متن، ترجمه و تفسیر سوره مبارکه توبه آیات 49 تا 60
بيان آيه 49 تا 52
شأن نزول:
گويند: وقتى رسول خدا- صلى اللَّه عليه و آله- مردم را براى رفتن بجنگ تبوك بسيج ميكرد بدانها فرمود: بيرون شويد شايد بزنان رومى دست يابيد، جدّ بن قيس كه از طائفه بنى سلمة و از خزرجيان بود برخاسته گفت: اى رسول خدا مرا از اين جنگ معاف دار و بزنان رومى مفتونم مكن كه مىترسم مفتون آنان گردم، رسول خدا- صلى اللَّه عليه و آله- فرمود: تو را معاف كردم، پس خداى تعالى اين آيه را نازل فرمود، و اين سخنى است كه از ابن عباس و مجاهد نقل شده.
و چون اين آيه نازل شد رسول خدا- صلى اللَّه عليه و آله- به بنى سلمة فرمود:
رئيس شما كيست؟ گفت: جدّ بن قيس رئيس ما است جز آنكه او مردى بخيل و ترسو است، رسول خدا فرمود: چه بيمارى بدتر از بخل است! رئيس شما جوان سفيد روى سخاوتمند: براء بن معروف است. و حسان بن ثابت اين داستان را بشعر در آورده چنين گفت:
و قال رسول اللَّه و القول لا حق بمن قال منا من تعدون سيداً
فقلنا له جد بن قيس على الذى نبخّله فينا و ان كان أنكدا
فقال و أى الداء أدوى من الذى رميتم به جداً و ان كان امجدا
و سوّد بشر بن البراء بجوده و حق لبشر ذى النداء أن يسودا
اذا ما أتاه الوفد أنهب ماله و قال خذوه انه عائد غداً
تفسير:
«وَ مِنْهُمْ» يعنى از اين منافقان «مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لِي» اجازه در تخلف از جهاد ميخواهد (و گويد):
«وَ لا تَفْتِنِّي» ابن عباس و مجاهد گفتهاند: يعنى مرا بزنان رومى مفتون مكن، و حسن و قتاده و جبائى و زجاج گفتهاند: يعنى مرا بگناه مينداز زيرا براى من مقدور نيست كه با تو بيرون آيم و اگر بمن اجازه توقف ندهى ناچارم از دستور تو سرپيچى كنم و در نتيجه بگناه دچار شوم.
«أَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا» يعنى اينها با مخالفت دستور تو در بيرون شدن بسوى جهاد در گناه و كفر در افتادند. و ابو مسلم گفته: معناى آيه چنان است كه آن منافق به پيغمبر- صلى اللَّه عليه و آله- گفت: مرا در اين شدت گرما با تكليف به بيرون شدن بسوى جهاد معذب مكن، (خداوند فرمايد:) آگاه باش كه اينها (با اين سخن) در گرمايى سختتر كه همان گرماى آتش جهنم باشد در افتادند. و دليل بر اين معنى گفتار خداى تعالى است (كه در چند آيه ديگر «1» از منافقين حكايت كند) «وَ قالُوا لا تَنْفِرُوا فِي الْحَرِّ قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا ...» (يعنى اين منافقان گفتند: در اين گرما بيرون نرويد، بگو آتش جهنم حرارتش بيشتر و سختتر است ...).
«وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ» يعنى بزودى آنها را احاطه خواهد كرد و راهى براى رهايى از آن ندارند.
«إِنْ تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ» در اين جمله خداوند پيغمبر- صلى اللَّه عليه و آله- را مخاطب ساخته و معنايش آن است كه اگر از جانب خدا نعمت و پيروزى و غنيمتى بتو برسد منافقان غمگين شوند.
«وَ إِنْ تُصِبْكَ مُصِيبَةٌ» و اگر دچار سختى و رنج و آفت جانى يا مالى گردى.
«يَقُولُوا قَدْ أَخَذْنا أَمْرَنا مِنْ قَبْلُ» مجاهد گفته: يعنى ما احتياط كار خود كرديم و پيش از رسيدن اين مصيبت براى آنكه دچارش نشويم از رفتن خوددارى كرديم «وَ يَتَوَلَّوْا وَ هُمْ فَرِحُونَ» و در حالى كه از مصيبتهايى كه بمؤمنان رسيده خوشحالند بخانههاى خود باز گردند.
