متن، ترجمه و تفسیر سوره مبارکه انعام آیات 80 تا 90
بيان آيه 80- 81
قرائت
ا تحاجونى: اهل مدينه و ابن عامر بدون تشديد نون و ديگران با تشديد نون قرائت كردهاند. وجه قرائت اول حذف نون دوم و بقاى نون اول و وجه قرائت دوم ادغام نونهاست.
اعراب
أَنْ يَشاءَ: در محل نصب و استثناء منقطع است. يعنى «لا اخاف الا مشيئة اللَّه» علما: تميز
مقصود
باز هم درباره گفتگوهاى ابراهيم و قومش مىفرمايد:
وَ حاجَّهُ قَوْمُهُ: قوم، درباره دين و بتها با ابراهيم بجدال پرداختند و او را از ترك پرستش بتها بر حذر داشتند.
قالَ أَ تُحاجُّونِّي فِي اللَّهِ وَ قَدْ هَدانِ: ابراهيم در پاسخ آنها گفت: آيا در باره خدا با من مجادله مىكنيد؟ او مرا براى معرفت خود توفيق بخشيده و لطف خود را شامل حالم كرده تا بتوحيد عالم شوم و شرك را ترك كنم و عبادت خود را براى او خالص گردانم.
وَ لا أَخافُ ما تُشْرِكُونَ بِهِ: من از بتهاى شما ترسى ندارم كه بمن آسيبى برسانند و به آنها اميدى ندارم كه بمن خيرى برسانند. بنا بر اين انكار آنها براى من خطرى ندارد هم چنان كه پرستش آنها براى من نفعى ندارد. زيرا برخى از خدايان شما بتهايى هستند كه شكسته ميشوند و نميتوانند از خود دفاع كنند و برخى از آنها ستارگان هستند كه غروب مىكنند و خود شاهد مخلوق بودن خود هستند. چگونه مرا مىترسانيد و به پرستش آنها كه از ضررشان ترسى نيست و بخيرشان اميدى نيست، دعوت مىكنيد؟! إِلَّا أَنْ يَشاءَ رَبِّي شَيْئاً: مگر اينكه خداى من چيزى را بخواهد. درباره تفسير اين جمله دو قول است.
1- مقصود اين است كه: مگر اينكه خداوند اين بتها را غالب گرداند و آنها را مورد حمايت قرار دهد تا بتوانند بمن آسيبى يا نفعى برسانند. در اينصورت هم خدا نيستند، بلكه محتاج خدا و دليل يگانگى او هستند و ما را راهنمايى مىكنند كه سزاوار عبادت خداوند يكتاست و او را شريك و همتايى نيست.
2- مقصود اين است كه: من از بتها نمىترسم. مگر اينكه خداوند بخواهد مرا عذاب كند و بمن زيانى برساند. اما تفسير اول بهتر است.
وَسِعَ رَبِّي كُلَّ شَيْءٍ عِلْماً أَ فَلا تَتَذَكَّرُونَ: در اينجا ابراهيم زبان بثنا گويى خدا گشوده، گويد: خداى من بهمه چيز عالم است. شما بايد در اينباره، تدبر كنيد، تا به اين حقيقت، پى بريد.
باز هم به نكوهش رفتار و عقايد آنها پرداخت، مىفرمايد:
وَ كَيْفَ أَخافُ ما أَشْرَكْتُمْ: شما بچه دليل مرا الزام مىكنيد كه از اين بتهاى ساختگى شما بترسم، با اينكه پر واضح است كه آنها را سود و زيانى نيست؟! وَ لا تَخافُونَ أَنَّكُمْ أَشْرَكْتُمْ بِاللَّهِ: اما شما از خدايى كه قادر است به انسان سود و زيان برساند، نترسيده، بساحت او جرأت مىورزيد و موجودات دون پايهاى را شريك او قرار مىدهيد و به پرستش آنها مىپردازيد.
برخى گويند: يعنى: من چگونه از شرك شما بترسم؟ من از شرك شما بيزارم و بنا بر اين ترسى ندارم و خداوند هم بكردار زشت شما مرا مؤاخذه نميكند و كيفر نمىدهد. اين شماييد كه گرفتار شرك هستيد و بنا بر اين بايد بترسيد.
ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ عَلَيْكُمْ سُلْطاناً: آنهم چيزى را شريك خدا مىدانيد كه هيچگونه دليل از جانب خداوند بر صحت آن نازل نشده است. از اين جمله بر ميآيد كه هر كس سخنى را بگويد يا پيرو مذهبى باشد و دليلى بر صحت آن نداشته باشد، اهل باطل است.
فَأَيُّ الْفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ: آيا ما كه خدا را از روى دليل شناخته و عبادت خود را متوجه او ساختهايم، به ايمنى سزاوارتريم يا شما كه در برابر بتها سجده مىكنيد و تعصب و جمود شما را فرا گرفته است؟ اگر عقل خود را بكار اندازيد، اين حقيقت براى شما روشن ميشود و ميان حق و باطل تميز مىدهيد.
بيان آيه 82
لغت
ظلم: بكار بردن چيزى در غير محل خود. نابغه گويد
«النؤى كالحوض بالمظلومة الجلد»
مقصود زمينى است كه در آن باران نباريده است. شاعر چنين زمينى را مظلوم مىنامد، زيرا در آنجا عدهاى مسافر حوضى ساختهاند كه محكم نبوده و در جاى خود قرار ندارد.
مقصود
در آيه پيش، اين سؤال مطرح شد كه آيا يكتا پرستان از عذاب خدا ايمن هستند يا مشركين؟ اكنون در اين آيه در پاسخ آن سؤال مىفرمايد:
الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ: كسانى از عذاب خدا ايمنترند كه او را شناخته و مورد تصديق قرار داده، بوظائف خود پى برده و ايمان خود را با شرك نياميختهاند. در اينجا بعقيده ابن عباس و سعيد بن مسيب و قتاده و مجاهد و اكثر مفسرين منظور از ظلم شرك است. از ابىّ بن كعب روايت است كه: مگر نه خداوند متعال مىفرمايد: «إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ»؟ (لقمان 13: شرك، ظلمى بزرگ است) از سلمان فارسى و حذيفة بن اليمان نيز همين طور روايت شده است. از عبد اللَّه بن مسعود روايت است كه نزول اين آيه، بر مردم دشوار آمد. گفتند: يا رسول اللَّه، كداميك از ما هستيم كه درباره خود ظلم نكنيم؟! فرمود: منظور اين نيست كه شما تصور مىكنيد. مگر نشنيدهايد كه بنده صالح، گفت: «پسرم، براى خدا شريك قرار مده، كه شرك، ستمى بزرگ است» (لقمان 13) جبائى و بلخى گويند: هر گناه كبيرهاى كه موجب آفت زدگى پاداش نيكى انسان شود، ظلم است. بلخى گويد:
اگر فقط شرك، ظلم باشد، بايد مؤمنى كه مرتكب گناه كبيره ميشود، ايمن باشد و اين همان عقيده مرحبه است. لكن اين مطلب صحيح نيست، زيرا به دليل خطاب، مقصود از ظلم در آيه شريفه، شرك است. اما اينكه مرتكب گناه كبيره، ايمن نيست، مطلبى است كه بدليل ديگر ثابت شده است، أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ: اينها هستند كه خداوند بر آنها منت گذاشته، بآنها ثواب داده و از كيفر ايمنى بخشيده است. اينها دربارهشان حكم شده است كه اهل هدايت بسوى حق و دين و بقولى بسوى بهشتند.
درباره اين آيه اختلاف است. برخى گويند: اين آيه تتمه گفتار ابراهيم ع است، چنان كه از على ع نيز روايت شده است. محمد بن اسحاق و ابن زيد و جبائى گويند: اين گفتار از جانب خداوند است كه ميان ابراهيم و قومش بدينوسيله داورى مىكند و حق را آشكار مىسازد.
