متن، ترجمه و تفسیر سوره مبارکه انفال آیات 22 تا 30
بيان آيه 22- 23
لغت:
شر: ضد خير، اظهار بدى. برخى گويند، يعنى زيان قبيح. شاعر گويد:
اذا قيل اى الناس شر قبيلة اشارت كليب بالاكف الاصابع
يعنى: هر گاه گفته شود: كدام يك از مردم بدترين قبيلهها هستند؟ انگشتها به «كليب» اشاره مىكنند.
دواب: جمع دابه. جنبندگان. لكن در عرف به اسبها گفته مىشود.
مقصود:
اكنون خداوند در مذمت كفار مىفرمايد:
إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ: بدترين موجوداتى كه بر روى زمين در جنب و جوش هستند، پيش خدا آنهايى هستند كه كر و لال و بى خردند. يعنى مشركين كه حق را مىشنوند و از آن نفعى نمىبرند و بآن اقرار نمىكنند و اعتقاد ندارند.
بدينجهت است كه گويى جانوران هستند. امام باقر (ع) فرمود: اين آيه در باره بنى عبد الدار- كه تنها مصعب بن عمير از آنها ايمان آورد- و هم سوگند آنها «سويبط» نازل گرديد.
برخى گفتهاند: در باره نصر بن حارث بن كلده كه از بنى عبد الدار است، نازل شد.
وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِيهِمْ خَيْراً لَأَسْمَعَهُمْ: حسن گويد: يعنى اگر خداوند مىدانست كه آنها قبول هدايت و حق مىكنند، آنچه را كه از شنيدن آن فرار مىكنند، بگوش آنها مىرسانيد.
زجاج گويد: يعنى جواب سؤالات آنها را مىداد. جبائى گويد: يعنى صداى قصى بن كلاب را بگوش آنها مىرسانيد، زيرا مىگفتند: قصى را زنده كن تا به نبوتت شهادت دهد.
وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ: اگر آنها را مىشنوانيد، اعراض مىكردند.
از اين آيه بر مىآيد كه خداوند احدى را از لطف خود محروم نمىسازد. مگر كسانى كه از لطف خدا استفاده نگيرند.
بيان آيه 24- 25
مقصود:
اكنون خداوند دستور اطاعت پيامبر مىدهد و مىفرمايد:
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُمْ:
اى مردم مؤمن، دستورات خدا و رسولش را اطاعت كنيد. اين دستورات شما را بطرف حيات، فرا مىخواند. در باره اين جمله، اقوالى است:
1- منظور دستور جهاد است. يعنى جهاد كنيد تا به شهادت رسيد، زيرا شهداء، نزد خداوند زنده هستند.
جبائى گويد: يعنى جهاد كنيد تا بدانوسيله، جامعه شما زنده شود و دين شما عزت يابد.
2- منظور دعوت ايمان است. زيرا ايمان، حيات دل و كفر، مرگ آن است.
3- منظور، قرآن و علم دين است. زيرا نادانى، مرگ و دانش، زندگى است و قرآن، از راه علم، اسباب زندگى را فراهم مىكند، و وسيله نجات است.
4- منظور، دعوت به بهشت است كه در انجا حيات جاودانى است.
وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ: بدانيد كه خداوند بوسيله مرگ، انسان را از اينكه بتواند از قلب خود نفعى گيرد، مانع مىشود و نمىتواند گذشته را جبران كند. بنا بر اين پيش از فرا رسيدن مرگ، خدا را اطاعت كنيد و كار امروز را بفردا ميفكنيد. اين معنى از جبائى است. وى گويد: اين آيه، مردم را تشويق مىكند كه پيش از فرا رسيدن مرگ، باطاعت پردازند.
برخى گويند: منظور اين است كه خداوند، حتى از خود انسان، بقلب انسان نزديكتر است. مثل: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ» (ق 16: ما از سياهرگ او به او نزديكتريم) اين معنى از حسن و قتاده است. گويند: در اين آيه، تهديدى شديد است.
