنى آن كس كه كار نيكو كند راهى براى سر- كوفت دادن او در دنيا و عذابش در آخرت نخواهد بود، و برخى گفتهاند: اين آيه هر احسان كنندهاى را شامل گردد چه آنكه هر كس بديگرى احسان كند احسان او بنفس خود باشد، و احسان بخود بدانست كه شخص رفتار نيكويى داشته باشد كه بدان شايسته ستايش و ثواب گردد.
«وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ» و خدا آمرزنده است بدان كه عذر عذر داران را پذيرفته و معذورشان داشته، و بدانها مهربان است كه بيش از طاقت آنها چيزى برايشان واجب نكرده.
«وَ لا عَلَى الَّذِينَ إِذا ما أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ ...» و نيز باكى و تكليفى نيست و راهى بر مذمت و عقاب نيست بر آن كسانى كه چون بنزد تو آيند و بخاطر نداشتن مركب و هزينه سفر درخواست مركبى و هزينه راهى از تو كنند تا بدان وسيله در همراهى تو بجهاد حاضر شوند، تو در جواب آنها گويى: مركبى كه شما را بدان سوار كنم و چيزى كه ترتيب كارتان را بدان بدهم ندارم.
«تَوَلَّوْا وَ أَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ ...» باز گشتند و چشمانشان در اثر اندوه و حزن اشگبار است كه چرا مركبى كه بدان سوار شوند و چيزى كه در راه خرج كنند ندارند تا بدانوسيله با شما بيرون شوند.
«إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ وَ هُمْ أَغْنِياءُ» راه عتاب و تكليف بر آن كسانى است كه با وجود توانگرى و قدرت بر جهاد از تو رخصت ماندن ميخواهند.
«رَضُوا بِأَنْ يَكُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ» تفسيرش در آيات پيش گذشت.
[سوره التوبة (9): آيات 94 تا 96]
يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ إِذا رَجَعْتُمْ إِلَيْهِمْ قُلْ لا تَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبارِكُمْ وَ سَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (94) سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ إِذَا انْقَلَبْتُمْ إِلَيْهِمْ لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ جَزاءً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ (95) يَحْلِفُونَ لَكُمْ لِتَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنْ تَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يَرْضى عَنِ الْقَوْمِ الْفاسِقِينَ (96)
ترجمه
هنگامى كه بسوى اينان باز گرديد عذر پيش شما آرند. بگو عذر نياوريد كه باورتان نكنيم و خدا ما را از أخبار شما آگاه ساخت، و زود است كه خدا و رسول او (در آينده) عمل شما را ببينند و سپس بسوى جهان غيب و شهود باز گرديد و او شما را بدانچه ميكرديد آگاه گرداند (94) و بزودى هنگامى كه بسويشان باز گرديد براى شما قسم خواهند خورد تا از (جرم و گناهشان) چشم بپوشيد، شما از آنها روى بگردانيد كه مردمانى پليد هستند و جايگاهشان بكيفر اعمالى كه ميكردند دوزخ خواهد بود (95) اينها براى شما قسم ميخورند كه شما از آنها راضى شويد ولى اگر شما (هم) از آنها راضى شويد خدا از مردمان نافرمان (و عصيان پيشه) راضى نخواهد شد. (69)
شأن نزول
از ابن عباس نقل شده كه اين آيات درباره جدّ بن قيس و معتب بن قشير و ياران آن دو از منافقان كه جمعاً هشتاد نفر بودند نازل شد كه چون رسول خدا- صلى اللَّه عليه و آله- از جنگ تبوك بازگشت دستور داد تا كسى با آنها مجالست نكند و سخن نگويد.
و مقاتل گفته: درباره عبد اللَّه بن أبىّ نازل گشت كه بنزد پيغمبر- صلى اللَّه عليه و آله- آمده قسم خورد كه از اين پس در هيچ جنگى تخلف نكند و بدنبال قسمى كه خورد از آن حضرت خواست تا از وى راضى شود.
تفسير:
«يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ إِذا رَجَعْتُمْ إِلَيْهِمْ» چون از جنگ تبوك بمدينه باز گرديد اينان براى تخلف خود از جنگ عذرهاى باطل و دروغ براى شما آورند.
«قُلْ لا تَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكُمْ ...» اى محمد بگو عذر نياوريد كه در اين گفتارتان شما را تصديق نخواهيم كرد. چون كه خداوند از حال و اخبار شما و حقيقت كارتان ما را با خبر ساخته و دروغ شما را ميدانيم، و برخى گفتهاند: منظور از اين اخبار همانست كه در آيه «لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ ما زادُوكُمْ إِلَّا خَبالًا ...» «1» بيان فرموده.