[سوره الأنعام (6): آيات 83 تا 87]
وَ تِلْكَ حُجَّتُنا آتَيْناها إِبْراهِيمَ عَلى قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ (83) وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ كُلاًّ هَدَيْنا وَ نُوحاً هَدَيْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسى وَ هارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (84) وَ زَكَرِيَّا وَ يَحْيى وَ عِيسى وَ إِلْياسَ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ (85) وَ إِسْماعِيلَ وَ الْيَسَعَ وَ يُونُسَ وَ لُوطاً وَ كلاًّ فَضَّلْنا عَلَى الْعالَمِينَ (86) وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَيْناهُمْ وَ هَدَيْناهُمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (87)
ترجمه
اين است حجت ما كه به ابراهيم داديم تا بر قومش غالب شود. هر كه را خواهيم درجاتش را بالا ميبريم. پروردگار تو حكيم و داناست. و به او اسحاق و يعقوب بخشيديم و همه را هدايت كرديم و نوح را پيش از آنها هدايت كرديم و از ذريهاش داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون را و همچنين نيكوكاران را پاداش مىدهيم. و زكريا و يحيى و عيسى و الياس كه همگى از شايستگانند. و اسماعيل و اليسع و يونس و لوط را نيز هدايت كرديم و همگى را بر جهانيان برترى بخشيديم و از پدران و فرزندان و برادرانشان برترى بخشيديم و آنها را برگزيديم و به راه راست هدايت كرديم.
بيان آيه 83 تا 87
قرائت
درجات: اهل كوفه و يعقوب اين كلمه را به تنوين و ديگران بدون تنوين قرائت كردهاند. قرائت اول به اين معنى است كه آنچه بالا برده ميشود، صاحبان درجاتند و قرائت دوم به اين معنى است كه آنچه بالا برده ميشود، خود درجات است.
اليسع: اهل كوفه، بجز عاصم اين كلمه را در اينجا و در سوره ص «الليسع» بفتح لام و سكون ياء و ديگران «اليسع» به سكون لام و فتح ياء خواندهاند. اهل ادب معتقدند كه اين كلمه علم است و بنا بر اين الف و لام آن زايده است.
اعراب
تِلْكَ حُجَّتُنا: مبتدا و خبر. ظاهرا «على قومه» متعلق به «حجتنا» است. لكن اگر «آتَيْناها» صفت «حجتنا» باشد، ميان آنها فاصله شده و جايز نيست. بنا بر اين «عَلى قَوْمِهِ» متعلق است به محذوفى كه «حجتنا» قرينه آن است.
مقصود
گفتگوى ابراهيم با قوم خود از دانشهايى بود كه خداوند بزرگ در اختيارش قرار داده بود و هر چه با مردم ميگفت، به امر خدا بود. در اينباره مىفرمايد:
وَ تِلْكَ حُجَّتُنا آتَيْناها إِبْراهِيمَ عَلى قَوْمِهِ: اينها دلايل ما بود كه به ابراهيم عطا كرديم و بدلش افكنديم، تا بتواند آنها را بر قوم خود حجت قرار دهد و آنها را هنگام بحث محكوم سازد.
نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ: ما درجات مردم مؤمن را كه خدا و رسولش را تصديق و اطاعت مىكنند، بالا ميبريم و بعضى از آنها را بر حسب ايمان و يقينشان بر بعضى ديگر فضيلت مىبخشيم.
إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ: خداوند حكيم و داناست و تفاوتى كه ميان ايشان قرار مىدهد، بر طبق حكمت و مصلحت اوست. برخى گويند: منظور اين است كه درجات هر كه را بخواهيم بالا ميبريم و او را از ميان مردم برگزيده، مقام رسالت مىبخشيم.
وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ كُلًّا هَدَيْنا: ما به ابراهيم از همسرش ساره، اسحاق و يعقوب كه فرزند اسحاق است، بخشيديم و همه را بوسيله مقام نبوت، هدايت كرده برترى داديم. درباره پيغمبر گرامى اسلام مىفرمايد: «وَ وَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدى» (ضحى 7) يعنى: ترا از راه نبوت، گم شده يافت و بسوى آن هدايتت كرد. جبائى گويد: يعنى همه را هدايت كرديم تا به ثواب برسند. در اينجا خداوند بر ابراهيم منت مىگذارد كه به او فرزند و نوه داده است، زيرا يكى از بهترين نعمتهاى خداوند اين است كه به او فرزندى عطا كند كه پس از مرگ دربارهاش دعا كند. مخصوصاً اگر فرزند و فرزند زادهاى باو بدهد كه پيامبر مرسل هم باشند.