برخى گويند: منظور اين است كه خداوند قادر است كه دلها را منقلب و حالى بحالى گرداند. در دعا مىخوانيم: «يا مقلب القلوب و الأبصار» گويا مسلمين از جنگ مىترسيدند، از اينرو به آنها اعلام كرد كه: قادر است ميان ايشان و انديشههاى ترسناكى كه در دلشان هست، فاصله افكند و ترس آنها را تبديل به ايمنى سازد.
يونس بن عمار از امام صادق (ع) روايت كرده است كه: معناى حايل شدن خدا ميان انسان و دلش، اين است كه: هرگز قلب يقين نمىكند كه حق باطل يا باطل حق است.
هشام بن سالم از آن حضرت روايت كرده است كه: يعنى خداوند مانع مىشود كه كسى علم پيدا كند كه باطل، حق است.
هر دو روايت را عياشى در تفسير خود آورده است.
محمد بن اسحاق گويد: يعنى قلب نمىتواند چيزى را از خداوند مكتوم بدارد.
وَ أَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ: و بدانيد كه در روز قيامت، در پيشگاه خدا جمع مىشويد و پاداش و كيفر اعمال نيك و بد خود را مىبينيد.
وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً: خداوند آنها را از اين فتنه مىترساند و به آنها دستور مىدهد كه از آن بپرهيزند. يعنى به اين فتنه نزديك نشويد كه دامن شما را مىگيرد. در اينجا فعل نهى، بجاى امر بكار رفته است. چنان كه مىفرمايد: «فَلا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» (بقره 132: بترسيد از اينكه اسلام نياورده مرگ گلوگير شما شود).
منظور از اين فتنه چيست؟
ابن عباس و جبائى گويند: منظور عذاب است. خداوند مؤمنين را دستور مىدهد كه نزديك منكرات نشوند، زيرا در اين صورت همه آنها را گرفتار عذاب مىكند.
اين خطاب، مخصوص اصحاب پيامبر است. حسن گويد: منظور، بليهاى است كه باطن انسان را ظاهر مىسازد. وى معتقد است كه: اين آيه در باره على و عمار و طلحه و زبير نازل شده است. زبير مىگويد: مدتى اين آيه را مىخوانديم و نميدانستيم كه آيه در باره ماست. ما با اين آيه مخالفت كرديم و فتنهاى كه گفته شده بود، فقط دامنگير ما شد.
برخى گفتهاند: اين آيه، در باره اهل بدر نازل شده است. اينان در روز جمل دچار فتنه شدند و با يكديگر جنگ كردند.
برخى گفتهاند: منظور گمراهى و اختلاف كلمه است. برخى گفتهاند: منظور هرج و مرجى است كه افراد را بظلم مىكشاند و ضرر آن دامنگير همه شما مىشود.
در باره اصابت اين فتنه نيز اختلاف كردهاند:
1- اين فتنه هم بظالمه اصابت مىكند، هم بمظلوم. ستمكاران عذاب مىشوند و ديگران گرفتار امتحان. اين قول از ابن عباس است. در روايت است كه در باره اين فتنه، كه آيا به كه اصابت مىكند؟ سؤال كردند. پاسخ دادند: چيزى را كه خداوند در پرده ابهام گذاشته است، شما نيز در ابهامش بگذاريد.
2- اين فتنه مخصوص ظالم است. يعنى از عذابى كه تنها به ظلمه مىرسد، اجتناب كنيد. مؤيد آن قرائت «لتصيبن» «1» است كه همين معنى را دارد. ابو مسلم گويد:
يعنى بترسيد كه عذاب دامنگير ستمكاران شما بشود. مقصود اين است كه ظلم نكنيد، زيرا دچار عذابى مىشويد كه نجات از آن تنها در صورت ترك ظلم ممكن است.
وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ: بدانيد كه كيفر خداوند براى كسانى كه از گناه، اجتناب نكنند، سخت است. ثعلبى از حذيفه نقل كرده است كه مىگفت: فتنههايى همچون ظلمات شب تاريك، شما را فرا گرفته است كه هر مرد شجاع و هر سوار فتنه جو و هر خطيبى را هلاك مىكند.
