متن، ترجمه و تفسیر سوره مبارکه مائده آیات 92 تا 100
بيان آيه 92
مقصود
قبلا مردم را امر كرد كه از شراب و قمار و بت پرستى اجتناب كنند. اكنون دستور مىدهد كه پيامبر را در همه دستوراتش اطاعت نمايند:
وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ: طاعت، عبارت از فرمانبردارى است. بنا بر اين مانعى ندارد كه انسان از دو كس فرمانبردارى كند، هم از خدا و هم از پيامبرش.
وَ احْذَرُوا: در اينجا امر مىكند كه از كارهاى حرام، اجتناب كنيد. عطا گويد:
يعنى از خشم من بپرهيزيد. حذر يعنى خوددارى از كارى كه زيانبخش است.
فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما عَلى رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِينُ: اگر اعراض كنيد و امر خدا و رسول را بكار نبنديد، بدانيد كه وظيفه پيامبر ما گفتن و رسانيدن است. بدينترتيب، مردم را تهديد مىكند و مىترساند. يعنى با مخالفت و سرپيچى از گفتار پيامبر ما خود را سزاوار كيفر مىسازيد. مقصود از «بلاغ مبين» سخنى است كه روشن و واضح، ادا شود و براى رعايت اختصار اين كلمه، بكار رفته است و بهر صورت، مردم بايد وظيفه خود را از بيانات پيامبر، بفهمند، خواه اطاعت كنند، خواه سرپيچى.
بيان آيه 93
شأن نزول
هنگامى كه قانون حرمت شراب و قمار، بوسيله قرآن كريم اعلام شد، صحابه عرض كردند:
- يا رسول اللَّه، درباره برادران دينى ما- كه شراب ميخوردند و مال قمار بازى را مصرف مىكردند- چه مىفرمايى؟! از اينرو خداوند، اين آيه را نازل كرد. اين قول از ابن عباس، انس بن مالك، براء بن عازب، مجاهد، قتاده و ضحاك است.
برخى گفتهاند:
- اين آيه در باره اشخاصى مثل عثمان بن مظعون و ... كه گوشت را بر خود حرام و براه تاركان دنيا قدم گذارده بودند، نازل شد. در اين آيه، خداوند به آنها فرمود:
خوردن چيزهاى مباح، براى آنها مانعى ندارد. بايد از چيزهاى حرام، اجتناب كنند.
مقصود
لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ فِيما طَعِمُوا: بر مردمى كه ايمان آوردند و كار شايسته كردند، از لحاظ خوردن شراب و مال قمار، پيش از نازل شدن آيه حرمت، گناهى نيست. لكن در تفسير اهل بيت وارد شده است كه منظور چيزهاى حلالى است كه آنها خوردهاند. كلمه «طعموا» هم شامل خوردن و هم شامل آشاميدن است.
وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ: و خدا و رسولش را اطاعت كرده باشند.
ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا: سپس بر تقوى و ايمان خود استوار مانده باشند.
ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا: سپس كارهاى واجب و مستحبّ را انجام داده باشند.
در اينجا سه بار، تقوى تكرار شده است. مقصود از تقوى اول، خوددارى از شرب خمر، بعد از حرمت و منظور ما از تقواى دوم، استوار و ثابتقدم بودن بر ترك شراب و منظور از تقواى سوم، ترك همه معصيتها و انجام كارهاى نيكوست.
برخى گفتهاند:
- مقصود از تقواى اول، خوددارى از معصيتهايى است كه ضرر آن متوجه خود انسان ميشود و مقصود از ايمان اول، ايمان به خدا و قبول دستورهاى اوست. مقصود از تقواى دوم، خوددارى از معصيتهاى سمعى و ايمان به قبح آنها و لزوم اجتناب از آنهاست.
مقصود از تقواى سوم خوددارى از تعدى و تجاوز نسبت به مردم است.
ابو على جبايى گويد:
- شرط اول نسبت بزمان گذشته و شرط دوم نسبت بدوام و استمرار بر ترك شراب و شرط سوم نسبت به خوددارى از ستم در حق مردم است.
وى براى اثبات اينكه تقواى سوم به معناى خوددارى از ستم است، به كلمه «احسنوا» استدلال مىكند و مىگويد:
- هر گاه «احسان» متعدى باشد، معصيتهايى كه پيش از آن ذكر شده، نيز بايد متعدى باشد. يعنى: خوبى بديگران و بدى بديگران.
لكن اين استدلال، ضعيف است، زيرا دليلى نداريم كه در اينجا منظور از «احسان» احسان بغير است. ممكن است مقصود احسان بخود باشد چنان كه هر گاه كسى كار بسيار خوبى انجام دهد باو ميگويند «احسنت» وانگهى اگر مقصود از «احسان» احسان به غير باشد، چه مانعى دارد كه فعل متعدى عطف بر فعل لازم شود؟! اگر صريحاً مىفرمود: آنها از همه زشتيها- خواه نسبت بخود يا نسبت بديگران- خوددارى و در باره ديگران نيكى كردند، مانعى نداشت.
شايد علت اين كه ابو على درباره «تقوا» ى سوم، اين مطالب را گفته، اين است كه: چون شرط اول را مربوط به گذشته و شرط دوم را مربوط به حال دانست، نمىتوانست شرط سوم را به زمانى ديگر- يعنى آينده- مربوط سازد، زيرا بگمان خودش چنين چيزى جايز نيست. حال آنكه مانعى ندارد كه شرط اول را بر ماضى و شرط دوم را بر حال و شرط سوم را بر آينده مورد انتظار، حمل كند.
