بيان آيه 111

لغت‏

وحى: القاء معنى به دل، در نهان. وحى دارى اقسامى است. گاهى به آمدن فرشته و گاهى به معناى الهام است. «1» شاعر گويد:

الحمد للَّه الذى استقلت             باذنه السماء و اطمأنت‏

اوحى لها القرار فاستقرّت‏

 

يعنى: ستايش خداى راست كه آسمان به امر او استقلال و آرامش يافت. خدايى كه به آسمان الهام كرد كه قرار گيرد و قرار گرفت.

فرق ميان «اوحى و وحى» اين است كه اولى متعدى است يعنى آن را بر صفت وحى قرار داد لكن دومى لازم است يعنى به صفت وحى متصف شد. برخى گفته‏اند:

تفاوتى ميان آنها نيست.

حوارى: خالص هر چيزى و هر كسى.

مقصود

سپس به بيان تمام كردن نعمت خود بر عيسى پرداخته، مى‏فرمايد:

وَ إِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوارِيِّينَ: و هنگامى كه به حواريين الهام كردم و به قولى: يعنى بوسيله آياتى كه به آنها نشان دادم، به دل آنها انداختم. درباره «حواريين» در سوره آل عمران گفتگو كرده‏ايم. قتاده گويد: آنان وزراى عيسى بودند. حسن گويد: آنان انصار عيسى بودند.

أَنْ آمِنُوا بِي وَ بِرَسُولِي: كه ذات و صفات مرا تصديق كنيد و عيسى را بنده و پيامبر من بشناسيد.

قالُوا آمَنَّا وَ اشْهَدْ بِأَنَّنا مُسْلِمُونَ: حواريين گفتند: تصديق كرديم، خدايا، شهادت ده كه ما مسلمانيم.

بيان آيه 112- 113

قرائت‏

هل يستطيع ربك: كسايى فعل را به تاء و «ربك» را منصوب و ديگران فعل را به ياء و «ربك» را مرفوع خوانده‏اند. وجه قرائت اول اين است كه مقصود: «هل تستطيع سؤال ربك» است يعنى آيا قدرت دارى كه از پروردگار خود سؤال كنى؟

البته درباره قدرت او شك نداشتند. مى‏خواستند بگويند: تو كه مى‏توانى چرا سؤال نمى‏كنى؟! طبق اين قرائت «ان ينزل» متعلق است به مصدرى محذوف. يعنى «هل تستطيع ان تسال ربك انزال مائده» آيا مى‏توانى نازل شدن مائده را از خدا بخواهى؟

از امام باقر (ع) روايت شده است كه يعنى‏

«هل تستطيع ان تدعو ربك ...»

كسايى، علاوه بر آنچه گذشت «لام» را در «تاء» ادغام كرده و گفته است: «هتّستطيع» و اين ادغام به جاست، زيرا ابو عمرو در «هَلْ ثُوِّبَ الْكُفَّارُ» (مطففين 36:) لام را در ثاء ادغام كرده. بديهى است كه «تاء» به لام از «ثاء» نزديكتر است.

لغت‏

استطاعت: قدرت. با اين تفاوت كه «استطاعت» توانايى بوسيله اعضا و جوارح و «قدرت» اعم است. از اينرو به خداوند «قادر» گفته ميشود نه «مستطيع» مائده: خوان. ازهرى در «تهذيب اللغه» گويد: اين كلمه به صيغه اسم فاعل و به معناى اسم مفعول است يعنى: عطا شده. «ميده» هم گفته ميشود شاعر گويد:

و ميدة كثيرة الالوان             تصنع للاخوان و الجيران‏

يعنى: و سفره رنگارنگى كه براى دوستان و همسايگان مى‏گسترانى.

«ماد البحر»: يعنى دريا بحركت در آمد.

مقصود

اكنون در پيرامون حواريين و سؤال ايشان مى‏فرمايد:

- إِذْ قالَ الْحَوارِيُّونَ: عامل «اذ» فعل «اوحيت» است و ممكن است فعل محذوف «اذكر» باشد.

يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ هَلْ يَسْتَطِيعُ رَبُّكَ أَنْ يُنَزِّلَ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ: در اينباره اقوالى است.

1- يعنى: آيا اگر از خدا مسألت كنى كه براى ما «خوان آسمانى» نازل كند، خداوند سؤال ترا مستجاب مى‏كند تا دليلى بر صدق گفتار تو باشد؟ بديهى است كه آنها درباره قدرت خدا شك نداشتند، زيرا خدا شناس و مؤمن بودند. گويى اين سؤال را از عيسى مى‏كنند، براى اينكه صدق گفتار و صحت نبوتش را بيازمايند و شك و شبهه‏اى براى آنها باقى نماند، به همين جهت بود كه: گفتند: مى‏خواهيم اطمينان پيدا كنيم همانطورى كه ابراهيم كه از خداوند مسألت كرد كه زنده شدن مردگان را به او نشان دهد، گفت «ميخواهم اطمينان پيدا كنم» (بقره 260) اين قول از ابو على فارسى است.

2- يعنى: آيا خداوند قادر است «خوان آسمانى» نازل كند؟ اين سؤال را در آغاز ديندارى خود هنگامى كه هنوز ايمانشان كامل نشده بود، كردند. از اينجهت عيسى به آنها فرمود: اگر ايمان داريد از خدا بترسيد.

