متن، ترجمه و تفسیر سوره مبارکه توبه آیات 81 تا 90
بيان آيه 81 تا 83
شرح لغات
مخلّف: وامانده را گويند چنانچه مؤخر نيز بهمين معنا است.
فرخ: ضد اندوه، و آن لذتى است كه با رسيدن بخواسته دل در قلب حاصل گردد، مانند سرور. و آنان كه در بصره بر عقيده معتزله ميزيستهاند، گفتهاند: سرور و غم دو صفت هستند كه بازگشت آنها باعتقاد است. و سرور اعتقاد به وصول منفعت يا دفع ضرر در آينده است، و غم و اندوه نيز در مقابل آن اعتقاد برسيدن ضرر يا از دست رفتن منفعتى در آينده است، و مرحوم سيد مرتضى قدس اللَّه روحه نيز همين گفتار را اختيار فرموده.
خلاف: بمعناى مخالفت است، و ابو عبيده معتقد است كه بمعناى دور شدن ميباشد ضحك: حالت انبساط و باز رويى است كه از روى تعجب و خوشى در چهره انسان پديدار گردد.
بكاء: حالت گرفتگى است كه بخاطر اندوه در چهره پيدا گردد و بدنبالش اشگ بر گونه روان شود.
تفسير
خداى تعالى در اين آيات خبر دهد كه جمعى از منافقان كه پيغمبر- صلى اللَّه عليه و آله- آنان را با خود به تبوك نبرد و براى ماندن كسب اجازه كردند از اين تخلف خود خوشحال و شادمان بودند و بهمين منظور فرمايد:
«فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ» يعنى به خوددارى كردن و تخلف از جهاد (خوشحالند) «خِلافَ رَسُولِ اللَّهِ» يعنى بدورى از رسول خدا- صلى اللَّه عليه و آله- و برخى گفتهاند يعنى بخاطر مخالفتشان با آن حضرت.
«وَ قالُوا لا تَنْفِرُوا فِي الْحَرِّ» يعنى براى آنكه مسلمانان را از جنگ باز دارند بدانها گفتند: باين شتاب در اين گرما بيرون نشويد، و برخى گفتهاند: طرف سخن آنها افرادى از خودشان (يعنى منافقان) بودند، و اينها بخاطر اينكه در راه فرمانبردارى و جلب رضايت حقتعالى متحمل رنجى نشوند و آسوده بسر برند اين سخنان را بيكديگر ميگفتند «قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَوْ كانُوا يَفْقَهُونَ» اى محمد بدانها بگو: آتش دوزخى كه با اين تخلف از جهاد براى شما مقرر گشته سوزانتر از اين حرارت است، و بهتر آن است كه از آن آتش سوزان احتراز كنيد، اگر قوانين خداى تعالى و نويد و تهديد او را فهم ميكنيد، زيرا حرارت اين هواى داغ در برابر حرارت سوزان آتش دوزخ قابل توجه نيست.
«فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلًا وَ لْيَبْكُوا كَثِيراً» اين جمله تهديدى است بصورت امر، يعنى اين منافقان بايد در اين دنياى فانى زود گذر كم بخندند زيرا هر چه باشد فانى است گذشته از آنكه خنده در دنيا اندك است چون غم و اندوه آن بسيار است. و در آخرت بسيار بگريند زيرا آن روزى است كه اندازهاش پنجاه هزار سال است و چون روزش طولانى است در نتيجه گريه آنها نيز بسيار خواهد بود.
«جَزاءً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ» بكيفر كفر و نفاق و تخلف بىعذر آنان از جهاد، ابن- عباس گفته است: مردمان منافق در دوزخ باندازه عمر دنيا گريه ميكنند در اينمدت اشگشان خشك نمىشود و خواب بچشمشان نميرود. و انس بن مالك از رسول خدا- صلى اللَّه عليه و آله- روايت كرده كه فرمود: اگر آنچه را من ميدانستم شما نيز ميدانستيد براستى كه كم ميخنديديد و بسيار ميگريستيد.
«فَإِنْ رَجَعَكَ اللَّهُ إِلى طائِفَةٍ مِنْهُمْ» اگر خدايت تو را از اين سفر و جنگ بسوى گروهى از اين منافقان كه از همراهى و جنگ در ركاب تو تخلف ورزيدند بازگردانيد.
«فَاسْتَأْذَنُوكَ لِلْخُرُوجِ» و از تو براى بيرون شدن بهمراهيت در جنگ ديگرى اجازه خواستند.