اينكه متكلمان مىگويند: واسطهاى ميان گذشته و آينده، بنام حال وجود ندارد، زيرا فعل اگر موجود شده، ماضى است و اگر هنوز موجود نشده، آينده است، لطمهاى بجنبه ادبى و نحوى مطلب، نمىزند، زيرا درست است كه واسطهاى ميان وجود و عدم يا گذشته و آينده، بنام حال وجود ندارد، لكن چيزى كه در نزديكترين زمان انجام ميشود، مانعى ندارد كه حال ناميده شود.
سيد مرتضى مىگويد:
- مفسران درباره تكرار كلمه تقوى- كه به نظرشان اشكالى بزرگ بوده است به تفصيل، بحث كردهاند. اما آنچه كه مهمتر و مشكلتر بوده، رها كردهاند. مطلبى كه اشكال آن بيشتر است، اين است كه:
- خداوند مىفرمايد: مردم مؤمن و نيكوكار، در آنچه خوردهاند، در صورتى كه داراى تقوى و ايمان و عمل صالح بودهاند، گناهى نكردهاند و از آيه شريفه چنين بر مىآيد كه: كار مباح در صورتى گناه نيست كه شخصى كه آن را انجام مىدهد، داراى صفت ايمان و تقوى و نيكوكارى باشد. حال آنكه كار مباح، حتى براى اشخاص كافر، گناهى ندارد، تا چه رسد بديگران.
سپس مىگويد:
- ما براى حل اين شبهه، دو راه داريم:
1- هر گاه، براى اينكه شرط تقوى و ايمان و عمل صالح، داراى اثر و فايده باشند، قدرى دايره مشروطه را وسيعتر كنيم و بگوييم: تقدير آيه، اين است:
- ليس على الذين آمنوا و عملوا الصالحات جناح فيما طعموا و غيره اذا ما اتقوا و ..
يعنى: بر مردم مؤمن و نيكوكار، در آنچه ميخورند و كارهاى ديگرشان گناهى نيست، در صورتى كه تقوى و ايمان داشته باشند و عمل صالح انجام دهند سپس داراى تقوى و ايمان باشند ... اشكال فوق بر طرف خواهد شد.
زيرا شرط نفى گناه، حتماً بايد داراى اثر باشد، بطورى كه هر گاه شرط منتفى شد، گناه ثابت شود. دانستيم كه خوددارى از گناه، شرط گناه نبودن شراب خوارى آنهاست، اين شرط بخودى خود براى سلب گناه كافى است و از آنجا كه بدنبال آن، ايمان، عمل صالح ذكر شده است و آنها در نفى گناه بىاثرند، پى مىبريم كه بايد در آيه، آنچه ما تقدير گرفتيم، مقدر باشد تا شرط با مشروط برابرى كند، زيرا كسى كه از خوردنيهاى حرام، اجتناب كند، در برابر چيزهايى كه ميخورد، مسئول نيست. لكن ممكن است بواسطه ترك يا تضييع واجبى، گنهكار شناخته شود. اما وقتى كه شرط كرديم كه خوددارى از كار زشت، از كسى انجام شده است كه بخداوند هم ايمان دارد و رفتار او هم نيكوست، هر گونه گناهى از او سلب خواهد شد.
آنچه درباره حذف گفتيم، عجيب نيست، زيرا سياق كلام بر آن دلالت دارد.
عادت عرب اين است كه چنين حذفهايى را در كلام مرتكب و به نيروى دلالت كلام بر آن، متكى شوند. چنان كه شاعر گويد:
تراه كان اللَّه يجدع انفه و عينيه ان مولاه ثاب له و فر
يعنى: او را مىبينى كه گويى خداوند بينى و چشمانش را قطع كرده است.
اگر مولايش باز گردد، برايش مال فراوانى است. بديهى است كه بينى را قطع مىكنند، لكن چشم را قطع نمىكنند، بلكه بيرون مىآورند، بنا بر اين موضوع بيرون آوردن چشم، بخاطر قوت دلالت كلام، حذف شده است.
2- اگر ايمان و عمل صالح را در شرط حقيقى نگيريم و بگوييم: اگرچه بر شرط حقيقى عطف شدهاند، لكن مقصود خداوند متعال اين است كه: با اين بيان، وجوب ايمان و عمل صالح را اعلام كند، زيرا اينها نيز مثل تقوى كه شرط سلب گناه است، واجب و لازمند، اگر چه از لحاظ شرط بودن، مثل هم نيستند.
اين خود گسترشى است در بلاغت سخن «كه عقل را از نيكى و عظمت خود به حيرت مىاندازد.
برخى گفتهاند: ممكن است درباره مؤمن گفته شود كه گناهى بر او نيست و درباره كافر گفته شود كه سزاوار كيفر بوده، در گناه غوطه ور است و بنا بر اين گفته نميشود: كه بر او گناهى نيست. و نيز شخص كافر راه شناسايى حلال و حرام را بر خود مسدود كرده، توجهى به آن ندارد. از اينرو تنها مؤمن را ذكر كرده است.
وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ: خداوند ميخواهد مردم نيكو كار را پاداش دهد و مقام و منزلت آنها را بالا برد. در روايت است كه:
- قدامة بن مظعون، در ايام خلافت عمر، شراب خورد. عمر ميخواست او را تازيانه زند. او گفت:
- لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ فِيما طَعِمُوا ...