3- سدى گويد: يعنى آيا خداوند دعاى ترا مستجاب مى‏كند؟ در اين صورت «استطاعت» به معناى «اطاعت» خواهد بود. يعنى اگر از خداوند بخواهى، ترا اطاعت مى‏كند؟

زجاج گويد: اين كه حواريين، از عيسى خواهش «خوان آسمانى» كردند، دو صورت دارد:

1- مقصود آنها تثبيت و تحكيم ايمان خود بود. همانطورى كه ابراهيم نيز منظورش تقويت ايمان و آرامش قلب بود.

2- ممكن است سؤال نازل شدن «خوان آسمانى» پيش از شفا پيدا كردن كور مادر زاد و پيش و زنده شدن مردگان باشد.

قالَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ: بترسيد كه از خداوند چيزى مسألت كنيد كه پيش از شما كسى مسألت نكرده است. ابو على فارسى گويد: مقصود راهنماى آنها بسوى تقوى است و به تقوى خاص نظر ندارد. مثل «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ» (بقره 278) زجاج گويد: عيسى به آنها امر كرد كه از خداوند آيات و معجزات نخواهند و در اين راه بر خدا و رسولش سبقت نگيرند، زيرا به اندازه كافى، آيات و معجزات- به وسيله زنده شدن مردگان و ... كه خيلى اهميت آنها بيشتر از آنچه آنها مسألت مى‏كردند، بود- در دسترس آنها قرار گرفته است.

قالُوا نُرِيدُ أَنْ نَأْكُلَ مِنْها: در اينباره نيز دو قول نقل شده است:

1- يعنى ميخواهيم از «خوان آسمانى» بخوريم و سؤال ما به اين منظور است.

2- ديگر اينكه: «اراده» بمعناى محبت، باشد. يعنى: دوست داريم كه از آن بخوريم.

وَ تَطْمَئِنَّ قُلُوبُنا: ممكن است اين مطلب را از روى بصيرت گفته باشند. يعنى:

ميخواهيم بر يقين خود بيفزاييم. زيرا هر چه دليل بيشتر باشد، معرفت، در قلب آنها بيشتر متمكن ميشود. اين معنى از عطاست.

وَ نَعْلَمَ أَنْ قَدْ صَدَقْتَنا: و علم پيدا كنيم كه تو در ادعاى رسالت، راستگو بوده‏اى اين جمله، مؤيد قول كسى است كه ميگويد: اين سؤال، مربوط به آغاز ديندارى آنهاست. حق اين است كه آنها اين خواهش را براى كسب يقين و معرفت كامل و تاكيد اعجاز، كردند.

وَ نَكُونَ عَلَيْها مِنَ الشَّاهِدِينَ: و براى خداوند به يكتايى و براى تو به رسالت گواهى دهيم.

و بقولى: يعنى براى تو پيش بنى اسرائيل گواهى خواهيم داد.

[سوره المائدة (5): آيات 114 تا 115]

قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ تَكُونُ لَنا عِيداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا وَ آيَةً مِنْكَ وَ ارْزُقْنا وَ أَنْتَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ (114) قالَ اللَّهُ إِنِّي مُنَزِّلُها عَلَيْكُمْ فَمَنْ يَكْفُرْ بَعْدُ مِنْكُمْ فَإِنِّي أُعَذِّبُهُ عَذاباً لا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعالَمِينَ (115)

ترجمه‏

عيسى بن مريم گفت: خدايا بر ما مائده‏اى از آسمان نازل كن كه براى اول و آخر ما عيد و آيتى از جانب تو باشد و ما را روزى كن و تو بهترين روزى دهندگانى خداوند فرمود: من آن را بر شما نازل مى‏كنم. هر كس از شما بعد از آن كفر ورزيد، چنان عذابش كنم كه احدى از مردم عالم، گرفتار آن نشده باشند.

بيان آيه 114- 115

قرائت‏

اهل مدينه و شام و عاصم «منزّلها» به تشديد و ديگران بدون تشديد خوانده‏اند.

مؤيد قرائت بدون تشديد، فعل «انزل علينا مائدة» مى‏باشد و بهتر است كه جواب بر طبق سؤال باشد. وجه تشديد اين است كه «نزّل و انزل» بيك معنى هستند.

لغت‏

عيد: اسم چيزى است كه در وقت معين، باز مى‏گردد. حتى به خيال و غم هم «عيد» گفته‏اند. اعشى گويد:

فوا كبدى من لاعج الهمّ و الهوى             اذا اعتاد قلبى من اميمة عيدها

يعنى: واى بر حال من، كه جگرم از عشق سوزان او آتش گرفت و دلم به غم هجران او عادت كرد! و ديگرى گويد:

«يا عيد مالك من شوق و ابراق»

 

يعنى: اى خيال، ترا چقدر شوق و درخشندگى است؟!

اعراب‏

تَكُونُ لَنا: در محل نصب، صفت براى «مائدة» لنا: حال. يعنى «تكون عيدا لنا» لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا: بدل از «لنا»

مقصود

اكنون خداوند متعال، درباره دعاى حضرت عيسى مى‏فرمايد:

- قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ. هنگامى كه قوم از او خواهش كردند، وى بدرگاه خدا دعا كرد. برخى گفته‏اند: او هنگامى دعا كرد كه خداوند به او اذن داده بود.

