مهدويّت از ديدگاه مستشرقان - بخش سوم
علاوه بر ماربين، ديگر مستشرقِ بزرگ آلماني، فان فلوتن، در كتاب خود، تحت عنوان «تاريخ شيعه و علل سقوط بنياميّه» در اين باره ميگويد:
«مسيح ناجي، در ميان شيعيان معروف و مشهور است. او ملقّب به مهديّ است. البته اين لقب، در آغاز يكي از القاب شَرف بود؛ ولي ديري نپاييد كه مخصوصِ آن ناجي از اهل بيت گرديد؛ چنانكه اعتقاد به ظهور مهدي و انتظار او، در بدو امر مختص به آل بيت نبود و فكر مهديِ منتظر چنان در ميان اهل سنّت شيوع يافت كه فكر مهديهاي ديگر را به كلّي از ذهن آنان خارج ساخت؛ و بدون شك، پيشگويي راجع به اين امر و انتظار ظهور ايشان. از نفوس مسلمانان بيرون نرفته است.»(22)
اكنون با نگاهي به مباحثاتِ پروفسور هانري كربن، مستشرق بزرگ فرانسوي و استاد دانشگاه سور بن پاريس، با مرحوم علامه طباطبايي، با ديدگاه اين استاد فلسفه و كلام مسيحي در موضوع مهدويت آشناتر ميشويم. البته اين ديدگاه محصول سالها مراوده علمي و مجالست او با مرحوم علامه ميباشد؛ چنانكه دكتر سيد حسين نصر در مقدمه كتابِ «شيعه در اسلام»، تأليف مرحوم علامه، مينويسد:
«ساليان دراز، هر پاييز، بين ايشان و استاد هنري كربي، مجالسي با حضور جمعي از فضلا و دانشمندان تشكيل ميشد؛ كه در آن مباحثي حياتي درباره دين و فلسفه و مسائلي كه در جهان امروز با آن روبرو ميشود، مطرح ميشد و اين جلسات نتايج بسيار مهمي به بار آورده است... حتي ميتوان گفت كه از دوره قرون وسطي، كه تماس فكري و معنوي اصيل بين اسلام و مسيحيت قطع شد، چنين تماسي بين شرق اسلامي و غرب حاصل نشده است.»(23)
و در بخش ديگري از اين مقدمه ميافزايد:
«غرب، تاكنون دو بار با اسلام تماس مستقيم داشته است؛ با اعراب در اندلس و با اَتراك در شرق اروپا؛ و در هر دو مورد، تماس با اسلام سنّي بوده است در برخي مواردِ محدود، با اسلام شيعي؛ آن هم از نوع اسماعيلي! مغرب زمين هيچ گاه با عالم تشيع، بخصوص ايران شيعي، تماسي نداشته است... و تشيّع، چنانكه هست، در خارج از جهان پيروان آن، شناخته شده نيست. از اين رو مستشرقان همواره تشيع را يك «بدعت» در اسلام و حتي برخي آن را اختراع عدهاي از دشمنان اسلام دانستهاند.»(24)
مشروح مذاكراتِ دكتر كربن و مرحوم علامّه طباطبايي، هم در سالنامه مكتب تشيع سال 1339 به چاپ رسيده و هم به طور مستقل، تحت عنوانِ «ظهور شيعه»، منتشر گرديده است.
البته بايد توجه داشت كه پروفسور كربن، بيشتر به عرفان و حكمت اسلامي نظر كرده و موضوع مهدويت را نيز از ديدگاه معنوي آن مورد پرسش قرار داده است. از اين رو پرسش خود را از مرحوم علامه چنين مطرح ميكند:
«تصوّر امام غايب، چه اثري در تفكر فلسفي و اخلاق و روي هم رفته زندگاني معنوي انسان دارد؟ آيا با تعمقي جديد در اين تصور اساسي، مذهب تشيّع نميتواند به دنياي امروز يك غذاي جديد روحي، براي احياي فلسفه و مبدأ نيرومندي براي زندگي معنوي و اخلاقي ببخشد؟ نيرويي كه تاكنون در تقدير مانده است.»(25)
مرحوم علامه طباطبايي در پاسخ به چنين سؤالي، پاسخي مبسوط ارائه ميكنند، كه مقدمه آن بسيار جالب است. ايشان در ابتدا ميفرمايند:
«استفاده معنوي از «مهدي» (عليهالسلام) پس از گذشت دو قرن و نيم از هجرت پيامبر (صلّياللهعليهوآلهوسّلم) آغاز نميشود؛ بلكه پيامبر اسلام با بيان صريح و اخبار قطعي به آمدن مهدي موعود، آن حالت معنوي را كه با اعتقاد به «مهدي» در باطن يك مسلمان واقع بين جلوهگر ميشود، در نفوس عموم اهل اسلام به وجود آورده است.