«وَ سَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ» يعنى خدا و رسول او عمل شما را پس از اين خواهند ديد كه آيا از نفاق خود توبه ميكنيد يا بر حال نفاق باقى ميمانيد. و برخى گفتهاند:
معناى آيه آن است كه خدا اعمال و تصميمات آينده شما را ميداند و پيغمبر خود را نيز از آنها بياگاهاند بدانسان كه گويا آنها را از نزديك مىبيند و براى او ديدنى شود چنانچه در گذشته چنين كرد.
«ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ» يعنى پس از مرگ بنزد خداى سبحانى كه پنهان و عيان را ميداند، و از پيدا و ناپيدا چيزى بر او پوشيده نيست باز خواهيد گشت.
«فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» و او شما را بتمام اعمال و كردارتان آگاه كند چه خوب باشد و چه بد، و پاداش و كيفر تمامى آنها را خواهيد ديد.
«سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ إِذَا انْقَلَبْتُمْ إِلَيْهِمْ لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ» اين منافقانى كه از آمدن با شما تخلف كردند. چون بنزد آنها باز گرديد براى شما قسم ميخورند تا از جرم و گناهشان درگذريد، و آنها را مورد توبيخ و سرزنش قرار ندهيد.
«فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ» از آنها روى بگردانيد و بصورت انكار و خشم از آنها اعراض كنيد «إِنَّهُمْ رِجْسٌ» زيرا كه آنها پليدند و همانطور كه از چيزهاى پليد و نجس اجتناب بايد كرد از آنها نيز بايد اجتناب كنيد.
«وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ جَزاءً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ» جايگاه و بازگشت آنها بكيفر نافرمانى هايى كه كردهاند دوزخ است.
«يَحْلِفُونَ لَكُمْ لِتَرْضَوْا عَنْهُمْ» اينان بخاطر اينكه جلب رضايت شما مردمان با ايمان را بكنند براى شما قسم ميخورند.
«فَإِنْ تَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يَرْضى عَنِ الْقَوْمِ الْفاسِقِينَ» ولى اگر شما هم بخاطر بىاطلاعيتان از حال آنها از ايشان راضى شويد خداى سبحان بخاطر آنكه از حال ايشان آگاه است از اين دسته مردمى كه از فرمانبردارى او سرپيچى كرده و نافرمانى نمودهاند راضى نخواهد شد. و مقصود اين است كه رضايت شما در صورتى كه خدا از آنان راضى نباشد براى آنها سودى ندارد، و اين سخن را بدانجهت فرمود كه كسى خيال نكند اگر مردمان با ايمان از آنها راضى شدند خدا هم از آنها راضى شده است.
و منظور از رويهمرفته آن است كه با اينكه خدا از اينان نميگذرد شايسته است كه شما نيز از آنان نگذريد و راضى نشويد.
مطلب ديگرى كه از اين آيه استفاده ميشود آن است كه هر كس هدفش جلب رضايت مردم باشد و رضايت خداوند را منظور نداشته باشد خداوند مردم را نيز نسبت باو خشمگين سازد، چنانچه در حديث از رسول خدا- صلى اللَّه عليه و آله- آمده كه آن حضرت فرمود: هر كه رضايت خدا را بخشم مردم بجويد (و منظورش جلب رضايت خدا باشد اگر چه مردم نسبت بدو خشم كنند) خدا از او خوشنود گشته و مردم را نيز از او خوشنود سازد، و هر كس بوسيله خشم خداوند در صدد جلب رضايت مردم باشد هم خدا بر او خشم كند و هم مردم را نسبت باو خشمگين سازد.
[سوره التوبة (9): آيات 97 تا 99]
الْأَعْرابُ أَشَدُّ كُفْراً وَ نِفاقاً وَ أَجْدَرُ أَلاَّ يَعْلَمُوا حُدُودَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (97) وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ مَغْرَماً وَ يَتَرَبَّصُ بِكُمُ الدَّوائِرَ عَلَيْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (98) وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ قُرُباتٍ عِنْدَ اللَّهِ وَ صَلَواتِ الرَّسُولِ أَلا إِنَّها قُرْبَةٌ لَهُمْ سَيُدْخِلُهُمُ اللَّهُ فِي رَحْمَتِهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (99)
ترجمه:
اعراب باديه نشين در كفر و نفاق سختترند و سزاوارترند بندانستن حدود و احكامى را كه خدا بر پيغمبرش نازل كرده، و خدا دانا و فرزانه است (97) و بعضى از اعراب باديه نشين آنچه را (در راه دين و جهاد) خرج ميكنند غرامت و زيان مىپندارند، و انتظار حوادث ناگوارى براى شما ميكشند، در صورتى كه حوادث ناگوار بر آنها است و خدا شنوا و دانا است (98) و (در عوض) برخى ديگر از آن اعراب باديه نشين بخدا و روز بازپسين ايمان دارند و آنچه را (در اين راه) خرج ميكند موجب تقرب بخدا و دعاى پيغمبر ميداند، هان! بدانيد كه براستى همان مايه تقرب ايشان است و بزودى خدا آنها را در رحمت خويش داخلشان خواهد كرد و همانا خدا آمرزنده و مهربان است (99).
