متن، ترجمه و تفسیر سوره مبارکه انفال آیات 31 تا 40
بيان آيه 31 تا 34
اعراب:
هُوَ الْحَقَّ: ضمير فصل محلى از اعراب ندارد. «الحق» خبر «كان».
ليعذبهم: لام جحد. اين لام در جمله مثبت نمىآيد.
أَلَّا يُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ: در محل نصب و حرف جر آن حذف شده است.
مقصود:
اكنون خداوند در باره عناد كفار مىفرمايد:
وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا: هر گاه قرآن براى ايشان خوانده شود، مىگويند: شنيديم. سماع، بمعناى ادراك صوت از راه گوش است.
لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا: اگر ميخواستيم، نظير آن را مىگفتيم. اين ادعا را وقتى مىكردند كه عجز آنها از آوردن مثل قرآن ظاهر شده بود. گاهى انسان بخاطر شدت عداوت، چنين ادعاهايى مىكند.
برخى گويند: آنها هنوز از اينكه بتوانند مثل قرآن را بياورند، مأيوس نشده بودند، زيرا قرآن از همان الفاظى تركيب شده بود كه بر زبان آنها جريان داشت، از اينرو اميدوار بودند كه بتوانند با قرآن رقابت كنند. اما اژدها شدن عصا كارى بود كه كسى نمىتوانست بانجام آن اميدوار باشد.
إِنْ هذا إِلَّا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ: قرآن چيزى جز داستان گذشتگان نيست كه بر ما مىخوانى.
گوينده اين مطلب، نضر بن حارث بن كلده بود. او و عقبة بن ابى معيط روز بدر اسير شدند و بفرمان پيامبر بقتل رسيدند.
پيامبر فرمود: يا على، نضر را بياور. على (ع) مويش را گرفت و نزد پيامبر آورد.
گفت: يا محمد، از تو تقاضا مىكنم كه با من مثل ساير قريش رفتار كنى. اگر آنها را كشتى، مرا هم بكش و اگر نكشتى و فديه گرفتى، مرا هم نكش و از من فديه بگير. فرمود:
خداوند بوسيله اسلام، خويشاوندى را از ميان برد. سپس بعلى دستور داد كه گردنش را بزند، آن گاه بعلى دستور داد كه عقبه را بياورد و بقتل برساند.
سعيد بن جبير گويد: در روز بدر پيامبر خدا سه تن از قريش را بقتل رسانيد: مطعم بن عدى و نضر بن حارث و عقبة بن ابى معيط.
وَ إِذْ قالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِيمٍ: بياد آور هنگامى را كه كفار گفتند: خدايا، اگر آنچه محمد آورده، حق و از جانب تو هست، همانطورى كه بر قوم لوط، سنگ باريدى، بر ما هم از آسمان سنگ ببار، يا اينكه ما را دچار عذابى سخت گردان. سعيد بن جبير و مجاهد گويند: گوينده اين سخن نيز نضر بن حارث است. برخى روايت كردهاند كه گوينده آن ابو جهل است.
پرسش- 1 ممكن است گفته شود: چرا بخاطر چيزى كه حق است، طلب عذاب كردند، در حالى كه بايد طلب خير و ثواب كنند؟
پاسخ آنها معتقد بودند كه آنچه پيامبر آورده، حق نيست و چون حق نيست، عذابى هم بر آنها نازل نخواهد شد.
پرسش- 2 چرا مىگويد: از آسمان سنگ ببار. در حالى كه باريدن، جز از آسمان امكان ندارد؟
پاسخ 1- ممكن است سنگ از جاى بلندى غير از آسمان باريده شود.
2- در اينجا كلمه «من» براى بيان است.
وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ: در اينجا خداوند سبب مهلت آنها را بيان مىكند. يعنى: خداوند بخاطر فضل و حرمت تو اهل مكه را گرفتار عذاب نمىكند، زيرا ترا براى رحمت فرستاده است، مگر اينكه ترا از ميان خود بيرون كنند.
ابن عباس گويد: خداوند آنها را عذاب نكرده، مگر هنگامى كه پيغمبر اسلام را از مكه بيرون كردند.
وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ: مقصود اين است كه بعد از اخراج تو هم با بودن گروهى از مؤمنين در ميان ايشان، عذابشان نخواهد كرد. بعد از آنكه پيامبر از مكه خارج شد، بقيه مؤمنين با داشتن عذر در مكه بودند و مىخواستند، مهاجرت كنند. خداوند بخاطر احترام و بخاطر استغفار آنان، اهل مكه را عذاب نكرد. پس از آنكه اينها هم از مكه خارج شدند، دستور فتح مكه را صادر فرمود، اين معنى از گروهى از مفسران است.
برخى گويند: منظور اين است كه آنها را در دنيا بخاطر اينكه از خدا طلب مغفرت مىكنند، عذاب نمىكند بلكه عذاب آنها را در آخرت موكول مىكند.
در تفسير على بن ابراهيم است كه: پيامبر بقريش فرمود: من شاهان جهان را مىكشم و سلطنت را به شما مىدهم. مرا اطاعت كنيد تا بر عرب و عجم سلطنت كنيد.
ابو جهل از راه حسد گفت: خدايا اگر اين سخن حق است ... سپس گفت: خدايا ما را بيامرز، از اينرو اين آيه نازل شد: «وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ ...»
هنگامى كه تصميم بقتل پيامبر گرفتند و او را از مكه خارج كردند، خداوند فرمود:
وَ ما لَهُمْ أَلَّا يُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ ....» در نتيجه، در جنگ بدر آنها را به شمشير عذاب كرد و كشت.
برخى گويند: يعنى اگر استغفار كنند، آنها را عذاب نمىكند. بدينترتيب آنها را دعوت به استغفار مىكند.
مجاهد گويد: در اصلاب آنها كسانى بودند، كه استغفار مىكردند. عكرمه گويد: در اصلاب آنها كسانى بودند كه اسلام مىآوردند. از على (ع) روايت شده است كه: در روى زمين، دو امان براى نجات از عذاب بود (وجود گرامى پيامبر و استغفار) يكى برداشته شد و ديگرى باقى است. استغفار را رها نكنيد.
وَ ما لَهُمْ أَلَّا يُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ: چرا خداوند آنها را عذاب نكند، حال آنكه دوستان مسجد الحرام را از مسجد الحرام منع مىكنند؟
كلمه «اوليائه» بقرينه بعد حذف شده است.
وَ ما كانُوا أَوْلِياءَهُ: اينها دوستان مسجد الحرام نيستند، اگر چه در تعميرات آن بكوشند.
إِنْ أَوْلِياؤُهُ إِلَّا الْمُتَّقُونَ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ: حسن گويد: يعنى دوستان مسجد الحرام كسانى هستند كه تقوى دارند، لكن بيشتر آنها نمىدانند. از امام باقر (ع) نيز همين طور روايت شده است.
برخى گويند: يعنى اينان أولياى خدا نيستند. اولياى خدا كسانى هستند كه از معصيت اجتناب مىكنند.
پرسش در آيه قبل، گفت: با بودن تو در ميان ايشان و با اينكه طلب مغفرت كنند، آنها را عذاب نمىكنم. در اينجا مىگويد: بخاطر اينكه از مسجد الحرام منع مىكنند، آنها را عذاب مىكنم. يعنى چه؟
پاسخ 1- منظور از عذاب اول، نازل كردن بلاهايى است كه بر امتهاى پيش هم نازل مىشد و منظور از عذاب دوم، كشتن و اسير كردن است كه بعد از خارج شدن مؤمنين از مكه، دامنگير آنها شد.
2- مقصود از عذاب اول، عذاب دنيا و مقصود از عذاب دوم، عذاب آخرت است.
3- اول آنها را دعوت مىكند كه استغفار كنند تا گرفتار عذاب دنيا و آخرت نشوند، زيرا كسى كه استغفار توبه كند، در دنيا و آخرت، از عذاب نجات مىيابد.
سپس مىگويد: آنها استحقاق عذاب دارند، زيرا از مسجد الحرام، منع مىكنند.