«فَقُلْ لَنْ تَخْرُجُوا مَعِيَ أَبَداً ...» بگو هرگز براى جنگى بهمراه من بيرون نيائيد و سبب اين دستور را در آيه بعدى بيان فرموده كه گويد:
«إِنَّكُمْ رَضِيتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُوا مَعَ الْخالِفِينَ» كه شما در نخستين بار- يعنى در غزوه تبوك- تخلف كرديد پس در هر غزوهاى بايد در خانه بنشينيد.
و در اينكه منظور از «خالفين» (بجاى ماندگان) در آيه چه كسانى هستند اختلاف است. حسن و ضحاك گفتهاند: منظور زنان و كودكان هستند.
و از ابن عباس نقل شده كه گفته است: منظور مردانى هستند كه بىعذر و جهت از جنگ تخلف ورزيدند.
و برخى گفتهاند: منظور مخالفان (با جنگ) هستند. بدليل آنكه فراء در معناى «عبد خالف» و «صاحب خالف» گفته: يعنى (بنده و يا همدم) مخالف.
و ديگرى گفته: منظور مردمان خسيس و فرومايه است.
و قولى است كه منظور مردمان فساد پيشه و تبهكاران ميباشند. چنانچه گويند:
«نبيذ خالف» يعنى فاسد.
و از جبائى نقل شده كه منظور: بيماران و مردمان زمين گير و هر كس كه بخاطر نقصى از جنگ بازمانده است ميباشد.
[سوره التوبة (9): آيات 84 تا 85]
وَ لا تُصَلِّ عَلى أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً وَ لا تَقُمْ عَلى قَبْرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ ماتُوا وَ هُمْ فاسِقُونَ (84) وَ لا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَ أَوْلادُهُمْ إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُعَذِّبَهُمْ بِها فِي الدُّنْيا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ كافِرُونَ (85)
ترجمه
و (اى محمد) هيچگاه بر يكى از آنان كه مرده نماز نخوان و بر سر قبرش (براى دعا) نه ايست، كه اينان بخدا و پيغمبرش كافر شده و در حال فسق (و گناه و انكار) مردند (84) اموال و اولاد ايشان تو را بشگفت نياورد چون خدا ميخواهد بدانوسيله آنها را در دنيا معذب گرداند و در حالى كه كافرند جانشان بيرون آيد. (85)
بيان آيه 84- 85
تفسير
خداى تعالى پيغمبر خود- صلى اللَّه عليه و آله- را از نماز بر آنها نهى كرده فرمايد:
«وَ لا تُصَلِّ عَلى أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً» اى محمد بر هيچيك از اين منافقان پس از مردنش نماز نخوان، چون رسم رسول خدا- صلى اللَّه عليه و آله- چنان بود كه بر آنها نماز ميخواند و احكام ساير مسلمانان را بر ايشان جارى ميكرد.
«وَ لا تَقُمْ عَلى قَبْرِهِ» و براى دعا كردن بر سر قبرش نه ايست، و اين نيز بدانجهت بود كه رسول خدا- صلى اللَّه عليه و آله- چون بر شخص مردهاى نماز ميخواند ساعتى نيز بر سر قبر آن ميت ميايستاد و براى او دعا ميكرد، و خداى سبحان او را از اين دو كار جلوگيرى فرمود. و بدنبال اين دستور، سبب آن را چنين بيان كرده:
«إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ ماتُوا وَ هُمْ فاسِقُونَ» و پس از نزول آيه رسول خدا- صلى اللَّه عليه و آله- تا روزى كه از اينجهان رفت بر هيچ منافقى نماز نخواند. و اين آيه دليل است بر آنكه ايستادن بر سر قبر براى خواندن دعا عبادت مشروعى است، و گرنه خداى سبحان خصوص كافر را بوسيله نهى از اينكار اختصاص نميداد.
و از ابن عباس و جابر و قتاده نقل شده كه گويند: پيش از آنكه رسول خدا- صلى اللَّه عليه و آله- از نماز بر منافقان نهى شود بر جنازه عبد اللَّه بن أبىّ (رئيس منافقان مدينه) نماز خواند، و پيراهن خود را بر او پوشانيد. «1»
و از انس و حسن (بصرى) نقل شده كه گفتهاند: رسول خدا- صلى اللَّه عليه و آله- خواست تا بر جنازه وى نماز بخواند كه جبرئيل (نزديك آمده و) جامه او را گرفت و آيه (فوق) «وَ لا تُصَلِّ عَلى أَحَدٍ ...» را بر او خواند.
و در روايتى كه زجاج نقل كرده، به رسول خدا- صلى اللَّه عليه و آله- عرض شد:
اى رسول خدا چگونه با اينكه وى شخص كافرى است پيراهن خود را برايش فرستادى تا خود را بدان كفن كند؟.