«قُلْ» اى محمد بدانها بگو:
«لَنْ يُصِيبَنا إِلَّا ما كَتَبَ اللَّهُ لَنا» حسن گفته: يعنى هر خير و شرى كه بما رسد خداى سبحان آن را در لوح محفوظ ثبت كرده، و چنان نيست كه شما گمان كرده و پنداشتهايد كه كار ما بىسر و سامان است و تدبيرى در آن نيست، و زجاج و جبائى گفتهاند: معناى آيه اين است كه: عاقبت كار جز آنچه خدا در قرآن نوشته بما نخواهد رسيد: يا نصرت بر دشمنان كه خدا وعده فرموده و سرانجام ما بر دشمنان پيروز خواهيم شد، و اين نصرت براى ما بهرهاى است، و يا بشهادت خواهيم رسيد كه آن نيز بهرهاى است، يعنى جز آنچه خدا براى ما مقرر فرموده- كه همهاش خير و بهره است- چيزى بما نخواهد رسيد. «هُوَ مَوْلانا» يعنى او مالك ما است و ما بندگان اوئيم، و برخى گفتهاند: يعنى او يار و ياور ما است كه ما را محافظت و يارى كند، و زيان و ضرر را از ما دور سازد.
«وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ» اين آيه دستورى است از جانب خداى تعالى براى مردمان با ايمان در مورد توكل كردن بر وى و راضى بودن بتدبير او، و تقدير آيه چنين است: «فليتوكل على اللَّه المؤمنون».
«قُلْ» اى محمد به اين منافقان بگو:
«هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ» يعنى آيا درباره ما چيزى انتظار بريد جز يكى از دو بهره پسنديده و دو نعمت بزرگ: يا پيروزى و غنيمت در دنيا و يا شهادت و پاداش نيكوى هميشگى در آخرت، و اين سخنى است كه ابن عباس و حسن و مجاهد و ديگران گفتهاند.
«وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ» يعنى ما هم درباره شما انتظار بريم.
«أَنْ يُصِيبَكُمُ اللَّهُ بِعَذابٍ مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَيْدِينا» يعنى خداوند عذابى از نزد خود بر شما فرود آرد كه شما را هلاك سازد، و يا آنكه ما را بر شما پيروز گرداند و بدست ما نابودتان سازد.
«فَتَرَبَّصُوا» صورت لفظ صورت أمر است ولى منظور تهديد آنها است مانند آيه شريفه: «اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ» «2» (يعنى هر چه ميخواهيد بكنيد ...) زيرا اگر در حقيقت أمر بود و آنها در انتظار بردن نسبت بقتل مؤمنان مأمور بودند ميبايستى در اينكار مطيع پروردگار باشند.
«إِنَّا مَعَكُمْ مُتَرَبِّصُونَ» يعنى ما نيز در انتظار هستيم براى خود: يا شهادت و بهشت را و يا غنيمت و اجر را، و براى شما: يا زنده ماندن در خوارى و ذلت، و يا مرگ و نابودى و بدنبالش ورود بدوزخ و جهنم. و روى اين معنى آيه فوق، تفسير آيه پيشين است كه فرمود: «قُلْ لَنْ يُصِيبَنا إِلَّا ما كَتَبَ اللَّهُ لَنا».
و برخى گفتهاند: معناى آيه اين است كه شما انتظار هلاكت ما را ببريد ما هم انتظار هلاكت شما را ميكشيم، و برخى ديگر گفتهاند: يعنى شما انتظار وعده شيطان را براى باطل ساختن دين خدا ببريد، و ما هم منتظر وعدههاى خداوند در مورد پيروزى دين و نصرت پيامبر خود و نابودى مخالفينش هستيم.
[سوره التوبة (9): آيات 53 تا 55]
قُلْ أَنْفِقُوا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً لَنْ يُتَقَبَّلَ مِنْكُمْ إِنَّكُمْ كُنْتُمْ قَوْماً فاسِقِينَ (53) وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلاَّ أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لا يَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلاَّ وَ هُمْ كُسالى وَ لا يُنْفِقُونَ إِلاَّ وَ هُمْ كارِهُونَ (54) فَلا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِها فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ كافِرُونَ (55)
ترجمه:
بگو شما چه از روى ميل (و رغبت) خرج (و انفاق) كنيد و چه از روى كراهت، هرگز از شما پذيرفته نخواهد شد كه شما مردمى فاسق هستيد (53) و چيزى مانع قبول شدن (نفقات و) خرجهاى آنها نبود جز آنكه ايشان بخدا و پيغمبرش كافر شدند، و جز بحال كسالت بنماز نيايند، و جز از روى كراهت (و ناراحتى) خرج (و انفاق) نكنند (54) اموال و اولاد ايشان تو را بشگفت نياورد، خدا ميخواهد اينان را بوسيله آن در زندگانى دنيا عذابشان كند، و در حال كفر جانشان (از قالب تن) بيرون آيد. (55)
بيان آيه 53 تا 55
شرح لغات:
طوع: فرمانبردارى از روى اراده و ميل.