وَ نُوحاً هَدَيْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ: پيش از اينها نيز نوح و برخى از فرزندان نوح را هدايت كرديم. خود ابراهيم و فرزندانش هم از ذريه نوحند. اما كسانى از قبيل لوط و الياس در ذريه نوح هستند كه از ذريه ابراهيم شمرده نميشوند.
برخى گويند: منظور از «مِنْ ذُرِّيَّتِهِ» فرزندان ابراهيم است.
داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسى وَ هارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ:
مقصود از ذريه نوح اينها هستند: داود بن ايشا: پسرش سليمان، ايوب بن اموص بن رازج بن روم بن عيصا بن اسحاق بن ابراهيم، يوسف بن يعقوب بن اسحاق بن ابراهيم، موسى بن عمران بن يصهر بن قاهث بن لاوى بن يعقوب و برادر بزرگش هارون. بدينترتيب نيكوكاران را بوسيله پاداش و كرامات، جزا مىدهيم. برخى گويند: يعنى همانطورى كه بر اين پيامبران بوسيله نبوت تفضل كرديم، بر نيكوكاران نيز بوسيله ثواب و كرامات تفضل مىكنيم.
وَ زَكَرِيَّا وَ يَحْيى وَ عِيسى وَ إِلْياسَ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ: ديگر زكريا بن اذن بن بركيا، پسرش يحيى، عيسى بن مريم بنت عمران بن ياشهم بن امون بن خرقيا و الياس. اختلاف است كه الياس كيست؟ برخى گفتهاند: همان ادريس است. چنان كه يعقوب، همان اسرائيلى است. اين قول از عبد اللَّه بن مسعود است. ابن اسحاق گويد:
الياس بن بستر بن فنحاص بن غيرار بن هارون بن عمران است. كعب گويد: خضر است. همه اينها از انبيا مرسلين هستند.
وَ إِسْماعِيلَ وَ الْيَسَعَ وَ يُونُسَ وَ لُوطاً وَ كلًّا فَضَّلْنا عَلَى الْعالَمِينَ: ديگر اسماعيل بن ابراهيم و اليسع بن اخطوب بن عجوز و يونس بن متى و لوط بن هاران برادر زاده يا خواهر زاده ابراهيم. همه اينها را بر مردم زمانشان برترى دادهايم.
بنا بر اينكه ضمير «ذريته» (آيه 84) به نوح برگردد، اينها همه فرزند زادگان نوح هستند و بنا بر اينكه ضمير به ابراهيم برگردد، گفتهاند تا وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ» از ذريه ابراهيم شمرده شده است. آن گاه از آيه «وَ زَكَرِيَّا وَ يَحْيى وَ ...»
عطف است بر «وَ نُوحاً هَدَيْنا» ممكن است همه اينها را ذريه ابراهيم شمرده باشد، بخاطر اينكه بيشتر آنها از ذريه ابراهيم هستند. بخصوص كه از ابن مسعود نقل شده است كه منظور از الياس، ادريس است كه جد حضرت نوح بوده است.
زجاج گويد: ممكن است مقصود از «مِنْ ذُرِّيَّتِهِ» ذريه نوح يا ذريه ابراهيم باشد، زيرا نام هر دو قبلا ذكر شده است. اما اسامى پيامبران كه بعد از نوح آمده، عطف بر نوح است.
بهر صورت، خداوند متعال عيسى را كه پسر مريم است، از ذريه ابراهيم يا نوح شمرده است و از اينجا استفاده ميشود كه حسنين (ع) و اولادشان از ذريه پيامبر خدا هستند و حسن (ع) و حسين (ع) پسران پيامبرند. در حديث صحيح وارد شده است كه فرمود: اين دو پسرم امامند، قيام كنند يا قيام نكنند. به امام حسن فرمود:
اين پسرم سرور است. صحابه پيغمبر به حسنين (ع) و فرزندانشان مىگفتند: يا بن رسول اللَّه! وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَيْناهُمْ وَ هَدَيْناهُمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ: از پدران اين پيامبران و فرزندان و برادرانشان نيز افرادى بودهاند كه آنها را برترى بخشيدهايم. زجاج گويد: يعنى آنها را هدايت كردهايم. آنها را برگزيديم و براى رسالت اختيار و براه راست يعنى به دين حق هدايت كرديم.