حضرت در جواب فرمود: (من ميدانم كه) پيراهن من براى او سودى ندارد ولى من از درگاه خداوند آرزومندم كه بدينوسيله جمع بسيارى بدين اسلام در آيند و در روايت است كه چون (قبيله) خزرج مشاهده كردند عبد اللَّه از جامه رسول خدا- صلى اللَّه عليه و آله- استشفاء ميطلبد هزار نفرشان مسلمان گشتند. و دنبال اين سخنان زجاج گويد: آنچه از بيشتر روايات بدست آيد آن است كه حضرت بر جنازه وى نماز نخواند.
«وَ لا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَ أَوْلادُهُمْ» (اموال و اولاد ايشان تو را بشگفت نياورد) مخاطب در اين آيه پيغمبر- صلى اللَّه عليه و آله- است ولى مقصود امت وى هستند.
«إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُعَذِّبَهُمْ بِها فِي الدُّنْيا» و عذاب آنها به اموال و اولاد در دنيا بهمان مصيبتها و اندوههايى است كه درباره آنها بديشان ميرسد و آنچه مسلمانان بصورت غنيمت از آنها ميگيرند و گذشته با اعتقادى كه آنها ببطلان اسلام دارند دادن زكات و انفاق در راه خدا بر آنها سخت و دشوار است و همين عذابى است براى آنها.
«وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ كافِرُونَ» و بميرند در حالى كه كافرند، و نظير اين جمله در آيات پيش نيز با تفسير آن گذشت، و ممكن است هر كدام از اين دو آيه (كه تكرار شده) درباره دستهاى از منافقان بطور جداگانه باشد، نظير آنكه كسى بگويد: بشگفت نياورد تو را وضع زيد، و بشگفت نياورد تو را وضع عمرو.
[سوره التوبة (9): آيات 86 تا 89]
وَ إِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللَّهِ وَ جاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَكَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَ قالُوا ذَرْنا نَكُنْ مَعَ الْقاعِدِينَ (86) رَضُوا بِأَنْ يَكُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ وَ طُبِعَ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ (87) لكِنِ الرَّسُولُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ وَ أُولئِكَ لَهُمُ الْخَيْراتُ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (88) أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (89)
ترجمه:
و چون سورهاى نازل شود كه بخدا ايمان بياوريد و بهمراه پيغمبر او جهاد كنيد توانگرانشان از تو رخصت طلبند و گويند: ما را بازگذار تا با نشستگان (و معاف شدگان از جهاد) باشيم (86) راضى شدند كه با معاف شدگان (از جنگ چون زنان و كودكان) باشند و بر دلهاشان مهر زده شد كه ديگر فهم نمىكنند (87) ولى پيغمبر و آنان كه بدو ايمان آوردهاند با مالها و جانهاى خود (در راه خدا) جهاد كردند همه خوبيها مخصوص ايشان است و آنان رستگارانند (88) آماده كرده است خدا براى آنان بهشتهايى كه جويها در آن روانست و هميشه در آن جاودانند و اين است كاميابى بزرگ (89).
شرح لغات
خوالف: بگفته زجاج: زنان هستند كه از جهاد باز مانند.
طبع: بمعنى مهر نهادن است.
خيرات: منافعى است كه نفس انسانى بدان آرامش گيرد و آسوده گردد مانند زنان نيك منظر و غير آن از نعمتهاى بهشتى. و زجاج گفته: خيرات كنيزكان نيكو هستند.
تفسير
در اين آيات خداى سبحان دنباله اخبار منافقان را بيان فرمايد:
«وَ إِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ» و چون سورهاى از قرآن بر محمد- صلى اللَّه عليه و آله- نازل گردد.
«أَنْ آمِنُوا بِاللَّهِ» كه بخدا ايمان آوريد، و اين خطاب چنانچه شامل منافقان گردد به اينكه ايمان خود را بطور حقيقت تجديد كنند و از نفاق دست بدارند شامل مؤمنان نيز گردد و بدانها دستور دهد كه بر ايمان خود ادامه دهند و در آينده نيز بدان تمسك جويند.
«وَ جاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ» يعنى براى جهاد در ركاب او بيرون شويد، و اين مانند آنست كه فرموده باشد: خودتان ايمان آوريد و ديگران را نيز به ايمان دعوت كنيد.
«اسْتَأْذَنَكَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ» مالداران و توانگران و ثروتمندان از منافقان از تو رخصت تخلف و بازنشستن خواهند.
«وَ قالُوا ذَرْنا نَكُنْ مَعَ الْقاعِدِينَ» و گويند ما را واگذار با متخلفين از جهاد باشيم يعنى با زنان و كودكان، و اينكه اينان مورد مذمت قرار گرفتهاند بدينجهت است كه نيروى بر جهاد دارند.