كره: انجام دادن چيزى از روى كراهت و بر خلاف ميل.
منع: در مقابل فعل و منافى با آن است، و آن دو جور است يكى خود دارى از انجام كار، و ديگر جلوگيرى از كار شخص ديگر، و در اينجا اينان از پذيرفتن خرجهاشان ممنوع گشتند (يعنى معناى دوم منع در اينجا مورد نظر است).
زهق: بيرون آمدن بسختى است. و در اصل بمعناى هلاكت و نابودى است، و بحيوانات خيلى چاق نيز «زاهق» گويند از باب اينكه بخاطر چاقى و سنگينى بدن در راه رفتن و جنگ و گريز بهلاكت خواهد افتاد.
اعجاب: خوشحالى بچيزى كه موجب شگفت گردد. گويند: «أعجبنى حديثه» يعنى حديث و نقل او مرا مسرور ساخت.
تفسير:
خداى سبحان در اين آيات بيان فرموده كه منافقان با حال كفرى كه دارند از آنچه خرج ميكنند سودى نمىبرند و بدين منظور فرمود:
«قُلْ» اى محمد به اينان بگو: «أَنْفِقُوا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً ...» يعنى اينكه انفاق و خرج شما پذيرفته نمىشود بخاطر آن است كه از فرمانبردارى خداوند رو گردان هستيد و خداى سبحان نيز كار را از مؤمنان با اخلاص مىپذيرد.
«وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ ...» يعنى چيزى جلوگيرى نكند از اينكه اين منافقان براى خرجهايى كه ميكنند پاداش نيك و ثواب ببرند جز همان كفر اينها بخدا و پيغمبر او، و همين است كه اعمال را از بين ببرد، و از استحقاق پاداش جلوگيرى كند.
«وَ لا يَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلَّا وَ هُمْ كُسالى» يعنى در حال سنگينى، و منظور آن است كه نماز را آن طور كه مأمور به انجام آن هستند انجام ندهند.
«وَ لا يُنْفِقُونَ إِلَّا وَ هُمْ كارِهُونَ» و اين كراهت بدانجهت است كه نماز و انفاق اينان بخاطر رضاى خدا نيست بلكه براى رياء و خودنمايى و تظاهر به اسلام است.
مطلبى كه از اين آيه استفاده ميشود آن است كه كفار نيز در شرائع و احكام مورد خطاب هستند، و آنها نيز بتكاليف الهى مكلفند زيرا خداى سبحان آنها را بر ترك نماز و زكاة نكوهش كند و اگر آن دو بر آنها واجب نبود مورد نكوهش واقع نمىشدند. «3»
«فَلا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ» خطاب در آيه متوجه رسول خدا- صلى اللَّه عليه و آله- است ولى همه مؤمنين مورد نظر هستند، و برخى گفتهاند: مخاطب شنونده است، يعنى اى شنونده تو را بشگفت نياورد، يعنى در دل نگيرى آنچه را از كثرت اموال و اولاد اين منافقان مشاهده ميكنى، و با ديده اعجاب بدانها نگاه مكن.
«إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِها فِي الْحَياةِ الدُّنْيا» در معناى اين جمله چند وجه گفتهاند:
1- گفته ابن عباس و قتاده است كه گفتهاند: از نظر معنى در اين آيه پس و پيش و تقديم و تأخير است و اصل آن چنين است: «فلا تعجبك اموالهم و اولادهم فى الحياة الدنيا انما يريد اللَّه ليعذبهم بها فى الآخرة» يعنى (اموال و اولاد اينها در اين دنيا تو را بشگفت نيندازد چون خدا ميخواهد آنان را بوسيله آنها در قيامت عذاب كند) و روى اين معنى جمله «فِي الْحَياةِ الدُّنْيا» متعلق به جمله «أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ» ميباشد، مانند گفتار خداى تعالى: «فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ما ذا يَرْجِعُونَ» «4» كه تقدير آن چنين است: «فالقه اليهم فانظر ما ذا يرجعون ثم تول عنهم».
