بيان آيه 22- 23

لغت:

شر: ضد خير، اظهار بدى. برخى گويند، يعنى زيان قبيح. شاعر گويد:

اذا قيل اى الناس شر قبيلة             اشارت كليب بالاكف الاصابع‏

يعنى: هر گاه گفته شود: كدام يك از مردم بدترين قبيله‏ها هستند؟ انگشتها به «كليب» اشاره مى‏كنند.

دواب: جمع دابه. جنبندگان. لكن در عرف به اسبها گفته مى‏شود.

مقصود:

اكنون خداوند در مذمت كفار مى‏فرمايد:

إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ: بدترين موجوداتى كه بر روى زمين در جنب و جوش هستند، پيش خدا آنهايى هستند كه كر و لال و بى خردند. يعنى مشركين كه حق را مى‏شنوند و از آن نفعى نمى‏برند و بآن اقرار نمى‏كنند و اعتقاد ندارند.

بدينجهت است كه گويى جانوران هستند. امام باقر (ع) فرمود: اين آيه در باره بنى عبد الدار- كه تنها مصعب بن عمير از آنها ايمان آورد- و هم سوگند آنها «سويبط» نازل گرديد.

برخى گفته‏اند: در باره نصر بن حارث بن كلده كه از بنى عبد الدار است، نازل شد.

وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِيهِمْ خَيْراً لَأَسْمَعَهُمْ: حسن گويد: يعنى اگر خداوند مى‏دانست كه آنها قبول هدايت و حق مى‏كنند، آنچه را كه از شنيدن آن فرار مى‏كنند، بگوش آنها مى‏رسانيد.

زجاج گويد: يعنى جواب سؤالات آنها را مى‏داد. جبائى گويد: يعنى صداى قصى بن كلاب را بگوش آنها مى‏رسانيد، زيرا مى‏گفتند: قصى را زنده كن تا به نبوتت شهادت دهد.

وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ: اگر آنها را مى‏شنوانيد، اعراض مى‏كردند.

از اين آيه بر مى‏آيد كه خداوند احدى را از لطف خود محروم نمى‏سازد. مگر كسانى كه از لطف خدا استفاده نگيرند.

بيان آيه 24- 25

مقصود:

اكنون خداوند دستور اطاعت پيامبر مى‏دهد و مى‏فرمايد:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُمْ:

اى مردم مؤمن، دستورات خدا و رسولش را اطاعت كنيد. اين دستورات شما را بطرف حيات، فرا مى‏خواند. در باره اين جمله، اقوالى است:

1- منظور دستور جهاد است. يعنى جهاد كنيد تا به شهادت رسيد، زيرا شهداء، نزد خداوند زنده هستند.

جبائى گويد: يعنى جهاد كنيد تا بدانوسيله، جامعه شما زنده شود و دين شما عزت يابد.

2- منظور دعوت ايمان است. زيرا ايمان، حيات دل و كفر، مرگ آن است.

3- منظور، قرآن و علم دين است. زيرا نادانى، مرگ و دانش، زندگى است و قرآن، از راه علم، اسباب زندگى را فراهم مى‏كند، و وسيله نجات است.

4- منظور، دعوت به بهشت است كه در انجا حيات جاودانى است.

وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ: بدانيد كه خداوند بوسيله مرگ، انسان را از اينكه بتواند از قلب خود نفعى گيرد، مانع مى‏شود و نمى‏تواند گذشته را جبران كند. بنا بر اين پيش از فرا رسيدن مرگ، خدا را اطاعت كنيد و كار امروز را بفردا ميفكنيد. اين معنى از جبائى است. وى گويد: اين آيه، مردم را تشويق مى‏كند كه پيش از فرا رسيدن مرگ، باطاعت پردازند.

برخى گويند: منظور اين است كه خداوند، حتى از خود انسان، بقلب انسان نزديكتر است. مثل: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ» (ق 16: ما از سياهرگ او به او نزديكتريم) اين معنى از حسن و قتاده است. گويند: در اين آيه، تهديدى شديد است.