عمر مىخواست او را رها كند. على ع فرمود:
- او را در ميان اصحاب پيغمبر بگردانيد. اگر آيه تحريم خمر را از احدى نشنيده است، او را آزاد كنيد و اگر شنيده است، او را وادار به توبه كنيد و تازيانه بزنيد و اگر توبه نكرد، او را بكشيد.
[سوره المائدة (5): آيات 94 تا 95]
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللَّهُ بِشَيْءٍ مِنَ الصَّيْدِ تَنالُهُ أَيْدِيكُمْ وَ رِماحُكُمْ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَخافُهُ بِالْغَيْبِ فَمَنِ اعْتَدى بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِيمٌ (94) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ يَحْكُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ هَدْياً بالِغَ الْكَعْبَةِ أَوْ كَفَّارَةٌ طَعامُ مَساكِينَ أَوْ عَدْلُ ذلِكَ صِياماً لِيَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ وَ مَنْ عادَ فَيَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقامٍ (95)
ترجمه
اى مردم مؤمن، خداوند شما را به بعضى از شكارها كه با دست يا نيزه شكار مىكنيد، مىآزمايد تا ظاهر شود كه چه كسانى در نهان از او بيم دارند. هر كس بعد از آن تجاوز كند، برايش عذابى دردناك است. اى مردم مؤمن، در حال احرام، شكار را مكشيد. كسى كه بعمد شكارى را بكشد، كفاره او گاو و يا گوسفند يا شترى است مثل مقتول باشد و دو نفر عادل مطلع به برابر بودن آنها حكم كنند، قربانى لازمى است كه بايد به كعبه رسد و قربانى شود، يا كفاره او طعام مستمندان يا معادل آن چند روز روزه است، تا كيفر كردار خود را بچشد. خداوند از آنچه گذشته، عفو كرده است و كسى كه به شكار باز گردد، خداوند از او انتقام مىگيرد و خداوند قادرى است صاحب انتقام-
بيان آيه 94- 95
قرائت
فجزاء: كوفيان و يعقوب، اين كلمه را به تنوين و ديگران بدون تنوين و مضاف به «مثل» خواندهاند.
قرائت اول بنا بر اين است كه «مثل» صفت براى «جزاء» باشد. يعنى:
«فالواجب عليه جزاء من النعم مماثل ما قتل من الصيد» در قرائت دوم، اگر چه بر شخص محرم، جزاى خود شكار واجب است نه جزاى مثل آن. لكن در ادبيات عرب، چنين تعبيرى معمول است. مثل «انا اكرم مثلك» يعنى «انا اكرمك» كفارة طعام مساكين: اهل مدينه و ابن عامر، «كفاره» را اضافه كردهاند به «طعام» ديگران «كفارة» را به تنوين خواندهاند.
وجه قرائت دوم اين است كه: «طعام» عطف بيان است براى «كفاره» و وجه قرائت اول اين است كه چون كفاره دهنده را ميان سه چيز: قربانى، اطعام و روزه مخير كردهاند، از اين جهت، كفاره را به طعام اضافه كرده و گويى مقصود اين است:
كفاره طعام، نه كفاره قربانى و نه كفاره روزه. «1»
لغت
بلاء: آزمايش كه به منظور آشكار شدن باطن شخص صورت مىگيرد.
غيب: آنچه از حواس آدمى پنهان است. از همين كلمه است «غيبت» كه بدگويى از كسى در غياب اوست.
حرم، جمع حرام. حرام و محرم داراى يك معنى هستند، مثل «حلال و محل»
احرام: به معناى داخل شدن در ماه حرام و داخل شدن در حرم و پوشيدن لباس احرامى براى انجام مناسك حج. اصل معناى اين كلمه، منع است.
مثل و مثَل و شبه و شبَه: همه بيك معنى هستند.
نعم: شتر و گاو و گوسفند. اينها را با هم «نعم» گويند، شتر را به تنهايى نيز «نعم» گويند. لكن گاو و گوسفند را به تنهايى «نعم» نمىگويند.
عدل: فراء گويد: يعنى چيزى كه از جنس شيئى نباشد و معادل آن باشد. عدل:
مثل. بصريان گويند: «عدل و عِدل» هر دو به معناى مثل هستند، خواه از جنس شيئى باشند يا نباشند.
و بال: سنگينى چيزى از لحاظ ناراحت كردن. مثل: «فَأَخَذْناهُ أَخْذاً وَبِيلًا» (مزمل 16: گرفتيم او را گرفتنى سخت و سنگين) به ساطور قصابان مىگويند «وبيل»
اعراب
لَيَبْلُوَنَّكُمُ: لام قسم مِنَ الصَّيْدِ: «من» براى تبعيض و درباره آن دو احتمال است: 1- مقصود شكار زمينى است نه آبى 2- مقصود شكار در وقت احرام است. اين شكار بعضى از شكارهاست.
ممكن است «من» براى بيان جنس باشد مثل: «فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ» (حج 30: بپرهيزيد از پليدى كه عبارت از بت است) منظور از «صيد» در اينجا مصدر نيست، بلكه اسم مفعول يعنى «مصيد» است بدليل «تَنالُهُ أَيْدِيكُمْ وَ رِماحُكُمْ» يعنى شكارى كه دست شما و نيزههاى شما به آنها مىرسد.
بالغيب: در محل نصب و حال. يعنى: «من يخافه غايباً» مثل «مَنْ خَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ» (ق 33) وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ: در محل نصب و حال.