2- سخنى است كه حسن و بلخى در تفسير آن ذكر كرده و گفتهاند: يعنى خدا ميخواهد با سخت گرفتن در تكليف آنها را در دنيا عذاب كند به اين ترتيب كه آنها را به انفاق در زكات و هم در جنگ مأمور كند تا آنها با توجه به اينكه بثواب روز جزا ايمان ندارند از اينرو با كراهت و عدم رضايت آن را بپردازند و اين خود براى آنها عذابى است سخت.
3- ابن زيد گفته: يعنى خدا ميخواهد آنها را با حفظ مال و مصيبتهايى كه بخاطر آن تحمل ميكنند و از آن سو از استفاده و منفعت آن محروم ميشوند در دنيا عذابشان كند.
4- جبائى گفته: يعنى خدا ميخواهد آنها را در وقت پيروزى مؤمنان و تسلط آنها بر سر ايشان با گرفتن اموال و اولادشان بعذاب حسرت و ناراحتى دنيايى دچارشان سازد، و اين سزاى كفر آنها باشد.
5- منظور از عذاب آنها در دنيا بوسيله مال و اولاد آن است كه اينان با جمع و حفظ و دوستى آن و بخل و غصهاى كه براى آنها ميخورند همه اينها براى ايشان عذاب است، و همچنين در هنگام مرگ جدايى از آنها عذاب ديگرى است زيرا نميدانند بر سر آن اموال و اولاد چه ميآيد.
و حرف لام در «لِيُعَذِّبَهُمْ» محتمل است بمعناى «أن» باشد، و محتمل است لام نتيجه باشد، و تقدير چنين ميشود: خدا ميخواهد آنان را در دنيا مهلت دهد تا عذابشان كند.
«وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ» يعنى جانشان با مرگ هلاك شود و از بين برود.
«وَ هُمْ كافِرُونَ» يعنى در حالى كه كافر باشند، و اراده خداوند « (در جمله:
إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ ...) به «زهوق نفس» و گرفتن جانشان تعلق گرفته و كفر ايشان (كه در اين آيه است) مورد تعلق اراده نيست (تا اشكال لازم آيد) و اين سخن مانند آن است كه بگويى: «اريد ان أضربه و هو عاص» (يعنى ميخواهم او را بزنم كه او نافرمان است) كه در اينجا اراده شما بزدن آن شخص تعلق گرفته نه بنافرمانى او.
[سوره التوبة (9): آيات 56 تا 59]
وَ يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنَّهُمْ لَمِنْكُمْ وَ ما هُمْ مِنْكُمْ وَ لكِنَّهُمْ قَوْمٌ يَفْرَقُونَ (56) لَوْ يَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغاراتٍ أَوْ مُدَّخَلاً لَوَلَّوْا إِلَيْهِ وَ هُمْ يَجْمَحُونَ (57) وَ مِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ يَسْخَطُونَ (58) وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَيُؤْتِينَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ إِنَّا إِلَى اللَّهِ راغِبُونَ (59)
ترجمه:
اينان بخدا سوگند ميخورند كه از شما هستند ولى آنها از شما نيستند بلكه مردمى هستند كه (از كشته شدن و اسارت) ميترسند (56) اگر پناهگاه يا نهانگاهها يا گريزگاهى مييافتند شتابان بسوى آن رو ميكردند (57).
و برخى از آنها در تقسيم صدقات بر تو خرده ميگيرند اگر از آن بدانها داده شود راضى شوند و اگر از آن بدانها داده نشود در آن وقت خشمگين شوند (58) (چقدر براى آنها بهتر بود) اگر بدانچه خدا و پيغمبرش به آنها داده بود راضى ميشدند و ميگفتند:
خدا ما را بس است و خدا از فضل خويش بما عطا خواهد كرد و پيغمبر او نيز (بما خواهد داد) كه ما بسوى خدا مشتاقيم (59).
بيان آيه 56- 57
شرح لغات:
فرق: اضطراب و وحشت نفس از رسيدن زيان.
ملجأ: جايى است كه بدان پناه برند و متحصن شوند، و معقل، و موئل، و معتصم، و معتمد همه بهمين معنا است.
مغارات: جمع مغارة: پنهانگاه، از غار است كه همان نقب در كوه باشد.
مدّخل: راهى است كه براى رفتن در آن دسيسه كنند (و نقشه بكشند).
جماح: بشتاب رفتن شخص را گويند كه چيزى نتواند او را از راه باز گرداند.
تفسير:
در اين آيات خداى سبحان يكى از اسرار منافقان را فاش كرده فرمايد:
«وَ يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنَّهُمْ لَمِنْكُمْ» اين منافقان بخدا قسم ميخورند كه از جمله شما مردمان با ايمان هستند يعنى مانند شما مؤمن هستند.