برخى گويند: منظور اين است كه خداوند قادر است كه دلها را منقلب و حالى بحالى گرداند. در دعا مى‏خوانيم: «يا مقلب القلوب و الأبصار» گويا مسلمين از جنگ مى‏ترسيدند، از اينرو به آنها اعلام كرد كه: قادر است ميان ايشان و انديشه‏هاى ترسناكى كه در دلشان هست، فاصله افكند و ترس آنها را تبديل به ايمنى سازد.

يونس بن عمار از امام صادق (ع) روايت كرده است كه: معناى حايل شدن خدا ميان انسان و دلش، اين است كه: هرگز قلب يقين نمى‏كند كه حق باطل يا باطل حق است.

هشام بن سالم از آن حضرت روايت كرده است كه: يعنى خداوند مانع مى‏شود كه كسى علم پيدا كند كه باطل، حق است.

هر دو روايت را عياشى در تفسير خود آورده است.

محمد بن اسحاق گويد: يعنى قلب نمى‏تواند چيزى را از خداوند مكتوم بدارد.

وَ أَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ: و بدانيد كه در روز قيامت، در پيشگاه خدا جمع مى‏شويد و پاداش و كيفر اعمال نيك و بد خود را مى‏بينيد.

وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً: خداوند آنها را از اين فتنه مى‏ترساند و به آنها دستور مى‏دهد كه از آن بپرهيزند. يعنى به اين فتنه نزديك نشويد كه دامن شما را مى‏گيرد. در اينجا فعل نهى، بجاى امر بكار رفته است. چنان كه مى‏فرمايد: «فَلا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» (بقره 132: بترسيد از اينكه اسلام نياورده مرگ گلوگير شما شود).

منظور از اين فتنه چيست؟

ابن عباس و جبائى گويند: منظور عذاب است. خداوند مؤمنين را دستور مى‏دهد كه نزديك منكرات نشوند، زيرا در اين صورت همه آنها را گرفتار عذاب مى‏كند.

اين خطاب، مخصوص اصحاب پيامبر است. حسن گويد: منظور، بليه‏اى است كه باطن انسان را ظاهر مى‏سازد. وى معتقد است كه: اين آيه در باره على و عمار و طلحه و زبير نازل شده است. زبير مى‏گويد: مدتى اين آيه را مى‏خوانديم و نميدانستيم كه آيه در باره ماست. ما با اين آيه مخالفت كرديم و فتنه‏اى كه گفته شده بود، فقط دامنگير ما شد.

برخى گفته‏اند: اين آيه، در باره اهل بدر نازل شده است. اينان در روز جمل دچار فتنه شدند و با يكديگر جنگ كردند.

برخى گفته‏اند: منظور گمراهى و اختلاف كلمه است. برخى گفته‏اند: منظور هرج و مرجى است كه افراد را بظلم مى‏كشاند و ضرر آن دامنگير همه شما مى‏شود.

در باره اصابت اين فتنه نيز اختلاف كرده‏اند:

1- اين فتنه هم بظالمه اصابت مى‏كند، هم بمظلوم. ستمكاران عذاب مى‏شوند و ديگران گرفتار امتحان. اين قول از ابن عباس است. در روايت است كه در باره اين فتنه، كه آيا به كه اصابت مى‏كند؟ سؤال كردند. پاسخ دادند: چيزى را كه خداوند در پرده ابهام گذاشته است، شما نيز در ابهامش بگذاريد.

2- اين فتنه مخصوص ظالم است. يعنى از عذابى كه تنها به ظلمه مى‏رسد، اجتناب كنيد. مؤيد آن قرائت «لتصيبن» «1» است كه همين معنى را دارد. ابو مسلم گويد:

يعنى بترسيد كه عذاب دامنگير ستمكاران شما بشود. مقصود اين است كه ظلم نكنيد، زيرا دچار عذابى مى‏شويد كه نجات از آن تنها در صورت ترك ظلم ممكن است.

وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ: بدانيد كه كيفر خداوند براى كسانى كه از گناه، اجتناب نكنند، سخت است. ثعلبى از حذيفه نقل كرده است كه مى‏گفت: فتنه‏هايى همچون ظلمات شب تاريك، شما را فرا گرفته است كه هر مرد شجاع و هر سوار فتنه جو و هر خطيبى را هلاك مى‏كند.