هديا: حال يعنى «مقدرا ان يهدى» بالِغَ الْكَعْبَةِ: نيز حال است در اصل «بالغاً الكعبه» و تنوين براى تخفيف حذف شده و اضافه لفظى است.
صياماً: تميز نسبت.
فَيَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ: يعنى: «و من عاد فهو ينتقم اللَّه منه» زيرا وقتى كه جواب شرط فعل باشد، فاء بر آن داخل نميشود.
مقصود
در آغاز اين سوره، بطور اجمال، حكم حرمت صيد بر اشخاص محرم، بيان شد، اكنون به تفصيل اين مطلب، پرداخته، مىفرمايد:
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا: اگر چه كافران نيز در برابر اعمال دينى مكلف هستند، لكن تنها خطاب را متوجه مؤمنان مىسازد، زيرا تنها آنها هستند كه از اين خطاب، بهرهمند مىشوند. برخى گفتهاند: خداوند كافران را مورد اعتنا قرار نداده است.
لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللَّهُ بِشَيْءٍ مِنَ الصَّيْدِ: خداوند فرمانبردارى شما را از راه تحريم بعضى از شكارها آزمايش مىكند. كلبى گويد: علت اينكه آزمايش خداوند، اين است كه:
بندگان را امر و نهى مىكند تا آنچه پيش خداوند، معلوم است، آشكار سازند و پاداش و كيفر، صحيح باشد. گفتهاند: خداوند امت محمد را بوسيله شكار خشكى آزمايش كرد و امت موسى را بوسيله شكار دريايى.
تَنالُهُ أَيْدِيكُمْ وَ رِماحُكُمْ: در اينباره اقوالى نقل كردهاند:
1- ابن عباس و مجاهد گويند: مقصود اين است كه شكار خشكى حرام است.
آن شكارهايى كه در دسترسى هستند عبارتند از: جوجههاى پرندگان و بچههاى حيوانات وحشى و تخم پرندگان و آنهايى كه با نيزه شكار مىشوند، خود پرندگان و حيوانات وحشى هستند. اين معنى از امام صادق (ع) نيز روايت شده است.
2- ابو على جبايى گويد: مقصود شكارهايى است كه در حرم بدست يا به نيزه، صيد ميشوند، زيرا حيوانات حرم، با مردم انس مىگيرند و از آنها فرار نمىكنند و اين از آيات خداست.
3- مقصود، شكارهاى دور و شكارهاى نزديك است.
لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَخافُهُ بِالْغَيْبِ: با شما طورى رفتار مىكند كه گويى مىخواهد از باطن شما اطلاع پيدا كند. يا اينكه: مىخواهد آنچه كه پيش او معلوم است- يعنى ترس باطنى شما كه موجب اطاعت فرمان او ميشود- آشكار گردد. برخى گفتهاند:
يعنى براى اينكه بوجود خوف، در نهان ايشان علم پيدا كنند، چه با صادر شدن نهى، اين خوف، حاصل ميشود و متعلق علم خدا قرار مىگيرد. البته خدا مىداند كه اين خوف با صدور نهى، حاصل مىشود. بنا بر اين «خوف» حادث ميشود، نه علم خدا.
مقصود از «بالغيب» در حال خلوت و تنهايى است و بقولى ترس از عقاب، در آن حالى كه هيچكس او را نمىبيند. ابو القاسم بلخى گويد: اگر چه خداوند بكردار مردم آگاه بوده و هست، لكن صحيح نيست كه به اتكاى علم خود، آنها را كيفر دهد، بلكه بايد اين كردار، از آنها ظاهر گردد. بنا بر اين تكليف و آزمايش لازم است.
فَمَنِ اعْتَدى بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِيمٌ: هر كس بعد از اين، از حد خدا تجاوز و در حرم و موقع احرام، شكار كنند، گرفتار عذابى دردناك خواهد شد. سپس كيفر اين تجاوز را در آيه بعد بيان مىكند.
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ: درباره اينكه مقصود از «صيد» چيست؟
اختلاف است:
عراقيان گويند: مقصود هر حيوان وحشى است. اعم از اينكه ماكول باشد يا نباشد و استدلال آنها به شعرى است كه از على ع نقل شده:
صيد الملوك ارانب و ثعالب فاذا ركبت فصيدى الأبطال
يعنى: شكار پادشاهان، خرگوشان و روبهان است و شكار من هر گاه سوار شوم پهلوانان است. مذهب اصحاب ما نيز همين است.
شافعى گويد: مقصود حيوانى است كه گوشت آن مأكول و حلال باشد.
وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ: در حالى كه احرام حج يا احرام عمره بستهايد. برخى گويند: يعنى در حرم باشيد. جبايى گويد: آيه بر هر دو قول دلالت دارد و همين وجه، صحيح است.
على بن عيسى گويد: فقط دلالت بر احرام حج و عمره دارد.
وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّداً: حسن و مجاهد و ابن زيد و ابن جريج و ابراهيم گويند: مقصود اين است كه احرام خود را فراموش كرده باشد و از روى عمد حيوانى را بكشد ولى هر گاه با توجه باحرام، چنين عملى را مرتكب شود، كفاره ندارد، زيرا گناه آن بزرگتر از اين است كه بوسيله كفاره، قابل جبران باشد.