«وَ ما هُمْ مِنْكُمْ» ولى ايمانى بخدا ندارند چنانچه شما ايمان داريد.
«وَ لكِنَّهُمْ قَوْمٌ يَفْرَقُونَ» بلكه اينها ترس كشته شدن و اسارت را دارند اگر تظاهر به ايمان نكنند. «لَوْ يَجِدُونَ مَلْجَأً» ابن عباس گفته: يعنى اگر پناهگاهى بيابند، و قتاده گفته: يعنى قلعهاى.
«أَوْ مَغاراتٍ» ابن عباس گفته: يعنى غارهايى در كوه، و عطا گفته است: يعنى سردابهايى. «أَوْ مُدَّخَلًا» ضحاك گفته: يعنى ورودگاههايى كه در آن مأوى گيرند، و ابن زيد گفته: يعنى لانهاى چون لانه موش، و از امام باقر عليه السلام روايت شده كه فرمودند:
يعنى نقبهاى زمينى. چنانچه از ابن عباس هم همين تفسير نقل شده. و حسن گفته:
يعنى راهى كه بر خلاف رسول خدا- صلى اللَّه عليه و آله- باشد و بدان راه در آيند.
«لَوَلَّوْا إِلَيْهِ» يعنى بدان رو كنند، و برخى گفتهاند: يعنى از طرف شما بدان رو- گردان شوند.
«وَ هُمْ يَجْمَحُونَ» و در رفتن بدان شتاب كنند. و معناى آيه آن است كه اينان از خبث باطن و نهاد زشت و حرصى كه براى اظهار نفاق و كفر درونى خود دارند اگر يكى از اين جايگاهها را بدست آورند بدان پناه آورند تا باطن خود را آشكار كرده و از تو روى بگردانند.
بيان آيه 58- 59
شرح لغات:
لمز: بمعناى عيبجويى است چنانچه همز نيز بهمين معنا است.
شأن نزول:
از أبى سعيد خدرى روايت شده كه هنگامى رسول خدا- صلى اللَّه عليه و آله- تقسيمى ميكرد- و ابن عباس گفته: اين جريان در جنگ حنين و تقسيم غنائم هوازن بود- در اينوقت حرقوص بن زهير كه همان ابن أبى ذى الخويصرة تميمى بود و بعدها رئيس خوارج شد بنزد آن حضرت آمده گفت: اى رسول خدا از روى عدالت رفتار كن، حضرت در جواب او فرمود: واى بر تو اگر من بعدالت رفتار نكنم كيست كه بعدالت عمل كند؟
عمر گفت: اى رسول خدا اجازه بده گردن اين مرد را بزنم؟ پيغمبر- صلى اللَّه عليه و آله- فرمود: او را بگذار كه او اصحاب و يارانى دارد كه هر يك از شما نماز خود را در برابر نماز آنها و روزهاش را در مقابل روزه آنها اندك شمارد، اينان از دين بيرون ميروند هم چنان كه تير از شكار بيرون رود، پس (شخص شكارچى) نظر به پرهاى پيكانش كند چيزى در آن ديده نشود، دوباره نگاه بميانه تير كند در آن نيز چيزى يافت نشود، سپس نظر به خود پيكان كند در آن نيز چيزى ديده نشود، با اينكه آن تير از سرگين و خون (باطن حيوان) گذشته (ولى هيچ اثرى از آنها در تير نمانده) «6» نشانه اين خوارج مرد سياهى است كه در يكى از دو پستانش- يا فرمود: در يكى از دو دستش- (غدّهاى) چون پستان زنان است يا پاره گوشتى است كه حركت ميكند و در حال آرامش و صلح مردم خروج ميكنند.
و در حديث ديگرى است كه فرمود: هر گاه خروج كردند آنان را بكشيد، سپس وقتى خروج كردند آنان را بكشيد، آن گاه آيه فوق نازل گرديد.
ابو سعيد خدرى گويد: من گواهى ميدهم كه اين سخن را از رسول خدا- صلى اللَّه عليه و آله- شنيدم و گواهى ميدهم كه چون على عليه السلام آنها را كشت همان مرد را با همان وصفى كه پيغمبر- صلى اللَّه عليه و آله- توصيف كرده بود بنزدش آوردند. و اين روايت را ثعلبى نيز در تفسير خود روايت كرده است.