ابو ايوب انصارى نقل كرده است كه پيامبر به عمار فرمود: پس از من مردمى مىآيند كه بجان يكديگر شمشير مىكشند و يكديگر را مىكشند و از يكديگر بيزارى مىجويند. هر گاه با چنين صحنهاى مواجه شدى بمردى كه سمت راست من نشسته، يعنى على بن ابى طالب، روى بياور. اگر همه مردم از يك سو بروند و على از سوى ديگر، تو از سوى على برو و مردم را ترك كن. على ترا از هدايت باز نمىدارد و بهلاكت نمىافكند. اى عمار، طاعت على، طاعت من و طاعت من طاعت خداست.
روايت فوق را سيد ابو طالب هروى نيز از علقمه و اسود نقل كرده است.
همچنين از ابن عباس روايت شده است كه: وقتى اين آيه نازل شد، پيامبر فرمود: هر كس پس از وفات من، بعلى ظلم كند، گويا نبوت من و انبياى پيشين را انكار كرده است.
[سوره الأنفال (8): آيات 26 تا 28]
وَ اذْكُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِيلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِي الْأَرْضِ تَخافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ فَآواكُمْ وَ أَيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (26) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِكُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (27) وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ وَ أَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ (28)
ترجمه:
هنگامى را بخاطر آوريد كه در روى زمين ناتوان بوديد و مىترسيديد كه مردم شما را غافلگير سازند و خداوند شما را مأوى داد و با يارى خود تأييد كرد و از چيزهاى پاكيزه به شما روزى داد. تا شكر كنيد. اى مردمى كه ايمان آوردهايد، خدا و رسول را خيانت نكنيد و با علم و اطلاع از خيانت در امانتهاى خود، خوددارى كنيد و بدانيد كه اموال و اولاد شما فتنه است و پيش خدا اجرى بزرگ است.
بيان آيه 26
لغت:
ذكر: ضد سهو. حاضر بودن معنى در خاطر.
استضعاف: طلب ضعف چيزى از راه سست كردن آن.
تخطف: ناگهان گرفتار كردن
مقصود:
اكنون خداوند در باره گذشته مسلمين كه افرادشان كم بود و ناتوان بود و آنها را كمك كرد تا فاتح شدند، مىفرمايد:
وَ اذْكُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِيلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِي الْأَرْضِ: شما مهاجرين، بخاطر بياوريد كه عده شما قبل از مهاجرت بمدينه، كم بود و دشمنان، در مكه شما را خوار و ضعيف مىشمردند.
تَخافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ: و بيم داشتيد كه اگر از مكه خارج شويد، مشركين عرب و بقولى مشركين قريش و بقولى ايرانيان و روميان، شما را غافلگير سازند.
فَآواكُمْ وَ أَيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ: خداوند شما را در مدينه، منزل داد و تقويت كرد.
وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ: و شما را روزى پاكيزه و حلال داد. برخى گفتهاند:
منظور از اين روزى، غنائم است كه خداوند براى اين امت حلال كرد و براى ديگران حرام كرده بود. و برخى گفتهاند: منظور تمام نعمتهاست.
لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ: تا خدا را شكر كنيد.
مقصود اين است كه وضع امروز خود را با وضع گذشته خود مقايسه كنيد تا قدر نعمتها و الطاف خدا را بدانيد و او را شكر بگوييد.
بيان آيه 27- 28
لغت:
خيانة: منع حقى كه اداى آن واجب است. ضد امانت.
اعراب:
تخونوا: مجزوم به تقدير «لا» برخى گفتهاند: منصوب و نصب آن بنا بر معناى ظرف است. مثل:
لا تنه عن خلق و تأتى مثله عار عليك اذا فعلت عظيم
يعنى: نهى نكن از خويى را كه در آن حال خودت آن را انجام مىدهى كه اين كار براى تو ننگ و ناپسند است.
شأن نزول:
گويند: ابو سفيان از مكه خارج شد. جبرئيل نازل شد و عرض كرد: ابو سفيان در فلان جاست. بسوى او حركت كنيد و قضيه را مكتوم بداريد. يكى از منافقين، قضيه را براى ابو سفيان نوشت و او را مطلع ساخت. باين مناسبت بود كه آيه فوق نازل شد.