ابن عباس و عطا و زهرى گويند: مقصود اين است كه: با توجه به احرام، مرتكب قتل حيوانى شود. عقيده اكثر فقها نيز همين است. البته اگر از روى خطا و فراموشى نيز حيوانى را بكشد، بايد كفاره بدهد. عموم اهل تفسير و اهل علم، بر همين عقيدهاند.
از ائمه ما (ع) نيز همين طور روايت شده است. زهرى گويد: قرآن كريم درباره شكار عمدى نازل شده بود ولى در مورد شكار خطا نيز سنت، بر كفاره جارى شده است.
فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ: معناى اين جمله را در مبحث قرائت، بيان كرديم.
زجاج گويد: ممكن است معنى اينطور باشد: «جزاى اين كار، مثل شكارى است كه به قتل رسانيده است» بنا بر اين «جزاء، مبتدا و «مثل» خبر آن است. درباره اين «مثل» اختلاف است كه آيا منظور، مثل از لحاظ قيمت است يا «مثل» از لحاظ خلقت. اكثر اهل علم، بر آنند كه منظور، مثل از لحاظ خلقت است. بنا بر اين، در «شتر مرغ» شتر و در «خر وحشى» و مشابه آن، گاو و در روباه و خرگوش، گوسفند است. از اهل بيت (ع) نيز همين طور روايت شده است. عقيده ابن عباس، حسن، مجاهد، سدى، عطا، ضحاك و ... نيز همين است. ابراهيم نخعى گويد: شكار را بايد به قيمت عادله، در آورد و با قيمت آن شتر يا گاو يا گوسفندى خريد. بنا بر اين منظور، مثل از لحاظ قيمت است. لكن صحيح، قول اول است.
يَحْكُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ: ابن عباس گويد: يعنى دو نفر از افراد شايسته كه از كيش و آيين شما و فقيه و عادل، هستند، ملاحظه مىكنند كه كداميك از «گاو و گوسفند و شتر» به شكار شبيهترند، آن گاه درباره آن حكم مىكنند.
هَدْياً بالِغَ الْكَعْبَةِ: ابن عباس گويد: يعنى هر گاه به مكه رسيد، حيوان را قربانى و گوشت آن را صدقه مىكند. اصحاب ما گويند: اگر براى عمره، محرم بوده و شكار كرده است، حيوان را در مقابل كعبه، در مكه قربانى مىكند و اگر براى حج، محرم بوده، حيوان را در منى قربانى مىكند.
أَوْ كَفَّارَةٌ طَعامُ مَساكِينَ: درباره آن دو قول، نقل شده است:
1- عطا گويد: منظور اين است كه حيوانى كه بايد قربانى شود، قيمت مىكند و قيمت آن را بطعام تبديل و به مستمندان صدقه مىكند. اين قول، صحيح است.
2- شكار را فرض مىكنند زنده است و قيمت مىكنند، سپس قيمت آن را تبديل بطعام و صدقه مىكنند. اين قول از قتاده است.
أَوْ عَدْلُ ذلِكَ صِياماً: در اينباره نيز دو قول است:
1- عطا گويد: منظور اين است كه در برابر هر مدى (تقريباً يك چارك) از طعام كه بايد صدقه دهد، يك روز روزه بگيرد. مذهب شافعى هم همين است.
2- منظور اين است كه در برابر هر دو مدى يك روز روزه بگيرد. از ائمه ما (ع) نيز همين معنى روايت شده و راى ابو حنيفه هم همين است.
ترتيب كفارات
برخى گفتهاند: اين كفارهها به ترتيب هستند. ابن عباس و شعبى و سدى گويند:
آمدن لفظ «او» به خاطر اين است كه كفاره، از اين سه، خارج نيست.
برخى گفتهاند: شخص مخير است كه يكى از اين كفارات را بدهد. از ابن عباس بنا بروايتى ديگر و عطا و حسن و ابراهيم، چنين نقل شده و مذهب ابو حنيفه و شافعى نيز همين است. اصحاب ما هر دو قول را روايت كردهاند.
لِيَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ: براى اينكه اگر توبه نكرد، كيفر كردار خود را در آخرت ببيند. برخى گويند: يعنى وخامت و دشوارى كيفر كردار خود را بوسيله كفاره، بچشد.
پرسش ترديدى نيست كه دادن كفاره، عبادت و عبادت، نعمت و مصلحت است. چرا «وبال» ناميده شده است؟! پاسخ خداوند متعال، بر اثر نافرمانى تكليف را دشوار مىكند و دشوارى تكليف بر مردم گران مىآيد. چنان كه «پيه» را بر بنى اسرائيل بر اثر نافرمانى «روز شنبه» حرام كرد و بر آنها گران آمد، اگر چه بمصلحت آنان بود.
عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ: حسن گويد: يعنى از كارهايى كه در جاهليت، مرتكب شدهاند، خداوند در گذشت. بقولى: يعنى خداوند از آنچه مسلمانان، پيش از نازل شدن آيه تحريم، انجام دادهاند، در گذشت.
وَ مَنْ عادَ فَيَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ: هر كس در حال احرام، كشتن شكار را تكرار كند، خداوند كيفر كردارش را مىدهد. درباره كفاره تكرار شكار، اختلاف است: ابن عباس و حسن گويند: كفاره ندارد. از روايات اصحاب ما نيز همين طور استفاده ميشود. عطا و سعيد بن جبير و ابراهيم معتقدند كه كفاره لازم است. برخى از اصحاب ما نيز چنين فرمودهاند:
وَ اللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقامٍ: خداوند قادرى است كه مغلوب نميشود و از كسانى كه او را نافرمانى كنند، انتقام مىگيرد.