شرح لغات:
اعراب: باديه نشينان. و عرب دو دستهاند، عرب عدنان، و عرب قحطان، و چون رسول خدا- صلى اللَّه عليه و آله- از عدنان بود عرب عدنان بر آن دسته ديگر برترى دارد.
أجدر: شايستهتر و اساسىتر، از «جدر» بسكون دال گرفته شده كه بمعناى اساس ديوار است.
مغرم: بمعناى غرم است و آن رسيدن زيان و ضرر بمال ميباشد.
تربص: انتظار كشيدن و چشم براه بودن.
دوائر: جمع دائرة و بمعناى حوادث روزگار است. و برخى گفتهاند: دگرگونى و برگشت روزگار از حال نعمت به بلا است.
قربة: طلب ثواب و كرامت از خداى تعالى بخاطر خوش فرمانى.
تفسير:
چون سخن منافقان بميان آمد خداوند در اين آيات بيان فرمايد كه منافقان باديه نشين در نفاق سختتر و نادانيشان نسبت باحكام خدا بيشتر است.
«الْأَعْرابُ أَشَدُّ كُفْراً وَ نِفاقاً» منظور اعراب باديه نشين اطراف مدينه هستند، و اينكه كفر آنها سختتر است بدانجهت است كه آنها سخت دلتر و جفا كارتر از مردم شهرند و همچنين از شنيدن قرآن و بيم دادن پيمبر دورتر بودند- چنانچه زجاج گفته است- و معناى آيه آن است كه باديه نشينان اگر كافر يا منافق بودند در كفر و نفاق خود سختتر از مردم شهر هستند بخاطر آنكه از دسترسى و استماع حجتهاى الهى و مشاهده معجزات و بركتهاى وحى دورند.
«وَ أَجْدَرُ أَلَّا يَعْلَمُوا حُدُودَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ ...» و بدين ترتيب سزاوارترند كه حدود الهى را در مورد حلال و حرام ندانند.
«وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ» و خدا به احوال آنان دانا است و درباره حكمى كه نسبت بدانان ميكند حكيم و فرزانه است.
«وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ مَغْرَماً» از باديه نشينان منافق كسانى هستند كه هر چه را در راه جهاد و راه خير خرج ميكند غرامت و زيان مىپندارد بخاطر آنكه بثوابى اميدوار نيست.
«وَ يَتَرَبَّصُ بِكُمُ الدَّوائِرَ» و انتظار حوادث بد روزگار و سرنوشتهاى ناپسند را در مورد شما دارند، زجاج و فراء گفتهاند: انتظار مرگ يا كشته شدن مؤمنان را ميبردند، و چشم براه مرگ پيغمبر- صلى اللَّه عليه و آله- بودند تا به آئين مشركان باز گردند.
«عَلَيْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ» ولى بلاء و حوادث بد بر آنها است، يعنى آنچه را انتظار ميكشند خود سزاوارتر بدانند و براى هميشه مغلوبند.
«وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» و خدا بگفتارشان شنوا است و به نيتهاى دل آنان دانا و آگاه است، و چيزى از گفتار و مقاصدشان بر خدا پوشيده نيست.
«وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ» و از همان اعراب باديه نشين مردمانى هستند كه اعتقادى سالم بخدا و روز جزا و بهشت و دوزخ دارند.
«وَ يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ قُرُباتٍ عِنْدَ اللَّهِ» و آنچه را كه در راه جهاد و راههاى ديگر خيرات خرج ميكنند منظورشان فرمانبردارى در پيشگاه خدا و بزرگداشت فرمان او و مراعات حق وى ميباشد، و يا بگفته بعضى: منظورشان تقرب بخدا است و در طلب ثواب و جلب رضايت او هستند.