سدى گويد: چيزى را كه از پيامبر مىشنيدند، فاش مىكردند و بگوش مشركين مىرسيد.
كلبى و زهرى گويند: در باره ابو لبابه نازل شده است. جريان اين بود كه پيامبر يهود قريظه را محاصره كرد و اين محاصره 21 شب بطول انجاميد. سر انجام از پيامبر تقاضاى صلح كردند و خواستند كه آنها را نيز مانند بنى النضير آزاد كند تا بشام بروند. پيامبر اسلام نپذيرفت و شرط كرد كه بحكم سعد بن معاذ گردن نهند.
گفتند: ابو لبابه را- كه خانواده و اموالش نزد ايشان بود- پيش ما بفرست تا از او مشورت كنيم. پيامبر خدا ابو لبابه را فرستاد و آنها از وى كسب تكليف كردند كه آيا بحكم سعد بن معاذ، تسليم شوند، يا نه؟ ابو لبابه با دست اشاره بحلق خود كرد.
كنايه از اينكه سر شما را مىبرند و تسليم حكم او نشويد. جبرئيل نازل شد و پيامبر گرامى را از كار ابو لبابه آگاه كرد. ابو لبابه مىگويد: من هنوز از جاى خود حركت نكرده بودم. كه متوجه خيانت خودم شدم. اين آيه به اين مناسبت نازل شد.
پس از نزول آيه، ابو لبابه، خود را به يكى از ستونهاى مسجد بست و گفت:
بخدا چيزى نمىخورم و نمىنوشم، تا بميرم يا اينكه خداوند توبهام را قبول كند.
هفت روز در آنجا ماند و چيزى نخورد و سر انجام بيهوش بر زمين افتاد. در اين وقت خداوند توبهاش را قبول كرد. به او خبر دادند كه توبهاش قبول شده است، ولى او گفت: بخدا خودم را نمىگشايم، تا وقتى كه پيامبر خدا مرا از بند بگشايد. پيامبر تشريف آورد و او را آزاد كرد. گفت: كمال توبه من در اين است كه خانه قومم را كه در آن مرتكب گناه شدهام ترك كنم و از اموالم چشم بپوشم. پيامبر خدا فرمود:
ثلث مال را صدقه بده، كه كفايت مىكند. اين قضيه، از امام صادق (ع) و امام باقر (ع) نيز روايت شده است.
مقصود:
اكنون خداوند بترك خيانت فرمان داده، مىفرمايد:
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ: اى مردم مؤمن، خدا را با ترك دستوراتش و پيامبر را با ترك سنتهايش خيانت نكنيد. گويند: هر كس چيزى از دين را ترك و تضييع كرد، خدا و رسولش را خيانت كرده است.
وَ تَخُونُوا أَماناتِكُمْ: و همچنين در كارهايى كه خداوند شما را نسبت به آنها امين سپرده و انجام آنها را به شما واگذار كرده است، خيانت نكنيد و آنها را بدون كم و كاست، انجام دهيد. سدى گويد: كسى كه خدا و رسول را خيانت كند، به امانت خود خيانت كرده است.
وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ: شما مىدانيد كه خيانت، كارى زشت است و عذاب بدنبال دارد. برخى گويند: يعنى شما ميدانيد كه اينها امانت شما هستند.
وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ
: بدانيد كه مال و اولاد، وسيله آزمايش شما هستند، زيرا ابو لبابه بخاطر اينكه مال و اولادش نزد يهوديها بود، خيانت كرد و گرفتار شد.
وَ أَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ
: پيش خداوند اجرى بزرگ است براى كسانى كه خدا را اطاعت و جهاد كنند و مرتكب خيانت نشوند. بديهى است كه اجر خدا بهتر از مال و اولاد است. منظور اين است كه خداوند انسان را بوسيله مال و اولاد آزمايش مىكند، تا آنهايى كه به قسمت خدا راضى هستند و آنهايى كه راضى نيستند، شناخته شوند. البته خداوند از حال مردم آگاه است. آزمايش براى اين است كه آنها كارى انجام بدهند كه بوسيله آن سزاوار عذاب يا ثواب گردند. على (ع) فرمود: هيچكس نگويد: خدايا از فتنه بتو پناه مىبرم، زيرا تمام مردم گرفتار فتنه هستند. لكن كسى كه از فتنهها پناه مىبرد، از فتنههاى گمراه كننده، بخدا پناه برد، زيرا خداوند مىفرمايد «وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ ...»