[سوره الأنعام (6): آيات 88 تا 90]
ذلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ لَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (88) أُولئِكَ الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ فَإِنْ يَكْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَكَّلْنا بِها قَوْماً لَيْسُوا بِها بِكافِرِينَ (89) أُولئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرى لِلْعالَمِينَ (90)
ترجمه
اين است هدايت خداوند كه از بندگان خود هر كه را بخواهد بدان هدايت مىكند و اگر شرك آورده بودند، كردار آنها دچار آفت زدگى مىشد. آنها بودند كه كتاب و حكم و پيامبرى بدانها عطا كرديم. اگر اينان به نبوت و ... كفر بورزند، قومى را به پاسدارى آن گماردهايم كه كفر نمىورزند. آنانند كه خداوند هدايتشان كرده است. تو هم به هدايت ايشان تأسى كن. بگو: اجرى از شما نمىخواهم. قرآن براى مردم جهان جز وسيله يادآورى نيست.
بيان آيه 88- 89- 90
قرائت
اقتده: ابن عامر بكسر هاء و اشباع كسره قرائت كرده است و ديگران به سكون هاء. جز اينكه حمزه و كسايى و يعقوب و خلف در وصل هاء را حذف و در وقف باقى مىگذارند.
وجه قرائت اول اين است هاء ضمير و بمصدر فعل برمىگردد. اگر چه مصدر ذكر نشده است اما فعل بر آن دلالت مىكند.
مثل:
هذا سراقة للقرآن يدرسه و المرء عند الرشاء ان يلقها ذئب
يعنى: اين است سراقه كه درس قرآن را ميخواند و حال آنكه اگر به رشوه برسد، مانند، گرگ است. (يعنى: يدرس درساً).
اما وجه قرائت دوم اين است كه كلماتى كه آخر آنها مكسور است در حالت وقف بهاء سكت. ختم مىكنند، بنا بر اين در حال وصل احتياجى به اين هاء نيست.
مقصود
پيامبران مورد توجه و عنايات و اكرام پروردگار هستند و مردم بايد بآنها اقتدا كنند. در اين زمينه مىفرمايد:
ذلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ: آنچه در گذشته درباره هدايت و گزينش و تفضيل پيامبران گفته شد، نعمتى است كه خداوند بهر كس از بندگان خود بخواهد مىبخشد. هدايتى كه در اينجا آمده و شامل حال پيامبران خدا مىشود، بمعناى دلالت و راهنمايى نيست، بلكه بمعناى ارشاد بسوى پاداش است. چنان كه فرمود:
«وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ» يعنى: همچنين نيكوكاران را پاداش مىدهيم. بديهى است كه ارشاد به ثواب، مناسب اين آيه و مخصوص آنهاست. نه دلالتى كه مؤمن و كافر در آن شريك و سهيمند.
وَ لَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما كانُوا يَعْمَلُونَ: اين جمله نيز مؤيد اين است كه هدايت در اين آيه، بمعناى رسانيدن بمقصد يعنى پاداش است. يعنى: آنها اگر مشرك شده بودند: اعمال آنها باطل مىشد، زيرا در راهى اعمال خود را انجام ميدادند كه مستوجب پاداش خداوند نمىشدند. از اين آيه بر نميآيد كه بر اثر شرك، پاداشى كه نسبت به اعمال گذشته خود مستحق بودند، از بين مىرود. وانگهى اين مطلب مسلّم است كه مشرك هيچگونه پاداشى ندارد. اين موضوع اجماعى امت است.
أُولئِكَ الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ: اين پيامبران- كه قبلا نام آنها ذكر شد- كسانى هستند كه بر آنها كتاب نازل كرديم و آنها را سمت داورى و حكومت در ميان مردم و پيامبرى بخشيديم.
فَإِنْ يَكْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَكَّلْنا بِها قَوْماً لَيْسُوا بِها بِكافِرِينَ: اگر اين كافران كه منكر نبوت پيامبر عاليقدر اسلام هستند به كتاب آسمانى و حكم و نبوت، كفر بورزند، كسانى را بمراعات مساله نبوت و تعظيم آن و پيرى از راهنمايى انبياء، موكل ساختهايم كه بآن كفر نمىورزند.
اينها چه كسانى هستند؟
برخى گويند: مقصود پيامبران گذشته است كه پيش از بعثت پيامبر اسلام باو ايمان آورده بودند. عقيده حسن و زجاج و طبرى و جبائى همين است.