اللَّهُمَّ رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَيْنا مائِدَةً: خدايا اى پروردگار ما خوانى از آسمان بر ما نازل گردان.

مِنَ السَّماءِ تَكُونُ لَنا عِيداً: در اينباره دو قول نقل كرده‏اند:

1- يعنى روزى كه براى ما «خوان آسمانى» نازل مى‏كنى، عيد مى‏گيريم و بعد از اين ما و آنهايى كه بعد از ما خواهند آمد، آن روز را بزرگ مى‏داريم. اين قول از سدى، قتاده، ابن جريج و مختار ابو على جبايى است.

2- يعنى: از بركت تفضل خداوند، مائده‏اى عايد ما ميشود و از نعمتش بر خوردار ميشويم. معناى اول، بهتر است.

لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا: اين عيد، براى دوره ما و دوره‏هاى بعد است. ابن عباس گويد:

مقصود اين است از اين «خوان آسمانى» اول و آخر مردم، استفاده خواهند كرد.

وَ آيَةً مِنْكَ: اين خوان آسمانى، آيتى است از جانب تو كه دلها را براى ايمان نرم و آماده مى‏سازد و مردم را به اعتراف حق وادار مى‏كند، در نتيجه، بوسيله آن آيت يكتايى تو و رسالت پيامبرت به نبوت خواهد رسيد.

وَ ارْزُقْنا: و اين خوان آسمانى را روزى ما گردان. جبايى گويد: يعنى شكر- گزارى را در مقابل آن نصيب ما گردان.

وَ أَنْتَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ: و تو بهترين روزى دهندگانى.

دلالت آيه‏

اين آيه، دلالت دارد بر اينكه بندگان به يكديگر روزى مى‏دهند، زيرا اگر چنين نبود، معنى نداشت كه گفته شود: خدا بهترين روزى دهندگان است. حال آنكه صحيح نيست گفته شود: «خدا بهترين خدايان است!» زيرا خدايانى وجود ندارد.

قالَ اللَّهُ: خداوند دعاى عيسى را مستجاب كرده، فرمود:

- إِنِّي مُنَزِّلُها عَلَيْكُمْ: من خوان آسمانى را بر شما نازل خواهم كرد.

فَمَنْ يَكْفُرْ بَعْدُ مِنْكُمْ فَإِنِّي أُعَذِّبُهُ عَذاباً لا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعالَمِينَ: و اگر كسى از شما بعد از آن كفران نعمت كند، او را چنان عذابى كنم كه هيچيك از جهانيان را چنان عذابى نكنم.

مقصود از «عالمين» 1- مقصود مردم همان زمان است. آنها پس از نزول مائده، كفر ورزيدند و خداوند آنها را بصورت ميمون و خوك در آورد. «2»

اين قول از قتاده است. از امام هفتم ع نقل شده است كه آنها بصورت خوك در آمدند.

2- مقصود عذاب استيصال است.

3- مقصود نوعى از عذاب است كه احدى جز آنها، گرفتار آن نشده‏اند. آنها پس از نزول مائده، سزاوار چنين عذابى شدند، زيرا پس از ديدن چنين معجزه‏اى كه براى تنبيه انسان از كفر، خيلى قوى بود، كافر شدند و مصلحت بود كه دچار عذابى بشوند كه اختصاص بخود آنها داشته باشد، همانطورى كه معجزه هم بآنها اختصاص داشت.

داستان‏

علما اختلاف كرده‏اند كه آيا مائده نازل شد يا نه؟

حسن و مجاهد گويند: نازل نشد، زيرا همين كه از شرط آن مطلع شدند، سؤال خود را پس گرفتند.

لكن صحيح اين است كه مائده نازل شد، زيرا خداوند خبر داد كه نازل خواهد كرد و خداوند خبر خلاف نمى‏دهد. اخبار بسيارى از پيامبر گرامى و صحابه و تابعين رسيده است كه مفاد آنها نزول مائده است. كعب گويد: مائده در روز يكشنبه نازل شد. از اين جهت، مسيحيان آن روز را عيد گرفتند.

درباره كيفيت نزول مائده و چيزهايى كه با آن بود، نيز اختلاف است.

عمار ياسر از پيامبر روايت كرده است كه بر «خوان آسمانى» نان و گوشت بود، زيرا آنها غذايى خواسته بودند كه تمام نشود و همواره از آن بخورند. پيامبر گرامى فرمود:

- به آنها گفتند: مادامى كه خيانت نكرده و چيزى از آن بر نداشته و مخفى نكرده‏ايد، اين سفره بيدريغ گسترده است و اگر جز اين رفتار كنيد، دچار عذاب خواهيد شد.

فرمود:

- هنوز يك روز نگذشته بود كه آنها خيانت كردند.