«وَ صَلَواتِ الرَّسُولِ» قتاده گفته: يعنى مترصد دعاى رسول خدا- صلى اللَّه عليه- و آله- بخير و بركت براى خود هستند، و ابن عباس و حسن گفتهاند: منظور از صلوات رسول استغفار آن حضرت است. و بهر صورت دعاى خير آن حضرت را براى خود ميخواهند.
«أَلا إِنَّها قُرْبَةٌ لَهُمْ» يعنى: دعاى خير آن حضرت موجب تقرب آنها است كه آنها را بثواب خدا نزديك ميسازد. و ممكن است مقصود اين باشد كه همان انفاق و خرج كردن آنها موجب تقرب آنان بخدا است.
«سَيُدْخِلُهُمُ اللَّهُ فِي رَحْمَتِهِ» و اين وعدهاى است كه خداى سبحان بآنان داده كه آنان را مورد رحمت خويش قرار دهد و در بهشت داخلشان ميكند، و در اين جمله مبالغه نيز هست به اينكه رحمت خدا بطور كامل آنها را فرا ميگيرد و شاملشان ميشود.
«إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ» و خدا آمرزنده گناهانشان ميباشد و بفرمانبرداران خود مهربان است.
[سوره التوبة (9): آيه 100]
وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (100)
ترجمه:
و پيشگامان نخستين از مهاجر و انصار و آنان كه به نيكى پيرويشان كردند خدا از آنان خوشنود است و آنان نيز از خدا خوشنودند، و براى آنان بهشتهايى آماده كرده است كه جويها در آنها روانست و براى هميشه در آن جاودانند، و اين است كاميابى بزرگ (100).
شأن نزول:
سعيد بن مسيب و حسن و ابن سيرين و قتاده گفتهاند: اين آيه درباره كسانى نازل شده كه بسوى دو قبله (بيت المقدس و كعبه) نماز خواندند، و شعبى گفته: درباره كسانى نازل گشت كه در بيعت رضوان- يعنى بيعت حديبية- حضور داشتند و بيعت كردند. و دنبال اين سخن گفته: كسانى كه پس از بيعت رضوان اسلام آورده و يا از مكه مهاجرت كردند جزء مهاجرين اولين نيستند.
و عطاء بن رباح گفته است: مقصود از اين آيه اهل بدر ميباشند.
و جبائى گفته: منظور كسانى هستند كه پيش از هجرت مسلمان شدند.
تفسير:
«وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ» و آنان كه به ايمان و فرمانبردارى خدا پيشى گرفتند، و اينكه خدا آنان را بسبقت و پيشى گرفتن ستايش فرموده بدانجهت است كه چون كسى بچيزى سبقت گيرد ديگران از او پيروى كنند و تابع او گردند، پس او رهبر و داعى آن كار است، و اگر كار خير و نيكى باشد او پيش گام در آن كار است و اگر كار بد و شرّى باشد نيز حال او بدتر از پيروان او است بهمين جهت.
«مِنَ الْمُهاجِرِينَ» آنان كه از مكه بمدينه و بحبشه هجرت كردند.
«وَ الْأَنْصارِ» و از آن دسته انصار مدينه كه بزرگانشان به پذيرش اسلام سبقت جستند.
«وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ» و آنان كه بكارهاى خير و پذيرش اسلام و پيروى راه آنها از ايشان پيروى كردند، و اين آيه تمامى كسانى را كه در اين كارها از آنان پيروى كنند تا روز قيامت شامل ميشود.
«رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ» خدا از اعمال و رفتار آنان راضى است، و آنان نيز از خداى سبحان راضى هستند بخاطر پاداش شايانى كه به فرمانبردارى و ايمان و يقينشان بآنها ميدهد.
«وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي ...» يعنى تا خدا پايدار و باقى است آنان نيز در نعمتهاى بهشت باقى و پايدار خواهند بود.
«ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ» يعنى رستگارى بزرگى كه هر نعمتى در برابرش اندك و كوچك است. و اين آيه دليل بر فضيلت پيشروان در اسلام و امتيازشان بر ديگران است بخاطر آن سختيها و مشقتهايى كه در پيشرفت دين كشيدند، مانند جدايى و دورى از نزديكان و فاميل، و نصرت دين با كمى افراد و زيادى دشمن، و سبقت جستن به ايمان و دعوت بدان، كه در هر يك از اين موارد دچار سختيها و دشواريهاى بسيارى گشتند.