[سوره المائدة (5): آيات 96 تا 97]
أُحِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ مَتاعاً لَكُمْ وَ لِلسَّيَّارَةِ وَ حُرِّمَ عَلَيْكُمْ صَيْدُ الْبَرِّ ما دُمْتُمْ حُرُماً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (96) جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ الْهَدْيَ وَ الْقَلائِدَ ذلِكَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (97)
ترجمه
حلال است بر شما شكار دريا و طعام آن كه منفعتى است براى شما و مسافران و حرام است بر شما شكار خشكى، مادامى كه محرم هستيد و از خدايى كه سرانجام بسوى او بازگشت مىكنيد، بپرهيزيد.
خداوند، كعبه را كه خانه حرام است و ماه حرام و قربانيهاى بى قلاده و قلادهدار را قوام زندگى مردم قرار داد. تا بدانيد كه خداوند به آن چه در آسمانها و زمين است علم دارد و خدا بهر چيزى داناست.
بيان آيه 96
لغت
بحر: منظور هر آبى است عرب «نهر» را هم «بحر» مىنامد. مثل «ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ» (روم 41: فساد در خشكى و غير خشكى ظاهر شد) اغلب مورد استعمال «بحر» در آبهاى شور است. لكن هر گاه بطور اطلاق گفته شود شامل نهرها هم ميشود.
سياره: مسافران
اعراب
متاعا: مصدر منصوب، مفعول مطلق، زيرا در «أُحِلَّ لَكُمْ» معناى «متعكم» وجود دارد. چنان كه در «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهاتُكُمْ ... كِتابَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ» (نساء 23) نيز در «حرمت» معناى «كتب» وجود دارد.
مقصود
اكنون خداوند متعال به بيان شكارهاى حلال و شكارهاى حرام پرداخته، مىفرمايد:
أُحِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ: شكار آبى براى شما حلال است. البته با اين آيه، شكار هاى تازه، حلال شمرده شده است، و گرنه درباره شكارهاى كهنه و حلال بودن آن گفتگويى نيست. چنان كه ابن عباس و زيد بن ثابت و سعيد بن جبير و سعيد بن مسيب و قتاده و مجاهد گويند.
وَ طَعامُهُ: و خوراكيهاى دريا. در اينباره اختلاف است. ابن عباس و ابن عمر و قتاده گويند: مقصود حيوانات مرده است كه از روى آب گرفته ميشوند لكن آنچه مناسب مذهب ماست، قول ديگرى است از ابن عباس بنا بروايت ديگر- و سعيد بن مسيب و سعيد بن جبير و مجاهد. بنا بر اين قول، منظور حيواناتى است كه قبلا شكار شده و به نمك پاشيده و نگهدارى كردهاند، زيرا به نظر ما خوردن گوشت ميته، نه براى محرم جايز است و نه براى غير محرم. برخى گفتهاند: منظور ميوههاى و گياهان دريايى است.
مَتاعاً لَكُمْ وَ لِلسَّيَّارَةِ: قتاده و ابن عباس و حسن گويند: يعنى اينها منفعتى است براى مسافر و حاضر. و بقولى يعنى: براى اهل شهرها و دهات، خواه محل باشند، خواه محرم.
وَ حُرِّمَ عَلَيْكُمْ صَيْدُ الْبَرِّ ما دُمْتُمْ حُرُماً: از اين جمله، استفاده ميشود كه شكار خشكى، در حال احرام، و همچنين خوردن گوشت حيوانى كه ديگران شكار كردهاند، براى شخص محرم حرام است. اين معنى، از على ع و ابن عباس و ابن عمرو سعيد بن جبير است. عمر و عثمان و حسن بصرى گويند: گوشت حيوانى كه ديگرى شكار كرده، «شده» بر شخص محرم، حرام نيست.
«صيد» گاهى مصدر و به معناى شكار كردن و گاهى بمعناى «شكار شده» است.
بديهى است كه بهتر است آيه را بر هر دو معنى حمل و حكم حرمت «شكار كردن و شكار» را از آن استفاده كنيم.
وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ: دستورى است از جانب خداوند متعال كه از همه معصيتها و كارهاى حرام اجتناب كنند، زيرا سرانجام، روزى كه هيچكس بر سود و زيان خود يا ديگرى قادر نيست، بسوى او بازگشت، خواهند كرد. آن روز، قيامت است و نيك و بد، سزاى خود را مىبينند.
بيان آيه 97
قرائت
ابن عامر «قيماً للناس» و ديگران «قياما للناس» خواندهاند. كلمه «قيام» مثل «صيام» مصدر است. «قيم نيز ممكن است مثل «شبع» (سيرى) مصدر باشد و ممكن است الف آن حذف شده باشد. البته حذف الف آن تنها در شعر جايز است.
اگر مصدر باشد، اعلال آن لازم است، زيرا هر گاه فعل مصدرى اعلال شود، مصدر آن نيز اعلال ميشود.
لغت
كعبه: علت اينكه خانه خدا را كعبه گفتهاند، چهار گوشه بودن آن است.
برخى گفتهاند: علت اينكه كعبه ناميده شده، اين است كه از بناهاى ديگر جدا افتاده است.