ابو ايوب انصارى نقل كرده است كه پيامبر به عمار فرمود: پس از من مردمى مى‏آيند كه بجان يكديگر شمشير مى‏كشند و يكديگر را مى‏كشند و از يكديگر بيزارى مى‏جويند. هر گاه با چنين صحنه‏اى مواجه شدى بمردى كه سمت راست من نشسته، يعنى على بن ابى طالب، روى بياور. اگر همه مردم از يك سو بروند و على از سوى ديگر، تو از سوى على برو و مردم را ترك كن. على ترا از هدايت باز نمى‏دارد و بهلاكت نمى‏افكند. اى عمار، طاعت على، طاعت من و طاعت من طاعت خداست.

روايت فوق را سيد ابو طالب هروى نيز از علقمه و اسود نقل كرده است.

همچنين از ابن عباس روايت شده است كه: وقتى اين آيه نازل شد، پيامبر فرمود: هر كس پس از وفات من، بعلى ظلم كند، گويا نبوت من و انبياى پيشين را انكار كرده است.

[سوره الأنفال (8): آيات 26 تا 28]

وَ اذْكُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِيلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِي الْأَرْضِ تَخافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ فَآواكُمْ وَ أَيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (26) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِكُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (27) وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ وَ أَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ (28)

ترجمه:

هنگامى را بخاطر آوريد كه در روى زمين ناتوان بوديد و مى‏ترسيديد كه مردم شما را غافلگير سازند و خداوند شما را مأوى داد و با يارى خود تأييد كرد و از چيزهاى پاكيزه به شما روزى داد. تا شكر كنيد. اى مردمى كه ايمان آورده‏ايد، خدا و رسول را خيانت نكنيد و با علم و اطلاع از خيانت در امانتهاى خود، خوددارى كنيد و بدانيد كه اموال و اولاد شما فتنه است و پيش خدا اجرى بزرگ است.

بيان آيه 26

لغت:

ذكر: ضد سهو. حاضر بودن معنى در خاطر.

استضعاف: طلب ضعف چيزى از راه سست كردن آن.

تخطف: ناگهان گرفتار كردن‏

مقصود:

اكنون خداوند در باره گذشته مسلمين كه افرادشان كم بود و ناتوان بود و آنها را كمك كرد تا فاتح شدند، مى‏فرمايد:

وَ اذْكُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِيلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِي الْأَرْضِ: شما مهاجرين، بخاطر بياوريد كه عده شما قبل از مهاجرت بمدينه، كم بود و دشمنان، در مكه شما را خوار و ضعيف مى‏شمردند.

تَخافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ: و بيم داشتيد كه اگر از مكه خارج شويد، مشركين عرب و بقولى مشركين قريش و بقولى ايرانيان و روميان، شما را غافلگير سازند.

فَآواكُمْ وَ أَيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ: خداوند شما را در مدينه، منزل داد و تقويت كرد.

وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ: و شما را روزى پاكيزه و حلال داد. برخى گفته‏اند:

منظور از اين روزى، غنائم است كه خداوند براى اين امت حلال كرد و براى ديگران حرام كرده بود. و برخى گفته‏اند: منظور تمام نعمتهاست.

لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ: تا خدا را شكر كنيد.

مقصود اين است كه وضع امروز خود را با وضع گذشته خود مقايسه كنيد تا قدر نعمتها و الطاف خدا را بدانيد و او را شكر بگوييد.

بيان آيه 27- 28

لغت:

خيانة: منع حقى كه اداى آن واجب است. ضد امانت.

اعراب:

تخونوا: مجزوم به تقدير «لا» برخى گفته‏اند: منصوب و نصب آن بنا بر معناى ظرف است. مثل:

لا تنه عن خلق و تأتى مثله             عار عليك اذا فعلت عظيم‏

يعنى: نهى نكن از خويى را كه در آن حال خودت آن را انجام مى‏دهى كه اين كار براى تو ننگ و ناپسند است.

شأن نزول:

گويند: ابو سفيان از مكه خارج شد. جبرئيل نازل شد و عرض كرد: ابو سفيان در فلان جاست. بسوى او حركت كنيد و قضيه را مكتوم بداريد. يكى از منافقين، قضيه را براى ابو سفيان نوشت و او را مطلع ساخت. باين مناسبت بود كه آيه فوق نازل شد.