[سوره الأنفال (8): آيات 29 تا 30]
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً وَ يُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ (29) وَ إِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَ يَمْكُرُونَ وَ يَمْكُرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ (30)
ترجمه:
اى مردمى كه ايمان آوردهايد، اگر از خدا بپرهيزيد، براى شما نورى فراهم مىكند كه ميان حق و باطل تميز دهيد و بديهاى شما را مىپوشاند و شما را مىآمرزد و خداوند صاحب فضلى عظيم است. بياد آور هنگامى را كه كافران نيرنگ مىكردند كه ترا گرفتار كنند يا بكشند يا اخراج كنند. آنها در باره صدمه زدن بتو تدابيرى مىانديشيدند و خداوند در باره آنها تدابيرى مىانديشيد و خداوند بهترين تدبير كنندگان است.
بيان آيه 29
مقصود:
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً: اى مردم مؤمن، اگر بوسيله ترك گناه و اداى فرايض، از كيفر خداوند، بپرهيزيد، در دلهاى شما نورى قرار مىدهد كه بوسيله آن ميان حق و باطل جدا كنيد.
برخى گفتهاند: يعنى در دنيا و آخرت، راه خارج شدن از بدبختى را براى شما هموار مىسازد، برخى فرقان را بمعناى نجات و برخى هم بمعناى فتح و پيروزى دانستهاند. چنان كه مىفرمايد: «يَوْمَ الْفُرْقانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ» (انفال 41:
روز پيروزى، روزى كه دو دسته بهم رسيدند) جبائى گويد: يعنى: اگر تقوى داشته باشيد، خداوند در دنيا به شما عزت و در آخرت پاداش مىبخشد و دشمنانتان را ذلت و كيفر مىدهد. اينها چيزهايى هستند كه ميان شما و دشمنان جدايى مىافكنند.
وَ يُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ: زشتىهايى را كه مرتكب شدهايد، مىپوشد.
وَ يَغْفِرْ لَكُمْ: و گناهان شما را مىآمرزد.
وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ: خداوند نسبت به آفريدگان خود، صاحب فضلى بزرگ است. خدايى كه مردم را بدون استحقاق مورد لطف قرار مىدهد و به آنها بخشش مىكند، يقيناً پاداش كردار آنها را هم مىدهد.
برخى گويند: منظور اين است كه خداوند در اين دنيا، بدون اينكه كسى استحقاق داشته باشد، نعمت بخشى مىكند. در آخرت نيز اين نعمت بخشى ادامه مىيابد، خواه كسى استحقاق داشته باشد، يا نه!
نظم آيات:
برخى گفتهاند: اين آيه، متصل است به اول سوره و در باره جهاد است. برخى گفتهاند: قبلا امر بطاعت و ترك خيانت كرد. در اين آيه، پاداشى كه براى اطاعت كنندگان مهيا كرده است، بيان كرد.
بيان آيه 30
لغت:
مكر: نيرنگ و حيله. از هرى گويد: مكر مردم، خدعه و نيرنگ و مكر خداوند، جزاى آن است. فرق ميان غدر و مكر اين است كه غدر پيمان شكنى و مكر اعم است.
اثبات: حبس. اين كلمه به معناى جراحت زدن نيز آمده است.
شأن نزول:
مفسران گويند: اين آيه در باره داستان دار الندوه نازل شده است. گروهى از قريش در خانه قصى بن كلاب، اجتماع كردند و در باره پيامبر به مشورت پرداختند.
عروة بن هشام گفت: صبر مىكنيم تا مرگش فرا برسد. ابو البخترى گفت: از مكه اخراجش كنيد تا از دست او راحت شويد. ابو جهل گفت: اين رأىها صحيح نيست.