[سوره الأنفال (8): آيات 35 تا 37]
وَ ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلاَّ مُكاءً وَ تَصْدِيَةً فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ (35) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ فَسَيُنْفِقُونَها ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلى جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ (36) لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ يَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلى بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَمِيعاً فَيَجْعَلَهُ فِي جَهَنَّمَ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ (37)
ترجمه:
نماز آنها نزد خانه، جز سوت زدن و كف زدن نيست. عذاب را بكيفر كفرتان بچشيد. كسانى كه كافر شدند، اموال خود را براى مانع شدن از دين خدا انفاق مىكنند اينان اموال خود را انفاق مىكنند، آن گاه مايه حسرت آنها مىشود، آن گاه مغلوب مىشوند. آنان كه كافر شدند، رهسپار جهنم خواهند شد. تا خداوند، پليد را از پاك جدا گرداند و پليدها را روى هم قرار دهد و بر روى هم انباشته كند و در جهنم قرار دهد. آنان مردمى زيانكارند.
بيان آيه 35
قرائت:
در قرائت غير مشهور «صلاتهم» منصوب و «مكاء» مرفوع شده است. اشكال آن اين است كه اسم «كان» نكره و خبر آن معرفه مىشود. مگر اينكه بگوييم در اينجا نكره جنس افاده معرفه مىكند. وانگهى در جمله منفى چيزهايى جايز است كه در جمله مثبت جايز نيست.
لغت:
مكاء: سوت زدن تصديه: كف زدن
مقصود:
اكنون در وصف نماز آنها مىفرمايد:
وَ ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكاءً وَ تَصْدِيَةً: ابن عباس گويد: قريش با تن عريان خانه خدا را طواف مىكردند و سوت مىكشيدند و كف مىزدند. مقصود از «صلاة» دعاست. يعنى بجاى دعا و تسبيح، سوت مىكشيدند و كف مىزدند. در حقيقت، عبادت آنها نوعى لهو و لعب بود. پس مسلمين، كه در كنار اين خانه، بعبادت و اطاعت مىپردازند، بايد مشركين را از آن دور سازند.
در روايت است كه وقتى پيامبر خدا مشغول نماز مىشد، دو مرد از بنى عبد الدار، سمت راستش مىايستادند و سوت مىكشيدند و دو تن در سمت چپش مىايستادند و كف مىزدند و از اينكه براحتى نماز گذارد، مانع مىشدند. پيامبر خدا همه آنها را در جنگ بدر كشت. اكنون به اين عده و ساير بنى عبد الدار مىفرمايد:
فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ: حسن و ضحاك گويند: يعنى بكيفر كفرتان، عذاب شمشير بدر را بچشيد. برخى گويند: يعنى عذاب آخرت را بچشيد.
بيان آيه 36- 37
لغت:
حسرة: اندوه.
تميز: جدا كردن.
ركم: انباشتن.
شأن نزول:
سعيد بن جبير و مجاهد مىگويند: اين آيهها در باره ابو سفيان نازل شده است. وى در جنگ احد، غير از عرب، دو هزار نفر از حبشىها را براى جنگ با مسلمين استخدام كرده بود، كعب بن مالك در باره ايشان گويد:
فجئنا الى موج من البحر وسطهم احابيش منهم حاسر و مقنع
ثلاثة آلاف و نحن بقية ثلاث مئين ان كثرنا فاربع
يعنى: بموجى از دريا رسيديم كه در ميان ايشان حبشىها بودند. برخى نقاب داشتند و برخى نه.
آنها سه هزار نفر بودند و ما سيصد نفر و حد اكثر چهار صد نفر بوديم.
كلبى و ضحاك گويند: در باره آن عده دوازده نفرى نازل شده است كه به نوبت، سپاهيان جنگ بدر را با دادن ده گوسفند، اطعام مىكردند. اينان عبارتند از: ابو جهل عقبه، شيبه، نبيه، منبه، ابو البختر، نضر بن حارث، حكيم بن حزام، ابى بن خلف، زمعة بن اسود، حرث بن عامر و عباس.
محمد بن اسحاق روايت كرده است كه: نزول آيهها به اين مناسبت است كه پس از جنگ بدر، صفوان بن اميه و عكرمة بن ابى جهل نزد ابو سفيان و كسانى كه در كاروان متاعى داشتند، رفتند و پيشنهاد كردند كه متاعها را به آنها بدهند، تا ميان خانوادههايى كه سرپرستشان كشته شده بود، تقسيم كنند. آنها هم متاعها را دادند و بدين مناسبت، آيهها نازل شد.