سدى گويد: چيزى را كه از پيامبر مى‏شنيدند، فاش مى‏كردند و بگوش مشركين مى‏رسيد.

كلبى و زهرى گويند: در باره ابو لبابه نازل شده است. جريان اين بود كه پيامبر يهود قريظه را محاصره كرد و اين محاصره 21 شب بطول انجاميد. سر انجام از پيامبر تقاضاى صلح كردند و خواستند كه آنها را نيز مانند بنى النضير آزاد كند تا بشام بروند. پيامبر اسلام نپذيرفت و شرط كرد كه بحكم سعد بن معاذ گردن نهند.

گفتند: ابو لبابه را- كه خانواده و اموالش نزد ايشان بود- پيش ما بفرست تا از او مشورت كنيم. پيامبر خدا ابو لبابه را فرستاد و آنها از وى كسب تكليف كردند كه آيا بحكم سعد بن معاذ، تسليم شوند، يا نه؟ ابو لبابه با دست اشاره بحلق خود كرد.

كنايه از اينكه سر شما را مى‏برند و تسليم حكم او نشويد. جبرئيل نازل شد و پيامبر گرامى را از كار ابو لبابه آگاه كرد. ابو لبابه مى‏گويد: من هنوز از جاى خود حركت نكرده بودم. كه متوجه خيانت خودم شدم. اين آيه به اين مناسبت نازل شد.

پس از نزول آيه، ابو لبابه، خود را به يكى از ستونهاى مسجد بست و گفت:

بخدا چيزى نمى‏خورم و نمى‏نوشم، تا بميرم يا اينكه خداوند توبه‏ام را قبول كند.

هفت روز در آنجا ماند و چيزى نخورد و سر انجام بيهوش بر زمين افتاد. در اين وقت خداوند توبه‏اش را قبول كرد. به او خبر دادند كه توبه‏اش قبول شده است، ولى او گفت: بخدا خودم را نمى‏گشايم، تا وقتى كه پيامبر خدا مرا از بند بگشايد. پيامبر تشريف آورد و او را آزاد كرد. گفت: كمال توبه من در اين است كه خانه قومم را كه در آن مرتكب گناه شده‏ام ترك كنم و از اموالم چشم بپوشم. پيامبر خدا فرمود:

ثلث مال را صدقه بده، كه كفايت مى‏كند. اين قضيه، از امام صادق (ع) و امام باقر (ع) نيز روايت شده است.

مقصود:

اكنون خداوند بترك خيانت فرمان داده، مى‏فرمايد:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ: اى مردم مؤمن، خدا را با ترك دستوراتش و پيامبر را با ترك سنتهايش خيانت نكنيد. گويند: هر كس چيزى از دين را ترك و تضييع كرد، خدا و رسولش را خيانت كرده است.

وَ تَخُونُوا أَماناتِكُمْ: و همچنين در كارهايى كه خداوند شما را نسبت به آنها امين سپرده و انجام آنها را به شما واگذار كرده است، خيانت نكنيد و آنها را بدون كم و كاست، انجام دهيد. سدى گويد: كسى كه خدا و رسول را خيانت كند، به امانت خود خيانت كرده است.

وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ: شما مى‏دانيد كه خيانت، كارى زشت است و عذاب بدنبال دارد. برخى گويند: يعنى شما ميدانيد كه اينها امانت شما هستند.

وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ

: بدانيد كه مال و اولاد، وسيله آزمايش شما هستند، زيرا ابو لبابه بخاطر اينكه مال و اولادش نزد يهوديها بود، خيانت كرد و گرفتار شد.

وَ أَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ‏

: پيش خداوند اجرى بزرگ است براى كسانى كه خدا را اطاعت و جهاد كنند و مرتكب خيانت نشوند. بديهى است كه اجر خدا بهتر از مال و اولاد است. منظور اين است كه خداوند انسان را بوسيله مال و اولاد آزمايش مى‏كند، تا آنهايى كه به قسمت خدا راضى هستند و آنهايى كه راضى نيستند، شناخته شوند. البته خداوند از حال مردم آگاه است. آزمايش براى اين است كه آنها كارى انجام بدهند كه بوسيله آن سزاوار عذاب يا ثواب گردند. على (ع) فرمود: هيچكس نگويد: خدايا از فتنه بتو پناه مى‏برم، زيرا تمام مردم گرفتار فتنه هستند. لكن كسى كه از فتنه‏ها پناه مى‏برد، از فتنه‏هاى گمراه كننده، بخدا پناه برد، زيرا خداوند مى‏فرمايد «وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ ...»