و كلبى گفته: اين آيه درباره «مؤلفة قلوبهم» «7» كه همان منافقين بودند نازل شد چون مردى از آنها بنام ابن جواز درباره رسول خدا- صلى اللَّه عليه و آله- گفت كه او بطور مساوات تقسيم نكرد، و خداوند اين آيه را نازل كرد.
و حسن گفته: هنگامى كه رسول خدا- صلى اللَّه عليه و آله- بتقسيم غنائم مشغول بود مردى بنزد او آمده گفت: آيا چنان نيست كه تو پندارى خدا مأمورت ساخته تا صدقات را در ميان فقراء و مستمندان تقسيم كنى؟ فرمود: چرا، عرضكرد: پس چرا ميان گوسفند چرا نان قسمت ميكنى؟
حضرت فرمود: همانا پيغمبر خدا موسى عليه السلام گوسفند چران بود، و چون آن مرد دور شد رسول خدا- صلى اللَّه عليه و آله- بمردم فرمود: از اين مرد (پرهيز كنيد و) بر حذر باشيد.
و ابن زيد گفته: منافقان گفتند: محمد اين غنائم را جز بهر كس كه دوست دارد بديگرى نمىپردازد و بر طبق دلخواه خود رفتار ميكند، پس اين آيه نازل شد.
تفسير
«وَ مِنْهُمْ» و از اين مردم يعنى از اين منافقان «مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقاتِ» يعنى در امر صدقات بر تو عيبجويى كرده و خرده ميگيرند.
«فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا» اگر از اين صدقات بدانها بدهى اقرار بعدالت تو ميكنند.
«وَ إِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ يَسْخَطُونَ» و اگر ندهى خشم كرده و عيبجويى كنند. امام صادق عليه السلام فرمود: بيش از دو ثلث مردم اهل اين آيه هستند.
«وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ» يعنى اگر اين منافقانى كه صدقات از تو طلب كرده و عيبجوئيت كنند به همان كه خدا و پيغمبرش بدانها داده راضى بودند.
«وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ» و با آن حال ميگفتند: خدا ما را كفايت كرده يا كافى است.
«سَيُؤْتِينَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ» يعنى خدا از فضل و انعام خويش بما عطا فرموده و پيغمبرش نيز هم چنين بما داده است. و دنبالش نيز ميگفتند:
«إِنَّا إِلَى اللَّهِ راغِبُونَ» (ما روى شوق را بدرگاه خدا مىبريم) تا از فضل خويش بر ما گشايش دهد و ما را از مالهاى مردم بىنياز سازد. و برخى گفتهاند: يعنى بدو شوقمنديم درباره آن پاداشى كه بما ميدهد و عذابى را كه از ما دور مىسازد.
و جواب «لو» (در وَ لَوْ أَنَّهُمْ) محذوف است، و تقدير آن چنين است: «و لو انهم- رضوا ... لكان خيرا لهم» (اگر بدانچه گفته شد راضى ميشدند براى آنها بهتر بود) و حذف جواب «لو» در امثال اين موارد بليغتر ميباشد بشرحى كه پيش از اين گذشت.
[سوره التوبة (9): آيه 60]
إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكِينِ وَ الْعامِلِينَ عَلَيْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِي الرِّقابِ وَ الْغارِمِينَ وَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (60)
ترجمه
صدقات فقط مال فقيران، و مسكينان، و عاملان (جمع كنندگان) آن و آنها كه جلب دلهاشان (را با مال) كنند، و آزاد ساختن بندگان، و قرض داران (ورشكسته شدگان) و در راه خدا، و در راه مانده است، (و اين) فرض و حكم خدا است، و خدا دانا و فرزانه است (60).
بيان آيه 60
تفسير
خداى سبحان در اين آيات بيان فرموده كه صدقات مال چه كسى است.
«إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكِينِ» معناى آيه آن است كه صدقات كه همان زكات اموال است مال چند طائفه زير است. و در فرق بين فقير و مسكين بر دو قول اختلاف كردهاند:
اول- قول ابو على جبائى و ابو يوسف و محمد است كه گفتهاند: فقير و مسكين هر دو يك صنف هستند و از اينرو گفتهاند: اگر كسى وصيت كرد كه ثلث مال من از فقراء و مساكين و فلان كس باشد، در اينصورت نصف آن مال كه نصف ثلث باشد مال آن شخصى است و نصف ديگر ثلث، مال فقراء و مساكين است، زيرا آن هر دو يك صنف هستند.