ابن عباس گويد:

- عيسى بن مريم ع به بنى اسرائيل دستور داد كه سى روز روزه بگيرند، آن گاه هر چه ميخواهند از خداوند مسألت كنند كه به آنها عطا مى‏كند. پس از اتمام روزه، به عيسى ع عرض كردند:

- اگر ما براى يكى از مردم كارى كرده بوديم، ما را سير مى‏كرد. ما يك ماه روزه گرفته و گرسنه شده‏ايم. از خدا بخواه كه بر ما مائده‏اى نازل كند.

در اين وقت، فرشتگان خوان آسمانى را نازل كردند. بر اين خوان، هفت گرده نان و هفت ماهى بود. همه آنها از اين خوان آسمانى خوردند و سير شدند.

اين مضمون از امام باقر (ع) نيز روايت شده است.

عطاء بن سائب روايت كرده است كه هر گاه سفره آسمانى گسترده مى‏شد، همه نعمتها در آن بود، جز گوشت، سعيد بن جبير از ابن عباس روايت كرده است كه بر سفره، همه چيز بود جز نان و گوشت:

عطا گويد: همه چيز داشت جز ماهى و گوشت.

عطيه عوفى گويد: از آسمان يك ماهى نازل شد كه طعم همه چيز داشت.

عمار و قتاده گويند: يكى از ميوه‏هاى بهشت، بر سفره بود.

قتاده گويد: اين خوان آسمانى صبح و شام نازل مى‏شد و مثل ترنجبين و بلدرچينى- بود كه براى بنى اسرائيل نازل مى‏شد.

يمان بن رئاب گويد: هر وقت ميخواستند از آن ميخوردند.

عطاء بن ابى رباح از سلمان فارسى روايت كند كه گفت:

- بخدا سوگند، عيسى هرگز كار بدى نكرده بود، يتيمى را نرانده بود، خنده صدادار نكرده بود، مگسى را از صورت خود نرانده، و كار بيهوده‏اى هرگز نكرده بود، هنگامى كه بنى اسرائيل از او «خوان آسمانى» خواستند، لباس پشمينه‏اى پوشيد و گريه‏كنان گفت:

- خداوندا، بر ما مائده بفرست ...

در اين وقت سفره سرخ رنگى در ميان دو ابر نازل شد. آنها تماشا مى‏كردند تا سفره بر روى زمين قرار گرفت. در اين وقت عيسى گريه كرد و گفت:

- خدايا مرا از سپاسگزاران قرار ده. خدايا اين سفره را رحمت قرار ده و آن را وسيله عذاب و كيفر نگردان؟

يهود هم چنان به اين سفره خيره شده بودند. بويى از آن بمشامشان مى‏رسيد كه هرگز استشمام نكرده بودند. عيسى برخاست و وضو گرفت و نمازى طولانى خواند و سفره را گشود و گفت:

- بسم اللَّه خير الرازقين.

در سفره يك ماهى پخته بود كه از آن روغن مى‏ريخت. در طرف سر آن نمك و در طرف دم آن سركه و اطراف آن انواع سبزيها بود، به جز كرّات- يا تره-. پنج گرده نان در كنار آن بود كه بر يكى زيتون و بر ديگرى عسل و بر ديگرى روغن و بر ديگرى پنير و بر ديگرى گوشت كباب بود. شمعون گفت:

- يا رسول اللَّه، آيا اينها از طعام دنياست يا آخرت؟

فرمود:

- نه از طعام دنيا نه از طعام آخرت. چيزى است كه خداوند به قدرت خود آفريده است. از آنچه درخواست كرده‏ايد، بخوريد تا خدا شما را امداد كند و از فضل خود شما را افزون سازد.

حواريين گفتند:

- چه خوب است از اين معجزه، معجزه‏اى ديگر به ما نشان دهى! عيسى به ماهى گفت:

- اى ماهى، به اذن خدا زنده شو.

در اين وقت ماهى بجنب و جوش در آمد و زنده شد، آنها دچار ترس شدند.

عيسى فرمود:

- چرا از من چيزهايى مسألت مى‏داريد كه چون خواسته شما را اجابت كنم، ناراحت شويد. بيم دارم كه دچار عذابى سخت شويد.

سپس فرمود:

- اى ماهى، به اذن خدا، به حال سابقت باز گرد.

ماهى بحال سابق بازگشت. بنى اسرائيل گفتند:

تا تو نخورى ما نخواهيم خورد.

عيسى فرمود:

- معاذ اللَّه، من از آن نخواهيم خورد. كسى بخورد كه درخواست كرده است.

آنها ترسيدند كه بخورند. عيسى فقيران و بيماران را دعوت كرد. فرمود:

- بخوريد كه براى شما گوارا و براى ديگران بلاست.

يكهزار و سيصد نفر زن و مرد مستمند و بيمار، از آن خوردند و سير شدند. در اين وقت عيسى به ماهى نظر افكند، ديد مثل وقتى است كه از آسمان نازل شده است.

پس از آن، در حالى كه بنى اسرائيل با چشمشان سفره را بدرقه مى‏كردند، به آسمان برگشت هر بيمارى از آن خورد، شفا يافت و هر مستمندى خورد، بى‏نياز شد.