تصور ظهور مهدي، در رديف تصور وقوع قيامت ميباشد. چنانكه اعتقاد به پاداش عمل، يك نگهبان داخلي است؛ كه به هر نيكي امر و از هر بدي نهي ميكند. همچنين اعتقاد به ظهور مهدي، نگهبان ديگري است. كه براي حفاظتِ حيات دروني پيروان واقع بين اسلام گماشته شده است.»(26)
پروفسور هانري كربن، در كتاب خود تحت عنوان «تاريخ فلسفه اسلامي»، به اين مباحثاث و مذاكرات اشاره نموده و دريافتهاي خود را از نوع تفكر و فلسفه شيعه بيان داشته است.
او در باره فلسفه غيبت امام زمان (عليهالسلام) چنين مينويسد:
«جلوه ظهور او بر مردم، همان مفهوم تهذيب و تجديد عالم روحاني آنان است و در نتيجه همان مفهوم عميق انديشهاي است كه شيعه از غيبت و ظهور امام دارد.
مردم شايستگي خود را براي ديدن امام از دست ميدهند؛ آنگاه خود بين امام و خويشتن حجاب ميگردند؛ ز يرا وسيله تجلّي و مشاهده را؛ يعني معرفتي كه از راه قلب حاصل ميشود، از دست ميدهند، يا آن را فلج ساخته و از كار مياندازند. پس تا وقتي كه مردم مستعدّ شناسايي و معرفت امام نگردند، سخن گفتن از ظهور امام غايب، هيچ معني نخواهد داشت.»(27)
اين فيلسوف فرانسوي، اعتقاد شيعه به مهدويت و تفاوت آن از ديگر موعود گراييها در مكاتب ديگر را چنين بيان ميدارد:
«به عقيده من، مذهب تشيع تنها مذهبي است كه رابطه هدايت الهي را ميان خدا و خلق هميشه زنده نگه داشته و به طور مستمر و پيوسته ولايت را زنده و پا بر جا ميگذارد. مذهب يهود، نبوت را، كه رابطهاي است واقعي ميان خدا و عالم انساني، در حضرت كليم ختم كرده و پس از آن به نبوت حضرت مسيح و حضرت محمّد (صلّياللهعليهوآلهوسّلم) اذعان ننموده و رابطه مزبور را قطع ميكند و نيز مسيحيان در حضرت عيسي متوقف شدند و اهل سنّت از مسلمانان نيز در حضرت محمّد (صلّياللهعليهوآلهوسّلم) توقف نموده و با ختم نبوت در ايشان، ديگر رابطهاي ميان خالق و خلق، موجود نميدانند.
تنها مذهب تشيع است كه نبوت را با حضرت محمد (صلّياللهعليهوآلهوسّلم) ختم شده ميداند؛ ولي ولايت را، كه همان رابطه هدايت و تكميل ميباشد، بعد از آن حضرت و براي هميشه زنده ميداند؛ رابطهاي كه از اتصال عالم انساني به عالم الوهي حكايت ميكند؛ به واسطه دعوتهاي ديني قبل از موسي و دعوت ديني موسي و عيسي و محمّد (صلواتاللّهعليهماجمعين)؛ و بعد از حضرت محمّد (صلّياللهعليهوآلهوسّلم) به واسطه همين رابطه ولايت، جانشين وي (به عقيده شيعه) زنده بوده و هست و خواهد بود و اين حقيقتي است زنده؛ كه هرگز نظر علمي نميتواند آن را از خرافات شمرده و از ليست حقايق حذف نمايد.