البيت الحرام: علت اينكه خانه خدا را حرام گفتهاند، حرمت شكار حيوانات و قطع اشجار آن و به خاطر بزرگداشت حرمت آن است. در حديث است كه:
- در زير مقام نوشته شده است: منم خداوند يكتا صاحب مكه. روزى كه آسمانها و زمين و اين دو كوه را آفريدم آنجا را حرمت بخشيدم و كوهها را به هفت فرشته راستين، محاصره كردم. هر كس بخاطر من بزيارت اين خانه آيد و حق آن را بشناسد و به خدايى من معترف باشد، جسدش را بر آتش حرام ميكنم.
مقصود
در آيات پيش، درباره حرمت «حرم» سخن گفت. اكنون در باره كعبه و ماه حرام، مىفرمايد:
- جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ: خداوند، حج كعبه يا نصب كعبه را قوام زندگى و كسبهاى مردم قرار داد. كلمه «قيام» مصدر است. گويى مقصود اين است كه مردم مسلمان با نصب كعبه در ميانشان، قيام ميكنند و امر معيشت و احوال آنها بدينوسيله اصلاح ميشود زيرا در زيارت كعبه، تجارت آنها سامان مىگيرد و از انواع خير و بركت، برخوردار ميشوند. سعيد بن جبير گويد: هر كس به زيارت اين خانه آيد و طالب خير دنيا و آخرت باشد، نصيبش ميشود. همين مضمون از امام صادق (ع) نيز روايت شده است.
ابن عباس گويد: يعنى خداوند، كعبه را وسيله امنيت و رفاه مردم قرار داده است و اگر كعبه نبود، مردم دچار فنا و هلاكت مىشدند. مردم جاهليت، خانه خدا را محل امن و امان مىشناختند. اگر كسى قاتل پدر و پسر خود را در حرم مىيافت، او را نمىكشت.
عطا گويد منظور اين است كه اگر مردم يك سال، حج را ترك كنند، ممكن است به هلاكت برسند. على بن ابراهيم از ائمه اهل بيت، روايت كرده است كه:
«مادامى كه كعبه، مورد توجه حجاج باشد، مردم هلاك نميشوند اما همين كه كعبه ويران و حج ترك شد، هلاك ميشوند.»
وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ: و همچنين ماه حرام. چهار ماه حرام است: يكى از آنها (ماه رجب) تنها و سه ماه ديگر پى در پى هستند (ذى القعده و ذى الحجه و محرم) علت اينكه:
آنها را يكى شمرده، اين است كه «شهر حرام» جنس است. از لحاظ نحوى عطف است بر مفعول اول.
وَ الْهَدْيَ وَ الْقَلائِدَ: در اينباره در اول سوره (آيه 2) گفتگو كردهايم. علت اينكه در اينجا هدى (قربانى) و قلائد (قربانيهاى قلاده دار) را نيز در رديف كعبه و و ماه حرام، وسيله قوام زندگى مردم معرفى مىكند، اين است كه: اينها هم قسمتى از اعمال حج هستند و بنا بر اين به شؤون خانه خدا بستگى دارند.
مردم جاهليت، در ماههاى حرام، جنگ نميكردند، شمشيرها و سلاحهاى جنگى را به گوشهاى مىانداختند و با خيال راحت به تامين وسائل زندگى خود مى پرداختند. هر گاه مردى خودش يا ديگرى را بوسيله شاخههاى درختان حرم. قلاده بگردن ميكرد، ديگرى از خطر تعدى و تجاوز، مصون بود. اين رسم را از آيين اسماعيل به ارث برده بودند و هم چنان باقى ماند تا ظهور اسلام كه جلو ظلم و تعدى گرفته شد.
ابو بكر انبارى گويد: در اين آيه، دو نظر است: 1- خداوند بر مسلمانان منت مىگذارد كه كعبه را صلاح دين و دنياى ايشان و وسيله قوام زندگى آنان قرار داده است 2- همچنين خبر مىدهد كه كعبه، در دوران جاهليت، چه موقعيتى داشته است.
ذلِكَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ.
اعتراض اين جمله، چه ارتباطى به جمله «جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ» دارد؟
پاسخ 1- خداوند در ماه حرام و سرزمين حرام، آيات و شگفتيهايى قرار داده است كه نشان مىدهند كه هيچ چيز بر او پوشيده نيست، زيرا حرم را منطقه امنيت، قرار داده است بطورى كه هر چيزى ميتواند در آن منزل گيرد. آنجا سرزمينى است كه آهوان با درندگان خو مىگيرند. مادامى كه در حرم هستند از طرف درندگان خطرى آنها را تهديد نميكند، اما همين كه از آنجا خارج شدند، تحت تعقيب قرار مىگيرند و فرار كرده، بحرم باز مىگردند، آنجا ديگر ترسى ندارند. پرندگان حرم، در اين منطقه با انسان خو ميگيرند، اما همين كه از حرم خارج شدند، دچار وحشت شده، فرار مىكنند. درباره حرم، شگفتيهاى بسيارى شهرت دارد و ما در اول سوره آل عمران، قسمتى از آنها را ياد كرديم.
2- خداوند مىدانست كه عرب، كينه توز و جنگاور و در حوالى كعبه، مسكن اوست. بهنگام آفرينش آسمانها و زمين، كعبه را محل امن قرار داد و احترام آن را در دلها بزرگ داشت. اين احترام تا زمان ما باقى مانده است. اگر خداوند پيش از خلقت اشيا علم به آنها نداشت، از روى مصلحت، چنين تدبيرى بكار نمىبرد.