حواريون و كسانى كه نخورده بودند پشيمان شدند. پس از آن، هنگام نازل شدن خوان آسمانى همه افراد، براى خوردن اجتماع مى‏كردند و بيكديگر زحمت مى‏رسانيدند. عيسى براى آنها نوبه گذاشت. اين خوان آسمانى تا چهل روز فقط شبها نازل مى‏شد. بعداً يك روز در ميان نازل شد و خداوند به عيسى وحى كرد كه اجازه دهد فقراء از آن بخورند نه اغنيا. اغنيا از اين دستور ناراحت و دچار شك و ترديد شدند و ديگران را هم به شك و ترديد انداختند. خداوند به عيسى وحى كرد كه:

- من شرط كردم كه اگر كسى بعد از نزول مائده كافر شد، چنان عذابش كنم كه احدى از مردم عالم چنان عذابى نديده باشند.

عيسى عرض كرد:

- آنها بندگان تواند. اگر خواهى عذابشان كن و اگر خواهى بلطف و كرمت آنها را عفو كن.

خداوند 332 نفر از مردان آنها را كه شب در خانه‏هاى خود در آغوش زنها آرميده بودند، بصورت خوك درآورد. اين خوكان ممسوخ در راهها و معابد گردش و از مدفوعات ديگران تغذيه مى‏كردند. مردم كه اين صحنه را ديدند، بحال آنان گريه كردند. افراد خانواده‏هاى آنها نيز شب و روز شيون مى‏كردند. سرانجام پس از سه روز هلاك شدند.

در تفسير اهل بيت عليهم السلام است كه: خوان آسمانى نازل مى‏شود و آنها بر سر آن جمع مى‏شدند و ميخوردند، سپس سفره به آسمان مى‏رفت طبقه اعيان و اشراف، تصميم گرفتند كه مستمندان را از شركت در اين سوره خدا داد منع كنند. خداوند نعمت را از آنها سلب كرد و آنها را بصورت بوزينگان و خوكان در آورد.

[سوره المائدة (5): آيات 116 تا 118]

وَ إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَ أُمِّي إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالَ سُبْحانَكَ ما يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ ما لَيْسَ لِي بِحَقٍّ إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما فِي نَفْسِي وَ لا أَعْلَمُ ما فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ (116) ما قُلْتُ لَهُمْ إِلاَّ ما أَمَرْتَنِي بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَ رَبَّكُمْ وَ كُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً ما دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَ أَنْتَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهِيدٌ (117) إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُكَ وَ إِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (118)

ترجمه‏

و هنگامى كه خداوند مى‏فرمايد، اى عيسى بن مريم، آيا تو بمردم گفتى كه مرا و مادرم را خدا بدانيد؟ گويد: منزهى تو، مرا نرسد كه چيزى بگويم كه حق من نيست. اگر گفته باشم، تو مى‏دانى. تو از اسرار من آگاهى و من از اسرار غيبى تو بى‏اطلاعم. همانا تو داناى نهانى. من به آنها نگفتم جز آنچه مرا به آن مامور كرده بودى. كه: خداى را، پروردگار من و پروردگار شما، پرستش كنيد و مادامى كه در ميان آنها بودم، بر ايشان گواه بودم و هنگامى كه مرا به آسمان بردى، تو خود مراقب ايشان بودى و تو بر هر چيزى گواهى. اگر عذابشان كنى، بندگان تواند و اگر آنها را بيامرزى تو توانا و حكيمى.

بيان آيه 116- 117- 118

لغت‏

نفس: اين كلمه داراى معانى مختلفى است:

1- نفس انسان و حيوان، اين همان چيزى است كه هر گاه از بدن جدا ميشود، موجب مرگ خواهد شد. مثل «كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ» (آل عمران 185: هر نفسى چشنده مرگ است) 2- ذات و حقيقت شيئى. مثل «فعل ذلك فلان نفسه» (اينكار را فلان، خودش انجام داد- اين كلمه همان است كه در فارسى به «خود» تعبير ميشود) 3- اراده: شاعر گويد:

و نفساى نفس قالت ائت ابن بجدل             تجد فرجاً من كل غمّى تهابها

و نفس تقول اجهد بخائك لا تكن             كخاضبة لم يغن شيئاً خضابها

يعنى: مرا دو اراده است: يكى آنكه مى‏گويد: ابن بجدل را بياور كه از هر سختى آسوده ميشوى، ديگرى مى‏گويد: شتاب كن و مثل كسى كه خضاب كرده، قادر بحركت نيست، نباش.

ديگرى گويد:

اما خليلى فانى لست معجله             حتى يؤامر نفسيه كما زعما

نفس له من نفوس القوم صالحة             تعطى الجزيل و نفس ترضع الغنما

يعنى: دوستم را به عجله وادار نمى‏كنم، تا دو نفس خود را، چنان كه گمان مى‏كرد، مكلف سازد. او در ميان دو نفس است: يكى آن كه او را ببخشش و نيكى وادار مى‏كند، ديگر آن كه او را به بخل و تنگچشمى.

4- چشم بد. در روايت است كه پيامبر هنگامى كه براى مريضى دعا ميكرد، مى‏فرمود:

«بسم اللَّه ادفيك و اللَّه يشفيك من كل داء هو فيك من كل عين عاين و نفس نافس و حسد حاسد)

يعنى ترا بنام خداوند، محافظت مى‏كنم. خداوند ترا از هر چشم بد و حسد هر حسودى شفا مى‏بخشد. شاعر گويد:

يتقى اهلها النفوس عليها             فعلى نحرها الرقى و التميم‏

يعنى: خود را از چشمهاى بد حفظ مى‏كنند و بر گردن آنها دعاهاى لازم، آويخته است.