[سوره الأنفال (8): آيات 29 تا 30]

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً وَ يُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ (29) وَ إِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَ يَمْكُرُونَ وَ يَمْكُرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ (30)

ترجمه:

اى مردمى كه ايمان آورده‏ايد، اگر از خدا بپرهيزيد، براى شما نورى فراهم مى‏كند كه ميان حق و باطل تميز دهيد و بديهاى شما را مى‏پوشاند و شما را مى‏آمرزد و خداوند صاحب فضلى عظيم است. بياد آور هنگامى را كه كافران نيرنگ مى‏كردند كه ترا گرفتار كنند يا بكشند يا اخراج كنند. آنها در باره صدمه زدن بتو تدابيرى مى‏انديشيدند و خداوند در باره آنها تدابيرى مى‏انديشيد و خداوند بهترين تدبير كنندگان است.

بيان آيه 29

مقصود:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً: اى مردم مؤمن، اگر بوسيله ترك گناه و اداى فرايض، از كيفر خداوند، بپرهيزيد، در دل‏هاى شما نورى قرار مى‏دهد كه بوسيله آن ميان حق و باطل جدا كنيد.

برخى گفته‏اند: يعنى در دنيا و آخرت، راه خارج شدن از بدبختى را براى شما هموار مى‏سازد، برخى فرقان را بمعناى نجات و برخى هم بمعناى فتح و پيروزى دانسته‏اند. چنان كه مى‏فرمايد: «يَوْمَ الْفُرْقانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ» (انفال 41:

روز پيروزى، روزى كه دو دسته بهم رسيدند) جبائى گويد: يعنى: اگر تقوى داشته باشيد، خداوند در دنيا به شما عزت و در آخرت پاداش مى‏بخشد و دشمنانتان را ذلت و كيفر مى‏دهد. اينها چيزهايى هستند كه ميان شما و دشمنان جدايى مى‏افكنند.

وَ يُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ: زشتى‏هايى را كه مرتكب شده‏ايد، مى‏پوشد.

وَ يَغْفِرْ لَكُمْ: و گناهان شما را مى‏آمرزد.

وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ: خداوند نسبت به آفريدگان خود، صاحب فضلى بزرگ است. خدايى كه مردم را بدون استحقاق مورد لطف قرار مى‏دهد و به آنها بخشش مى‏كند، يقيناً پاداش كردار آنها را هم مى‏دهد.

برخى گويند: منظور اين است كه خداوند در اين دنيا، بدون اينكه كسى استحقاق داشته باشد، نعمت بخشى مى‏كند. در آخرت نيز اين نعمت بخشى ادامه مى‏يابد، خواه كسى استحقاق داشته باشد، يا نه!

نظم آيات:

برخى گفته‏اند: اين آيه، متصل است به اول سوره و در باره جهاد است. برخى گفته‏اند: قبلا امر بطاعت و ترك خيانت كرد. در اين آيه، پاداشى كه براى اطاعت كنندگان مهيا كرده است، بيان كرد.

بيان آيه 30

لغت:

مكر: نيرنگ و حيله. از هرى گويد: مكر مردم، خدعه و نيرنگ و مكر خداوند، جزاى آن است. فرق ميان غدر و مكر اين است كه غدر پيمان شكنى و مكر اعم است.

اثبات: حبس. اين كلمه به معناى جراحت زدن نيز آمده است.

شأن نزول:

مفسران گويند: اين آيه در باره داستان دار الندوه نازل شده است. گروهى از قريش در خانه قصى بن كلاب، اجتماع كردند و در باره پيامبر به مشورت پرداختند.

عروة بن هشام گفت: صبر مى‏كنيم تا مرگش فرا برسد. ابو البخترى گفت: از مكه اخراجش كنيد تا از دست او راحت شويد. ابو جهل گفت: اين رأى‏ها صحيح نيست.