ابو رجاء عطاردى گويد: منظور فرشتگان است. برخى گويند: منظور كسانى است كه به پيامبر اسلام ايمان آوردهاند. ضحاك و فراء مىگويند: منظور اين است كه اگر قريش بقرآن و نبوت محمد ص ايمان نياوردند، مردم مدينه ايمان ميآوردند.
بهر صورت آنهايى كه در برابر قرآن و نبوت پيامبر اسلام، تسليم ميشوند، در اين آيه خداوند بآنها شرافت مىبخشد و مىگويد: آنها را موكل ساختهايم كه نبوت پيامبر را بپذيرند و پاسدارى كنند. برخى گويند: منظور اين است كه ما آنها را ملزم كردهايم به ايمان و پاسدارى دين.
در اين آيه خداوند ضمانت مىكند كه پيامبر خود را يارى و دين را حفظ كند.
أُولئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ: اينان را خداوند هدايت كرده است كه در برابر سختىها صبر و استقامت داشته باشند. تو هم به آنها اقتدا كن و در برابر آزار و كجرويهاى قومت صبر و استقامت داشته باش، تا سزاوار همان پاداشى شوى كه آنها شدند.
برخى گويند: يعنى اينان بودند كه هدايت خدا را پذيرفتند و بلطف خدا هدايت يافتند، اكنون تو هم راه آنها را دنبال كن و در توحيد و دلائل خداشناسى و تبليغ رسالت، به آنها تأسى كن. مقصود اشاره به پيامبرانى است كه قبلا نامشان ذكر شد. اين معنى از ابن عباس، سدّى و ابن زيد است. حسن و قتاده گويند: اشاره به مؤمنينى است كه از جانب خداوند بپاسدارى دين برگزيده شدهاند. طبق اين معنى لفظ هدايت تكرار نشده. اما طبق معناى اول تكرار شده و تكرار آن بخاطر طولانى شدن كلام مانعى ندارد. بنا بر معناى اول، به پيامبر بزرگوار اسلام دستور مىدهد كه به صبر ايوب و سخاوت ابراهيم و سختگيرى موسى و زهد عيسى تأسى بجويد.
در آيه بعد در تفسير پارهاى از امورى كه پيامبر گرامى ما بايد به پيامبران گذشته، تأسى بجويد، مىفرمايد:
قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً: اى محمد، به اينها بگو: من در برابر تبليغات دينى و انجام وظائف رسالت، از شما مزدى نميخواهم. همانطورى كه ديگر پيامبران خدا نيز مزدى نخواستند. بديهى است كه اگر تبليغ رسالت هم مثل يك مؤسسه تجارتى باشد يا شخص پيامبر همچون افراد مزدور، در صدد كسب منافع مادى باشد، مردم از دين تنفر پيدا ميكنند.
إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرى لِلْعالَمِينَ: قرآن جز وسيله تذكر و يادآورى براى مردم جهان چيزى نيست.
دلالت آيه
از اين آيه بر مىآيد كه در هر دورهاى بايد پيامبر يا امامى باشد كه دين را پاسدارى كند. اين مطلب از جمله: «فَقَدْ وَكَّلْنا بِها قَوْماً» استفاده ميشود. طبق اين جمله، منصب پاسدارى دين را خداوند به افراد مىبخشد.
گروهى به اين آيه استدلال كردهاند كه پيامبر و امتش تابع شرايع گذشته بودهاند.
تنها آن قسمتهايى كه منسوخ شده، تبعيت نميكردهاند.
اما اين مطلب صحيح نيست، زيرا اين آيه در مورد مطالبى است كه ميان همه پيامبران مورد قبول بوده است. اين مطالب جز توحيد و اخلاق پسنديده چيزى نيست.
اما احكام دينى از آنجا كه در ميان پيامبران مورد اختلاف بوده و هر پيامبرى حكمى مخصوص داشته است، پيروى از همه انبيا در آن احكام امكان ندارد.
دلالت ديگر آيه اين است كه: پيامبر ما بسوى همه جهانيان مبعوث و نبوت باو ختم شده است. اين مطلب، از جمله «إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرى لِلْعالَمِينَ» استفاده ميشود.