ديگرى گويد:

و اذا نموا صعدا فليس عليهم             منا الخيال و لا النفوس الحسد

يعنى: هر گاه رشد كنند، چشمهاى بد حاسدان متوجه آنها نيستند.

5- غيب. مثل «لا اعلم نفس فلان» يعنى غيب و باطن او را نميدانم معناى آخر، با آيه مناسب است. برخى گفته‏اند: نفس بمعناى عقوبت هم ميايد و به آيه «وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ» (آل عمران 28: خدا شما را از كيفر خود ميترساند) رقيب: حافظ «رقيب القوم» يعنى نگهبان قوم.

شهيد: شاهد. ممكن است به معناى عليم (دانا) باشد.

اعراب‏

اذ: حقيقت اين كلمه، ظرف زمان گذشته است و در اينجا عطف است به سابق، بدينترتيب: «يَوْمَ يَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ ... و ذلك اذ يقول يا عيسى ...»

برخى گفته‏اند: اين مطلب را خداوند هنگامى به عيسى گفت، كه او را به آسمان برد. بنا بر اين مربوط به گذشته است نه قيامت. سدى و بلخى چنين گفته‏اند. لكن معناى اول صحيحتر است، زيرا بدنبال آن «يَوْمُ يَنْفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ» (آيه 119) آمده و پيداست كه منظور روز قيامت. علت اينكه به جاى فعل مستقبل، فعل ماضى بكار رفته: تحقق وقوع آن است. مثل «وَ نادى‏ أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابَ النَّارِ» (اعراف 44: اهل بهشت، دوزخيان را ندا مى‏كنند) و مثل: «وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ» (سبا 51 اگر ببينى كه آنها فزع مى‏كنند) و مثل: «وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ» (انعام 27: اگر ببينى كه بر آتش هستند) شاعر گويد:

ثم جزاه اللَّه عنّى اذ جزى             جنات عدن فى العلالى العلا

يعنى خداوند او را در مقامات عاليه، جزاى خير دهد و به بهشت ببرد مِنْ دُونِ اللَّهِ: «من» حرف زائد براى تاكيد معنى.

إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ: حرف شرط بر سر ماضى در نمى‏آيد. محققين گويند: يعنى «ان اكن الان قلته فيما مضى» أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ: درباره محل اعراب آن وجوهى است: 1- بدل است از «ما أَمَرْتَنِي» و منصوب 2- بدل است از ضمير «به» و مجرور 3- مفسر است از «آنچه به آن امر شده» و محلى از اعراب ندارد.

مقصود:

اكنون بازهم درباره حضرت مسيح مى‏فرمايد:

وَ إِذْ قالَ اللَّهُ: هنگامى كه خداوند در روز قيامت به عيسى مى‏گويد:

يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَ أُمِّي إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ: اين جمله، اگر چه سؤالى است. ولى بمنظور تهديد مسيحيانى است كه مدعى خدايى عيسى و مريم هستند. درست مثل اينكه كسى نسبت بديگرى ادعايى داشته باشد و به او بگويند تو به او گفته‏اى كه چنين ادعايى كند؟! و او پاسخ دهد: نه.

چنين بيانى در حقيقت به منظور نشان دادن شناعت و زشتى ادعاى كسانى است كه گمراه شده، عيسى و مادرش را خدا پنداشته‏اند.

وجه ديگرى هم در اينباره ذكر كرده‏اند و آن اينكه: خداوند ميخواهد بدينوسيله به عيسى خبر دهد كه مردم، پس از او درباره‏اش چنين حرفهايى زده‏اند.

زيرا ممكن است كه عيسى از آن بى‏خبر باشد. اين وجه، از بلخى است. لكن وجه اول صحيحتر است.

پرسش:

كسى از مسيحيان را نشناخته‏ايم كه معتقد بدو خدا باشد و مريم را خدا بداند.

پس چرا «الهين» بكار برده؟! پاسخ:

1- از آنجا كه مسيحيان براى عيسى و مادرش احترام خدايى قائل شدند، خداوند آنها را «اله» خواند. چنان كه به راهبان و علما «رب» گفته شده است. مثل «اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ» (توبه 31: علما و راهبان خود را به خدايى برگزيده شدند) 3- ممكن است در ميان مسيحيان كسانى باشند كه چنين عقيده‏اى داشته باشند.

چنان كه شيخ ابو جعفر از بعضى مسيحيان نقل كرده است كه در قديم گروهى بنام مريميه بوده‏اند كه «مريم» را خدا مى‏دانسته‏اند.