3- خداوند در اين سوره، داستان موسى، عيسى، تورات، انجيل و احكام و مطالبى كه در آنها آمده بود، شرح داد. همه اينها امورى بودند كه پيامبر ما و هيچيك از معاصرانش مشاهده نكرده بودند. از اينرو پس از بيان آن مطالب، فرمود:
تا بدانيد كه خداوند به آنچه در آسمانها و زمين است و بهمه امور داناست، زيرا اگر از آنها بىخبر بود، شما را از آنها مطلع نميكرد، بنا بر اين «ذلك» اشاره به اخبار غيبى است.
[سوره المائدة (5): آيات 98 تا 100]
اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ وَ أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (98) ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَكْتُمُونَ (99) قُلْ لا يَسْتَوِي الْخَبِيثُ وَ الطَّيِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ فَاتَّقُوا اللَّهَ يا أُولِي الْأَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (100)
ترجمه
بدانيد كه كيفر خداوند، سخت و خداوند آمرزگار و رحيم است. وظيفه پيامبر تنها ابلاغ و خداوند به آشكار و نهان شما آگاه است.
بگو: بد و خوب، برابر نيستند، اگر چه بسيارى بديها تو را بشگفتى وادارد، اى خردمندان، از خدا بترسيد، شايد رستگار شويد.
بيان آيه 98- 99
لغت
علم: حالتى است كه به انسان اطمينان و آرامش مىبخشد. در حقيقت، معناى آن اعتقاد صحيح به چيزى از روى اطمينان است. «رؤيت» نيز به همين معنى است، با اين تفاوت كه: علم همه جهات امرى را معلوم ميدارد لكن «رويت» تنها از يك جهت، امرى را مشخص مىسازد.
عقاب: زيانى است كه از روى استحقاق، همراه با خفت و اهانت، دامنگير انسان ميشود. علت اينكه «عقاب» گفتهاند، اين است كه بدنبال و «عقب» گناه، به سراغ انسان مىآيد.
مغفره: پوشيدن گناه و بر طرف كردن كيفر آن.
رسول: از ارسال بمعناى فرستادن، فرستاده. فرق بين «رسالت» و «نبا» اين است كه: «نبا» خبر دادنى است كه توقع اطاعت، با آن نيست، بر خلاف رسالت، كه خبر دهنده انتظار دارد كه از او اطاعت كنند.
بلاغ: رسيدن معنى به ديگرى، و در اينجا مقصود اين است كه تهديدهاى الهى به مردم ابلاغ شود. اين كلمه، بمعناى كفايت نيز هست.
مقصود
در آيات پيش خداوند، يك سلسله از احكام و مقررات دينى را بيان كرد. اكنون مردم را وعده و وعيد داده، مىفرمايد:
اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ: بدانيد كه كيفر خداوند نسبت به گنهكاران، سخت است.
وَ أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ: و خداوند نسبت بمردم تائب و مطيع، آمرزگار و رحيم است.
در اينجا «مغفرت و رحمت» هر دو را آورده است، زيرا خداوند تنها كيفر را از چنين مردمى برنمىدارد، بلكه بفضل و كرم خود به آنها نعمت مىبخشد.
از آنجا كه در اين آيه بشارت داده و ترسانيده بود، در آيه بعد فرمود:
- ما عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ: وظيفه پيامبر، تنها اداى رسالت و بيان احكام است، اما قبول و فرمانبردارى، به مردم ارتباط دارد.
وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَكْتُمُونَ: هيچيك از احوال آشكار و نهان شما بر خداوند پوشيده نيست. اين جمله، از لحاظ تهديد و وعيد، در نهايت درجه قرار دارد.
آيه «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ ...» دلالت دارد بر اينكه: شناختن عقاب و ثواب واجب است، ثواب و عقاب، در باب تكليف، نتيجه لطف خدا هستند.
بيان آيه 100
لغت
استواء: استوا بر چهار قسم است: مساوى بودن در مقدار، مساوى بودن در مكان، مساوى بودن در رفتن و مساوى بودن در انفاق. از همان معناى «استواى در مكان» اين كلمه به معناى «استيلا» نيز بكار رفته است، زيرا تا استواى در مكان نباشد، چنين تمكن و اقتدارى حاصل نمىشود.
خبيث: چيز پست.
اعجاب: خوشحال شدن از امرى تعجب آور. «عجب» بمعناى خودخواهى نيز از همين باب و مذموم است.
مقصود
خداوند، در آيات پيش حرام و حلال را بيان كرد، اكنون براى بيان اينكه اينها با هم مساوى نيستند، مىفرمايد:
- قُلْ لا يَسْتَوِي الْخَبِيثُ وَ الطَّيِّبُ: حسن و جبايى گويند: يعنى به آنها بگو حرام و حلال مساوى نيستند. سدى گويد: يعنى كافر و مؤمن مساوى نيستند.
وَ لَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ: اگرچه بسيارى كارهاى حرام، شما را به شگفتى وادارد، زيرا در كار حرام- اگرچه بسيار باشد- بركتى نيست. حال آنكه در حلال- اگر چه كم باشد- بركت است. برخى گويند: اين خطاب به پيامبر اسلام و مقصود، امت اوست.
فَاتَّقُوا اللَّهَ يا أُولِي الْأَلْبابِ: اى خردمندان، از كارهاى حرام بپرهيزيد.
لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ: شايد رستگار شويد و به ثواب بزرگ و نعمت ابدى برسيد.
__________________________________________________
(1)- قرائتهاى ديگرى از غير قراء هفتگانه، نقل شده است كه ما از نقل آن خوددارى كرديم.