او را بكشيد، براى كشتن او از هر قبيله‏اى يك نفر انتخاب كنيد، تا دسته جمعى او را بكشند و بنى هاشم ناچار شوند به گرفتن ديه ...

اين رأى به تصويب رسيد و براى كشتن پيامبر آماده شدند. جبرئيل گزارش شوراى مشركين را به اطلاع پيامبر رسانيد. پيامبر هنگام شب بغار ثور رفت و على را در بستر خود خوابانيد. بامدادان كه بركنار بستر آمدند، با على روبرو شدند و خداوند نيرنگشان را باطل كرد. پرسيدند: محمد كجاست؟ گفت: نميدانم. گروهى بجستجوى پيامبر پرداختند تا بر در غار رسيدند. بر در غار، تار عنكبوت تنيده شده بود! گفتند:

اگر در اينجا بود، بر در غار تار عنكبوت، وجود نداشت: سه روز در آنجا توقف كرد.

آن گاه رهسپار مدينه شد.

مقصود:

وَ إِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا: بياد آور، هنگامى كه مشركين براى شكست دادن و هلاك توبه تدبير و مشاوره پرداختند. عتبه و شيبه، پسران ربيعه و نضر بن حارث و ابو جهل بن هشام و ابو البخترى بن هشام و زمعة بن اسود و حكيم بن حزام و امية بن خلف و ...

در اين شورى شركت داشتند.

لِيُثْبِتُوكَ: ابن عباس و حسن و مجاهد و قتاده گويند: يعنى مى‏خواستند ترا به بند بكشند. عطا و سدى گويند: يعنى مى‏خواستند ترا زندانى كنند. ابان بن تغلب و جبائى و ابو حاتم گويند: يعنى مى‏خواستند ترا مجروح كنند، شاعر گويد:

فقلت ويحك ما ذا فى صحيفتكم             قالوا الخليفة امسى مثبتاً وجعاً

يعنى: گفتم: واى بر تو! چيست در صحيفه شما؟! گفتند: خليفه كه بجراحتى سخت گرفتار شده است! أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ: يا اينكه ترا بقتل برسانند يا از مكه بجايى ديگر بفرستند. برخى گويند يعنى: ترا بر شترى سوار و او را رها كنند تا بهر جا مى‏خواهد ترا ببرد.

وَ يَمْكُرُونَ وَ يَمْكُرُ اللَّهُ: آنها در باره تو تدبير مى‏كنند و خدا در باره آنها تدبير مى‏كند. اين معنى از ابو مسلم است. جبائى گويد: يعنى در باره تو طورى كه متوجه نباشى، نيرنگ مى‏كنند و خداوند، بطورى كه آنها ندانند، آنها را گرفتار عذاب مى‏كند. برخى گويند: يعنى آنها مكر مى‏كنند و خداوند كيفر مكر آنها را مى‏دهد. چنان كه مى‏فرمايد:

«جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها» (شورى 40: كيفر هر بدى، مثل خود آن بد است) وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ: خداوند بهترين مكر كنندگان است، زيرا جز آنچه حق و صواب است نمى‏انديشد و آن اين است كه: عذاب را بر كسانى كه سزاوار آن هستند، نازل مى‏كند. مردم گاهى در باره ظلم و فساد، مكر مى‏كنند و گاهى در باره عدل. اما فايده اين قسم مكر آنها نيز به اندازه مكر خداوند به مردم مؤمن فايده نمى‏رساند. از اين جهت خداوند. «خَيْرُ الْماكِرِينَ» است.

برخى گفته‏اند: يعنى خداوند بهترين كيفر دهندگان مكر است.

نظم آيات:

ابو مسلم گويد: اين آيه، متصل است به «وَ اذْكُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِيلٌ ...» (آيه 26) يعنى: آن حالت را بياد آوريد و آن وقت كه كفار در باره شما به نيرنگ بازى پرداختند.

برخى گفته‏اند: اين آيه، متصل است به آيه قبل: «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ ...»

يعنى: اگر تقوى پيشه كنيد، براى شما اسباب نجات مهيا مى‏كند. همانطورى كه پيامبر و اصحابش را از مكر مشركين نجات داد. اين را بياد داشته باشيد.