قالَ سُبْحانَكَ: عطا گويد: يعنى عيسى مى‏گويد: تو برترى و صاحب عظمت هستى و بقولى: يعنى من ترا منزله مى‏شناسم و از اين مطالب بيزارى ميجويم و بقولى: يعنى تو بالاتر از آنى كه در ميان مردم پيامبرى بفرستى كه كفران نعمت تو كند و خود را خدا معرفى نمايد، بنا بر اين، نخست خداوند را به يكتايى و عدالت ستود، آن گاه از گفته‏ى مسيحيان تبرى جسته، فرمود- ما يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ ما لَيْسَ لِي بِحَقٍّ: براى من سزاوار نيست كه درباره خودم چيزى بگويم كه شايسته آن نباشم و مردم را بعبادت خودم امر كنم، در حالى كه من هم بنده‏اى هستم مثل آنها، تنها تو شايسته عبادتى كه بر همه نعمتها قادر هستى. سپس خدا را بر برائت خود گواه گرفته مى‏گويد:

- إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ: من چنين ادعايى نكرده‏ام و اگر چنين ادعايى كرده بودم، بر تو پنهان نمى‏ماند، زيرا تو داناى غيبى.

تَعْلَمُ ما فِي نَفْسِي وَ لا أَعْلَمُ ما فِي نَفْسِكَ: تو اسرار باطنى مرا مى‏دانى ولى من از غيب و سر تو بى‏اطلاعم. اين معنى از ابن عباس است، علت اينكه مى‏گويد: نفس من و نفس تو، اين است كه كلام هماهنگ و برابر شود و گرنه خداوند منزه از اين است كه داراى نفس يا قلبى باشد كه معانى در آن وارد شود، مؤيد آن، اين جمله است:

- إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ: تو به اسرار من آگاهى، زيرا «عَلَّامُ الْغُيُوبِ» هستى ولى عيسى از اسرار تو بى‏خبر است، زيرا داناى غيب نيست. سپس ضمن حكايت از عيسى مى‏فرمايد:

- ما قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا ما أَمَرْتَنِي بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَ رَبَّكُمْ: من جز آنچه مرا امر كرده بودى، به آنها نگفتم. من به آنها گفتم كه بخداوندى تو اقرار و ترا پروردگار من و خودشان بشناسند و ترا بيكتايى پرستش كنند و ديگرى را در عبادت، شريك تو نسازند.

وَ كُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً ما دُمْتُ فِيهِمْ: و من مادامى كه در ميان آنها بودم شاهد اعمال و رفتار آنها بوده، بوضع آنها آگاه بودم.

فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ: جبايى گويد: يعنى هنگامى كه مرا ميراندى خودت محافظ آنها بودى. سدى و قتاده و حسن گويند: يعنى هنگامى كه مرا به آسمان بردى، خودت محافظ آنها بودى.

وَ أَنْتَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهِيدٌ: تو بهمه چيز دانايى و هيچ چيز از تو پوشيده و پنهان نيست. جبايى گويد: اين آيه دلالت دارد بر اينكه: خداوند عيسى را ميراند، سپس او را به آسمان برد، زيرا مى‏گويد: تا من در ميان ايشان بودم، گواه رفتار ايشان بودم و چون مرا ميراندى، خودت گواه آنها بودى. اما اين استدلال ضعيف است، زيرا از كلمه «توفى» معناى مرگ استفاده نميشود. چنان كه مى‏گويد: «يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنامِها» (جان كسانى كه مى‏ميرند و كسانى كه بخواب ميروند، مى‏گيرد. زمر 42) بنا بر اين كلمه «توفى» در مورد خواب نيز بكار رفته است.

إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُكَ: اگر آنها را عذاب كنى، بنده تواند و قدرتى ندارند.

وَ إِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ: بدينترتيب، عيسى خود را هيچكاره معرفى مى‏كند و امور كيفر و عفو را بخداوند محول مى‏سازد. مى‏گويد: من در اينباره قدرتى و تاثيرى ندارم، اين تو هستى كه صاحب اختيار بندگان خود هستى، خواهى عذاب كن و خواهى ببخش. حسن گويد: يعنى اگر آنها را عذاب كنى بخاطر بقاى بر كفر است و اگر بيامرزى بخاطر توبه است، بنا بر اين شرط آمرزش، توبه است، اگر چه اين شرط در كلام، ذكر نشده است.

علت اينكه نمى‏گويد: «انك انت الغفور الرحيم» اين است كه اگر چنين مى‏گفت، ممكن بود منشأ اين توهم شود كه عيسى درباره آنها دعا مى‏كند. وانگهى توصيف خداوند به «الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» از نظر بلاغت، بهتر است، زيرا مغفرت، هميشه از روى حكمت نيست، لكن قدرت و حكمت، شامل مغفرت و رحمتى كه از روى حكمت باشد، ميشود و در عين حال معناى جامعتر و كاملترى دارد، زيرا «عزيز» قادر و الا مقامى است كه هرگز دچار عجز و شكست نميشود و حكيم، كسى است كه كارها را در جاى خود انجام مى‏دهد و جز كار نيكو، كارى از او سر نمى‏زند. چنين معنايى از غفور و رحيم استفاده نميشود. بنا بر اين مغفرت و رحمت حكيمانه، در معناى جامعتر و كاملتر «عزيز و حكيم» داخل است.