قول دوم- كه بيشتر بدان رفتهاند اينكه آنها دو صنف هستند، و اين گفتار شافعى و ابو حنيفه است، و از اينرو اينان در مسئله بالا گفتهاند: يك ثلث آن مال، از آن شخص است و دو ثلث ديگر از فقراء و مساكين است. آن گاه اينان نيز در اينكه فقير كيست و مسكين كدام است بر چند قول اختلاف كردهاند:
1- آنكه فقير آن نيازمند عفيفى است كه سؤال نكند، و مسكين آن كسى است كه سؤال كند، و اين قول از ابن عباس و زهرى و مجاهد نقل شده و اينان گفتهاند: مسكين از «مسكنت بسئوال» مشتق است. و از امام باقر عليه السلام نيز اين قول روايت شده است.
2- آنكه گفتهاند: فقير كسى است كه سؤال ميكند و مسكين آن است كه سؤال نميكند، و در حديث نيز آمده كه رسول خدا- صلى اللَّه عليه و آله- فرمود: مسكين آن كسى نيست كه يك خوراك و دو خوراك و يك خرما و دو خرما (كه بدو ميدهيد) او را باز گرداند بلكه مسكين كسى است كه توانگرى نيابد تا او را بىنياز كند، و از مردم چيزى درخواست نكند و كسى هم نفهمد كه باو صدقه بدهد.
3- قتاده گفته: فقير: بشخص زمين گير محتاج گويند، و مسكين بشخص سالم محتاج گويند.
4- ضحاك و ابراهيم گفتهاند: مقصود از فقراء، مهاجرين مكه هستند، و مقصود از مساكين ديگران هستند، و بدنبال اين اختلاف در معناى فقير و مسكين اختلاف ديگرى هم كردهاند بدين شرح: كه دستهاى چون شافعى و ابن انبارى گفتهاند: فقير بكسى گويند كه سخت حالتر از مسكين باشد زيرا فقير آن كسى است كه هيچ ندارد، و مسكين كسى است كه زندگى مختصرى دارد كه كفايت او را نكند. و ايندو براى اثبات قول خود به اين آيه استدلال كردهاند كه خداى تعالى فرمايد: «أَمَّا السَّفِينَةُ فَكانَتْ لِمَساكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ» «8» (يعنى اما كشتى از مسكينانى است كه در دريا كار ميكنند).
و دليل ديگر آنكه «فقير» از «فقار ظهر» (ستون فقرات پشت) مشتق شده، و اينكه شخص فقير را فقير گويند بدانجهت است كه گويا نيازمندى، استخوان فقرات او را در هم شكسته.
و دستهاى ديگر چون ابو حنيفة و ابن دريد و اهل لغت گفتهاند: مسكين بدتر از فقير است، زيرا فقير آن كسى است كه مختصر زندگى دارد و مسكين آن است كه هيچ ندارد، و اينان براى اثبات گفته خود به اين شعر استدلال كردهاند:
اما الفقير الذى كانت حلوبته وفق العيال فلم يترك له سبد «9»
كه شاعر در اين شعر شخصى را كه شتر شيرده دارد فقير ناميده است.
و از آيه «أَمَّا السَّفِينَةُ ...» كه شافعى بدان استدلال كرده است پاسخ دادهاند كه آن كشتى مشترك ميان گروهى بود كه هر كدام مختصرى از آن را مالك بودند. و گذشته ممكن است از باب ترحم آنان را مسكين ناميده باشد (نه بمعناى حقيقى مسكين) چنانچه در حديث، اهل دوزخ را مسكين ناميدهاند و گفتهاند: «مساكين اهل النار» و شاعر نيز گويد:
مساكين اهل الحبّ حتى قبورهم عليها تراب الذل بين المقابر «10»
گذشته از اينكه برخى گفتهاند: آن كشتى در اجاره آنها بوده و خودشان مالك آن نبودهاند.
«وَ الْعامِلِينَ عَلَيْها» يعنى متصديان زكات و جمع كنندگان آن.
«وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ» و آنها مردمانى از اشراف زمان پيغمبر- صلى اللَّه عليه و آله- بودند كه آن حضرت سهمى از زكات بدانها ميداد تا بوسيله آن بدين اسلام علاقهمندشان سازد و در مواقع لزوم از آنها براى جنگ با دشمنان دين كمك بگيرد.
و در اينكه آيا اين سهم پس از رحلت رسول خدا- صلى اللَّه عليه و آله- نيز ثابت است يا نه اختلاف است شافعى و جبائى گفتهاند: ثابت است، و از امام صادق عليه السلام نيز همين قول روايت شده جز آنكه آن حضرت مشروط فرموده به اينكه امام عادل باشد كه دل آنها را بدين اسلام جلب كند.