به عقيده من، همه اديان بر حق بوده و يك حقيقت زنده را دنبال ميكنند و همه اديان در اثبات وجود اين حقيقت زنده مشتركند. اري! تنها مذهب تشيع است كه به زندگي اين حقيقت، لباس دوام و استمرار
پوشانده است.»(28)
شايد مهمترين انتقاد به تحقيقات كربن، عدم توجه او به بُعد اجتماعي ظهور حضرت حجّت (عليهالسلام) و قرار گرفتنِ دوران، غيبت ميان دو حادثه بزرگ عاشورا و ظهور و قيام بالسيّف مهدي (عليهالسلام) است. بيترديد نميتوان در كنار عروج عرفاني شيعيان، كه كربن بدرستي از آن به عنوان يكي از شروط اساسي توفيق ديدار معصوم ياد ميكند، از وجه اجتماعي و مبارزه فراگير آن امام با ظلم سياسي، اقتصادي و فرهنگي صاحبان، زور و زر و تزوير چشم پوشيد و خروج عاشقانه ابا عبداللّه (عليهالسلام) را براي اصلاح اجتماعي امّت جدّش، كه فرهنگي فاسد در كالبد آن دميده شده بود، به فراموشي سپرد و از عنصر سياسي اين هر دو قيام صدور ذيل اسلام، چشم به غفلت پوشيد.(29)
پي نوشت
1. بهاء الدّين خرمشاهي، دانشنامه قرآن و قرآن پژوهي، ج 2، ص 2046، چاپ اول، تهران، 1377.
2. محمد ابراهيم روشن ضمير، درآمدي بر معرفي مستشرقان و قرآنپژوهي، مجلّه پژوهشها، شماره ـ ص 191.
3. دانشنامه قرآن و قرآن پژوهي، ج 2، ص 2048.
4. مجلّه پژوهشها، شماره ـ، ص 197.
5. دائرة المعارف تشيع، مقدمه ج 1، ص 15، تهران بنياد طاهر، 1366. (به نقل از مجله پژوهشها، ص 205).
6. عنوان اين كتاب، «ذهنيّت مستشرقين، پژوهش در اصالت انديشه مهدويت و نقد گفتار شرق شناسان» ميباشد، كه پيش از انقلاب، با نام مستعار «حسين منتظر» و پس از انقلاب. با نام عبدالحسين فخّاري، توسط نشر آفاق منتشر گرديده است.
7. .Darmesteter
8. ترجمه محسن جهانسوز، كتابفروشي ادب، خرداد 1317.
9. مهدي در سيزده قرن، تأليفدار مستتر، ترجمه محسن جهانسوز، صص 5 و 6. (به نقل از مصلح جهاني، تأليف سيد هادي خسروشاهي، ص 58).
10. همان، ص 6، (به نقل از كتاب ذهنيت مستشرقين، ص 58).
11. همان، ص 37.
12. سيدهادي خسروشاهي، مصلح جهاني و مهدي موعود از ديدگاه اهل سنّت، ص 151، انتشارات اطلاعات، چاپ دوم، 1374.
13. همان، ص 154.
14. ابن خلدون، مقدمه، ص 311، دارالكتب العلميّه، چاپ چهارم، بيروت.
15. ذهنيت مستشرقين، ص 55.
16. Goldziher، (1921 ـ 1850).
17. گلدزيهر، العقيدة و الشريعة في الاسلام، ترجمه محمد يوسف موسي، علي حسن عبدالقادر، عبدالعزيز عبدالحق، چاپ دوم، 1959، مصر، دارالكتب الحديثه و بغداد، مكتبة المثنّي، ص 93. (به نقل از ذهنيت مستشرقين، ص 60).
18. .Margoliought
19. Encyclo Paedia of Reliqion and Ethies, Vol. VIII Edit by: S.Hasting. Latest edit, Edinbougn, New York, 1964, P337.
20. ذهنيت مستشرقين، ص 59.
21. مصلح جهاني، ص 77.
22. همان، ص 65.
23. شيعه در اسلام، علامه سيدمحمد حسين طباطبايي، دارالكتب الاسلاميه، 1348، ص ز.
24. همان، ص ب.
25. مجله مكتب تشيع، سالانه 2، ص 72.
26. همان، ص 88.
27. امين ميزرايي، امام عصر از منظر پروفسور هانري كربن، موعود شماره 14، ص 40.
28. ظهور شيعه، مجموعه مصاحبههاي استاد علامه طباطبايي و پروفسور هانري كربن، ص 7.
29. موعود شماره 14، ص 41.
پايان
--------
منبع :
سايت انتظار