[سوره المائدة (5): آيات 119 تا 120]

قالَ اللَّهُ هذا يَوْمُ يَنْفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (119) لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما فِيهِنَّ وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ (120)

ترجمه‏

خداوند مى‏فرمايد: امروز روزى است كه راستگويان را راستگويى بكار آيد، براى ايشان است بهشتهايى كه نهرها از زير آنها روان است و در آنجا براى هميشه از نعمتهاى خداوند بر خوردارند. خدا از ايشان راضى است و آنها از خدا. اين رستگارى بزرگ. براى خداست حكومت آسمانها و زمين و آنچه در آنهاست و از هر چيزى تواناست.

بيان آيه 119- 120

قرائت‏

يوم ينفع: نافع «يوم» را به نصب و ديگران به رفع خوانده‏اند. رفع آن بنا بر اين است كه خبر مبتدا باشد و «يوم» اضافه شده است به «ينفع» و جمله «هذا يوم- ...» در محل نصب و مفعول است براى «قال» در نصب آن دو احتمال است: 1- مفعول فيه است براى قول. يعنى: اين را خداوند در آن روزى ميگويد كه ... 2- خبر باشد براى «هذا» و جمله مقول قول باشد. يعنى اينكه گفتيم در روزى است كه ... البته گاهى اوقات ظرف زمان خبر واقع ميشود. علت نصب «يوم» اين است كه مضاف اليه، يعنى «ينفع» معرب است.

مقصود

پس از آنكه عيسى، بطلان گفته‏هاى مسيحيان را بيان كرد، مى‏فرمايد:

قالَ اللَّهُ هذا يَوْمُ يَنْفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ: خداوند مى‏فرمايد: امروز روزى است كه هر كس در دنيا راست گفته، از آن بهره‏مند خواهد شد. زيرا روز قيامت، روز تكليف نيست كه راستگويى آن روز بدرد كسى بخورد. وانگهى آن روز كسى دروغ نميگويد. كافران هم اگر راست بگويند و به زشتى كردار خود اعتراف كنند، به حالشان فايده ندارد. برخى گويند: منظور از «صدق» تصديق پيامبران است.

برخى هم گفته‏اند: مقصود، راستگويى در روز قيامت است كه در برابر حق، اگر راست بگويند، به حال آنها مفيد خواهد بود، بنا بر اين مقصود اين است كه: شهادت دهند كه پيامبران احكام خدا را به آنها ابلاغ كرده‏اند.

لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً: براى آنها بهشتى است كه نهرها از زير آنها جارى است و هميشه در آنجا خواهند بود.

رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ: خداوند از كردار آنها راضى است و آنها از پاداش او راضى هستند.

ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ: اين است رستگارى بزرگ كه بر اثر پاداش الهى نصيب آنها مى‏شود. حسن گويد: يعنى به بهشت رستگار و از دوزخ رها شدند. اكنون خداوند درباره عظمت قدرت و وسعت قلمرو حكومت خود، مى‏فرمايد:

لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما فِيهِنَّ: بمنظور تنزيه خود از آنچه مسيحيان ميگفتند، مى‏فرمايد: خدا كسى است كه حكومت آسمانها و زمين بدست اوست.

بنا بر اين چگونه ممكن است كسى با او برابر و در خداوندى رقيب او باشد؟! برخى گفته‏اند: اين جمله، پاسخى است از سؤال مقدر. مثل اينكه سؤال شده است. اين رستگارى بزرگ را چه كسى به آنها داده است؟ پاسخ مى‏دهد: كسى كه چنين است.

در اينجا آسمانها و زمين را مفرد آورده است، تا شان آسمانها را عظمت بخشد.

وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ: او كسى است كه موجودات را از نيستى بهستى مى‏آورد و موجودات را از هستى بديار نيستى مى‏برد. اين است قدرت بى‏پايان او! جبايى گويد: يعنى هر چه كه وجود آن ممكن باشد، خداوند بر آن قادر است. مثل:

«اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ (رعد 16: خداوند بر هر چه كه وجود آن ممكن باشد، قادر است.)

__________________________________________________

(1)- فرق ميان وحى و الهام، 1- الهام از جنس كشف معنوى است، بخلاف وحى كه از جنس كشف شهودى است.

2- الهام براى نبى و غير نبى حاصل مى‏شود ولى وحى اختصاص به نبى دارد.

3- در الهام تبليغ شرط نيست و وحى مشروط به تبليغ است (رك: كشاف اصطلاحات الفنون)

(2)- قصه مائده قوم عيسى و همچنين قوم موسى، در ادبيات فارسى هم رخنه كرده و سخن سرايان فارسى زبان براى بيان اندرزهاى اخلاقى و عرفانى از آن طرفى بسته‏اند،

مائده از آسمان در مى‏رسيد             بى شرا و بيع و بى گفت و شنيد

در ميان قوم موسى چند كس             بى ادب گفتند كو سير و عدس‏

منقطع شد خوان و نان از آسمان             ماند رنج زرع و بيل و داسمان‏

باز عيسى چون شفاعت كرد حق             خوان فرستاد و غنيمت بر طبق‏

باز گستاخان ادب بگذاشتند             چون گدايان زله‏ها برداشتند

لا به كرد عيسى ايشان را كه اين             دايم است و كم نگردد از زمين‏

بد گمانى كردن و حرص آورى             كفر باشد پيش خوان مهترى‏

ز آن گدا رويان ناديده ز آز             آن در رحمت بر ايشان شد فراز