و برخى چون حسن و شعبى و ابو حنيفة و پيروانش گفتهاند: اين سهم مخصوص بزمان رسول خدا- صلى اللَّه عليه و آله- بوده و پس از وى ساقط است، زيرا خداى سبحان اسلام را نيرومند ساخت (و نيازى به اينكار نيست).
«وَ فِي الرِّقابِ» يعنى براى آزاد كردن بردگان، و منظور آن بردگان مكاتب هستند «11» علماى ما (گروه شيعه) اجازه دادهاند كه اگر برده مؤمنى در سختى و شدت بود وى را از اين سهم خريدارى كرده آزاد كنند و صاحبان زكات حق ولايت او را داشته باشند. و قول ابن عباس و حسن و مالك نيز، همين است.
«وَ الْغارِمِينَ» و آنها كسانى هستند كه زير بار قرض و بدهكارى رفتهاند، قرضهايى كه صرف در معصيت نشده و در خرج آنها اسراف كارى هم نكرده باشند، كه در اينصورت بدهكارى آنها را از زكات ميپردازند.
«وَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ» منظور از «سبيل اللَّه» (راه خدا) جهاد است بدون هيچ اختلافى، و در نظر علماى ما همه مصالح مسلمانان نيز تحت اين عنوان در آيد، و ابن عمر و عطا و بلخى و جعفر بن مبشر نيز همين قول را پذيرفتهاند و گفتهاند: مخارج بناى مساجد و پلها را نيز از همين سهم ميتوان پرداخت.
«وَ ابْنِ السَّبِيلِ» يعنى مسافر در راه مانده، كه باو سهمى از زكات ميدهند اگر چه در شهر خودش توانگر و در رفاه باشد، و اينكه مسافر در راه مانده را «ابن السبيل» (فرزند راه) گويند بخاطر آن است كه ملازم و گرفتار راه است، چنانچه شاعر در وصف خود (بجنگجويى و ملازم بودن با جنگ) گويد:
انا ابن الحرب ربتنى وليداً الى أن شبت و اكتهلت لداتى «12»
و قتاده گفته: منظور از «ابن السبيل» ميهمان است.
«فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ» يعنى دستور واجبى است كه خدا آن را مقدر و حتم فرموده.
«وَ اللَّهُ عَلِيمٌ» و خدا بحاجات خلق دانا است «حَكِيمٌ» و در آنچه از پرداخت صدقات و چيزهاى ديگر بر ايشان واجب كرده حكيم و فرزانه است.
__________________________________________________
(1) آيه 81 از همين سوره.
(2) سوره فصلت آيه 40.
(3) اشاره ببحثى است كه علماء در كتب كلاميه متعرض آن شدهاند كه آيا كفار نيز مانند مؤمنين مكلف بتكاليف اسلام هستند يا نه، و مؤلف در اينجا ميخواهد به اين آيه نيز استدلال كند كه آنها نيز در تكاليف مورد خطاب بوده و مكلفند.
(4) سوره نمل آيه 28 و ترجمه آيه چنين است: (اين نامه را ببر) و نزد ايشان بيفكن سپس بازگرد و ببين چه ميگويند، كه تقدير آن اين است: كه نامه را نزد ايشان ببر و ببين چه ميگويند سپس باز گرد.
(6) يعنى چنان از دين بيرون ميروند كه هيچگونه اثرى از دين در آنها باقى نميماند.
(7) تازه مسلمانانى كه در فتح مكه مسلمان شده بودند و رسول خدا- (ص) براى اينكه دلشان را بدست آورد سهم بيشترى از غنائم حنين بدانها داد بشرحى كه پيش از اين در داستان جنگ حنين گذشت، و در آيه بعد نيز شرحش بيايد.
(8) سوره كهف آيه 79. و وجه استدلال آنست كه با اينكه صاحب يك كشتى بودهاند خداوند آنها را مساكين ناميده است.
(9) اما آن فقيرى كه در آمد شتر شيرده او باندازه نانخورانش ميباشد و چيزى زياد نيايد.
(10) عاشقان مسكين كه حتى بر گورهاشان خاك مذلت نشسته.
(11) برده مكاتب بردهاى است كه روى قرار داد كتبى كه با مولاى خود كرده ميتواند با پرداخت مبلغى بطور اقساط يا غير اقساط خود را آزاد كند.
(12) من زاده جنگم كه از كودكى او مرا تربيت كرد تا وقتى كه پير شدم و همسالانم نيز بسن كهولت رسيدند.