و درباره نخستين كسى كه از مهاجرين به رسول خدا- صلى اللَّه عليه و آله- ايمان آورد و مسلمان شد اختلاف است. عبد اللَّه بن عباس و جابر بن عبد اللَّه و انس و زيد بن ارقم و مجاهد و قتاده و ابن اسحاق و ديگران معتقدند كه نخستين كسى كه ايمان آورد خديجه بود و سپس على بن ابى طالب عليه السلام، انس گويد: رسول خدا- صلى اللَّه عليه و آله- روز دوشنبه مبعوث بنبوت شد، و على عليه السلام روز سهشنبه (يعنى روز ديگر) مسلمان شد و نماز خواند.
مجاهد و ابن اسحاق گفتهاند: على عليه السلام ده ساله بود كه ايمان آورد، و پيوسته با رسول خدا- صلى اللَّه عليه و آله- بود، چون كه آن حضرت او را از پدرش ابو طالب گرفته و بنزد خود برد و در كنار خود تربيتش كرد و هم چنان با آن حضرت بود تا وقتى كه مبعوث بنبوت شد.
و كلبى گفته: هنگامى كه على عليه السلام مسلمان شد نه ساله بود.
و أبو الأسود گفته: دوازده ساله بود، و اين سخنى است كه سيد ابو طالب هروى گفته و صحيح هم همين است.
و در تفسير ثعلبى است كه اسماعيل بن اياس بن عفيف از پدرش از جدش عفيف روايت كرده كه گفت: من تجارت ميكردم و در ايام حج بمكه رفتم و بخانه عباس بن- عبد المطلب كه سابقه رفاقتى با او داشتم وارد شدم، و او شغلش آن بود كه بيمن ميرفت و عطر ميخريد و در ايام حج در مكه ميفروخت، روزى من و عباس در منى بوديم كه ديدم هنگام زوال خورشيد جوانى بيامد و نگاهى به آسمان كرد آن گاه بسمت كعبه ايستاد و طولى نكشيد پسرى بيامد و در طرف راستش بايستاد و بدنبال او زنى آمد و پشت سر آن دو ايستاد، آن جوان بركوع رفت آن دو نيز بركوع رفتند، از ركوع برخاسته بسجده رفت آن دو نيز بسجده افتادند، از سجده برخاست آن دو نيز برخاستند.
من كه آن جريان را ديدم بعباس گفتم: جريان بزرگى را مشاهده ميكنم! گفت: آرى جريان بزرگى است! گفتم: اين چيست؟ پاسخ داد: اين جوان برادر زاده من محمد بن عبد اللَّه بن عبد المطلب است كه عقيده دارد خدا او را به پيغمبرى برانگيخته و بزودى گنجهاى امپراطور ايران و روم را فتح ميكند، و آن پسر على بن ابى طالب است، و آن زن خديجه دختر خويلد همسر او است و اين هر دو بدين او در آمدهاند، و سوگند بخدا كه در روى كره زمين كسى جز همين سه نفر پيرو اين دين نيستند.
عفيف كندى (راوى حديث) پس از اينكه مسلمان شد ميگفت: اى كاش من چهارمى آنها بودم.
و روايت شده كه ابو طالب به على عليه السلام گفت: اى فرزند اين چه آئينى است كه تو بر آن هستى؟ پاسخداد: پدر جان بخدا و پيغمبرش ايمان آوردهام و هر آنچه آورده تصديق كردهام و با او براى خدا نماز ميگذارم، ابو طالب بدو گفت: براستى كه محمد جز بكار نيك دعوت نكند او را رها مكن.
و عبد اللَّه بن موسى بسندش از عباد بن عبد اللَّه روايت كرده و گفت: از على عليه السلام شنيدم كه ميفرمود: منم بنده خدا، و منم برادر رسول خدا، و منم صديق اكبر (راستگوى بزرگ) كسى پس از من اين سخن را نگويد جز دروغگوى تهمت زن، و من هفت سال پيش از مردم نماز گذاردم.
و در مسند سيد ابو طالب هروى است كه از رسول خدا- صلى اللَّه عليه و آله- روايت كرده كه فرمود: فرشتگان هفت سال بر من و على درود فرستادند، و اين بدانجهت بود كه كسى جز من و او در زمين نماز نخواند.
و ابراهيم نخعى گفته: نخستين كسى كه پس از خديجه مسلمان شد ابو بكر بود.
و زهرى و سليمان بن يسار و عروة بن زبير گفتهاند: پس از خديجه نخستين مسلمان زيد بن حارثه بود.
و حاكم ابو القاسم حسكانى بسند خود از عبد الرحمن بن عوف روايت كرده كه در تفسير اين آيه گفته: «پيشروان نخستين ...» ده تن از قريش بودند و نخستين كسى كه از آن ده نفر مسلمان شد على بن ابى طالب عليه السلام بود.
__________________________________________________
(1) آيه 47 از همين سوره.