«رَضُوا بِأَنْ يَكُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ» اينها درباره خودشان راضى شده (و بر جان خويش خريدهاند) كه با زنان و كودكان و بيماران و زمين گيران در خانه بنشينند.
«وَ طُبِعَ عَلى قُلُوبِهِمْ» پيش از اين معناى مهر خوردن بر دلها را بيان داشتهايم. «2»
و حسن گفته: آنها بحدى رسيدهاند كه هر كه بدان حد برسد دلش يكسره بميرد.
«فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ» اينان ديگر فرامين خدا و نواهى او را فهم نكنند و دليل هاى او را تدبر ننمايند. سپس بدنبال اين آيات پيغمبر- صلى اللَّه عليه و آله- و مؤمنان را مدح فرموده گويد:
«لكِنِ الرَّسُولُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ» مالهاى خود را در راه خدا و آنچه موجب خوشنودى او است انفاق كنند و با جانهاى خويش با كفار نبرد كنند. و پاداش اين فرمانبردارى آنان از خدا و رسول او همانست كه دنبالش فرمايد:
«وَ أُولئِكَ لَهُمُ الْخَيْراتُ» ايشان را است خوبيها يعنى بهشت و نعمتهاى آن. و برخى گفتهاند: خيرات: منافع و مدح و تعظيم در دنيا و ثواب و بهشت در آخرت است.
«وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» و اينان با رسيدن بدانچه ميخواستند كاميابند.
«أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ» يعنى مهيا كرده و براى ايشان آفريده است.
«جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها» تفسير اين جمله در چند جا گذشت.
«ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ» اين است كاميابى بزرگ، و اينكه آن را به لفظ «عظيم» توصيف فرموده بخاطر همان دوام و عزت و شوكت آن است.
[سوره التوبة (9): آيه 90]
وَ جاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الْأَعْرابِ لِيُؤْذَنَ لَهُمْ وَ قَعَدَ الَّذِينَ كَذَبُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ سَيُصِيبُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (90)
ترجمه:
عذر جويان از اعراب (باديه نشين بنزد تو) آمدند تا (براى تخلف از جهاد) بدانها اذن داده شود، و (هم چنين) كسانى كه (در ادعاى ايمان خود) بخدا و رسول دروغ ميگويند (در جهاد) باز نشستند، زود باشد برسد بكسانى از ايشان كه كافر شدهاند عذابى دردناك (90).
تفسير:
چون داستان تخلف كنندگان از جهاد در پيش گذشت خداى تعالى اعراب باديه نشين آنان را بدو دسته تقسيم فرمود:
«وَ جاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الْأَعْرابِ» بيشتر مفسران گفتهاند: يعنى عذر تراشان و بهانه جويانى كه در واقع عذرى ندارند و مقصر هستند، و برخى چون ابن عباس گفتهاند:
منظور عذر داران هستند كه براستى عذرى براى تخلف از جنگ داشتهاند و آنها گروهى از بنى غفار بودند.
وى براى اثبات سخن خود استدلال بجمله بعدى آيه كرده كه فرمايد: «وَ قَعَدَ الَّذِينَ كَذَبُوا ...» و گفته است: خداوند دروغگويان منافقان را بدانها عطف كرده و اين دليل آن است كه دسته نخست در بيان عذر خود راستگو و صادق بودهاند، و برخى گفتهاند: يعنى آنان كه خود را بصورت مردمان معذور در آورده و در حقيقت معذور نبودند.
«لِيُؤْذَنَ لَهُمْ» جبائى گفته: يعنى تا در تخلف از جهاد بدانها اجازه داده شود.
«وَ قَعَدَ الَّذِينَ كَذَبُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» يعنى و گروهى از منافقان كه در اظهار ايمان خود دروغ ميگويند بىآنكه عذرى براى خود بيان كنند از رفتن بجهاد باز نشستند.
«سَيُصِيبُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ» ابو عمرو بن علا گفته: از اين آيه معلوم گردد كه هر دو دسته بدكار بودهاند، چه آن دسته كه بدروغ عذرجويى كردند و چه آن دسته كه بىعذر از جهاد تخلف نمودند.
__________________________________________________
(1) از روايت بعدى معلوم شود كه عبد اللَّه بن أبى براى استشفاء از آن حضرت خواست تا پيراهن خود را بوى عطا كند و حضرت نيز بدنبال درخواست او پيراهن خود را براى وى فرستاد.
(2) يعنى در تفسير آيه «خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ»- آيه 7 از سوره بقره.