او را بكشيد، براى كشتن او از هر قبيلهاى يك نفر انتخاب كنيد، تا دسته جمعى او را بكشند و بنى هاشم ناچار شوند به گرفتن ديه ...
اين رأى به تصويب رسيد و براى كشتن پيامبر آماده شدند. جبرئيل گزارش شوراى مشركين را به اطلاع پيامبر رسانيد. پيامبر هنگام شب بغار ثور رفت و على را در بستر خود خوابانيد. بامدادان كه بركنار بستر آمدند، با على روبرو شدند و خداوند نيرنگشان را باطل كرد. پرسيدند: محمد كجاست؟ گفت: نميدانم. گروهى بجستجوى پيامبر پرداختند تا بر در غار رسيدند. بر در غار، تار عنكبوت تنيده شده بود! گفتند:
اگر در اينجا بود، بر در غار تار عنكبوت، وجود نداشت: سه روز در آنجا توقف كرد.
آن گاه رهسپار مدينه شد.
مقصود:
وَ إِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا: بياد آور، هنگامى كه مشركين براى شكست دادن و هلاك توبه تدبير و مشاوره پرداختند. عتبه و شيبه، پسران ربيعه و نضر بن حارث و ابو جهل بن هشام و ابو البخترى بن هشام و زمعة بن اسود و حكيم بن حزام و امية بن خلف و ...
در اين شورى شركت داشتند.
لِيُثْبِتُوكَ: ابن عباس و حسن و مجاهد و قتاده گويند: يعنى مىخواستند ترا به بند بكشند. عطا و سدى گويند: يعنى مىخواستند ترا زندانى كنند. ابان بن تغلب و جبائى و ابو حاتم گويند: يعنى مىخواستند ترا مجروح كنند، شاعر گويد:
فقلت ويحك ما ذا فى صحيفتكم قالوا الخليفة امسى مثبتاً وجعاً
يعنى: گفتم: واى بر تو! چيست در صحيفه شما؟! گفتند: خليفه كه بجراحتى سخت گرفتار شده است! أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ: يا اينكه ترا بقتل برسانند يا از مكه بجايى ديگر بفرستند. برخى گويند يعنى: ترا بر شترى سوار و او را رها كنند تا بهر جا مىخواهد ترا ببرد.
وَ يَمْكُرُونَ وَ يَمْكُرُ اللَّهُ: آنها در باره تو تدبير مىكنند و خدا در باره آنها تدبير مىكند. اين معنى از ابو مسلم است. جبائى گويد: يعنى در باره تو طورى كه متوجه نباشى، نيرنگ مىكنند و خداوند، بطورى كه آنها ندانند، آنها را گرفتار عذاب مىكند. برخى گويند: يعنى آنها مكر مىكنند و خداوند كيفر مكر آنها را مىدهد. چنان كه مىفرمايد:
«جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها» (شورى 40: كيفر هر بدى، مثل خود آن بد است) وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ: خداوند بهترين مكر كنندگان است، زيرا جز آنچه حق و صواب است نمىانديشد و آن اين است كه: عذاب را بر كسانى كه سزاوار آن هستند، نازل مىكند. مردم گاهى در باره ظلم و فساد، مكر مىكنند و گاهى در باره عدل. اما فايده اين قسم مكر آنها نيز به اندازه مكر خداوند به مردم مؤمن فايده نمىرساند. از اين جهت خداوند. «خَيْرُ الْماكِرِينَ» است.
برخى گفتهاند: يعنى خداوند بهترين كيفر دهندگان مكر است.
نظم آيات:
ابو مسلم گويد: اين آيه، متصل است به «وَ اذْكُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِيلٌ ...» (آيه 26) يعنى: آن حالت را بياد آوريد و آن وقت كه كفار در باره شما به نيرنگ بازى پرداختند.
برخى گفتهاند: اين آيه، متصل است به آيه قبل: «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ ...»
يعنى: اگر تقوى پيشه كنيد، براى شما اسباب نجات مهيا مىكند. همانطورى كه پيامبر و اصحابش را از مكر مشركين نجات داد. اين را بياد داشته باشيد.