متن، ترجمه و تفسیر سوره مبارکه مائده آیات 1 تا 10
فضيلت ابى بن كعب، از پيامبر گرامى روايت كرده است كه: «هر كس سوره مائده را بخواند، خداوند بعدد هر چه يهودى و مسيحى در روى زمين است به او مزد مىدهد و ده حسنه براى او ثبت و ده گناه از او محو مىكند و ده درجه براى او بالا مىبرد» «1» عياشى باسناد خود از على ع نقل كرده است كه: قرآن، بعضى بعضى را نسخ ميكرد و اخذ آن به امر پيامبر بود، تا اينكه سوره مائده نازل شده كه احكامى مربوط به سابق را نسخ كرد ولى چيزى را از آن نسخ نشد. اين سوره هنگامى نازل شد كه پيامبر سوار بر استرى بود. سنگينى وحى چنان بود كه استر را از حركت باز داشت و طولى نداشت كه او را بر زمين بغلتاند. پيامبر چنان بحال اغما در آمد كه دست خود را بر سر شيبة بن وهب جمحى نهاد. آن گاه بحال عادى بازگشت و سوره مائده را بر ما قرائت كرد و همگى بدان عمل كرديم.
و نيز به اسناد خود از امام باقر ع روايت كرده است كه: «هر كس سوره مائده را در روزهاى پنجشنبه بخواند، ايمان او بظلم نياميزد و هرگز بخدا شرك نياورد.»
و نيز از ابو حمزه ثمالى نقل كرده است كه: «سوره مائده يك جا و بطور كامل نازل گرديد و 70 هزار ملك همراه آن بزمين آمدند.
تفسير
خداوند متعال سوره نساء را با ذكر پارهاى از احكام شرع خاتمه داد، اكنون سوره مائده را نيز با بيان احكام، آغاز مىكند. نخست بطور اجمال، مىفرمايد:
«أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» يعنى به عقدهها وفا كنيد، سپس به تفضيل مىپردازد.
[سوره المائدة (5): آيه 1]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ الْأَنْعامِ إِلاَّ ما يُتْلى عَلَيْكُمْ غَيْرَ مُحِلِّي الصَّيْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ ما يُرِيدُ (1)
ترجمه
اى مردم مؤمن، به قراردادها و عقدها وفا كنيد. بر شما حلال شده است كه از چار پايان- بجز آنهايى كه بر شما قرائت مىشود- به شرطى كه در حال احرام، شكار را حلال نشماريد، استفاده كنيد. خداوند آنچه را بخواهد حكم مىكند.
بيان آيه 1
قرائت
حرم: مشهور اين كلمه را بدو ضمه قرائت كردهاند، لكن در قرائت غير مشهور به سكون راء آمده است. برخى گفتهاند: سكون راء بخاطر اجتناب از تكرار ضمه، بهتر است.
لغت
اوفوا: وفا كنيد. اين كلمه، فعل امر از باب افعال است. در لغت اهل حجاز، «وفى» و «اوفى» بيك معنى است.
عقود: جمع عقد، اين كلمه مصدر و بمعناى اسم مفعول به كار رفته است.
عقد، از پيمانها و قراردادهاى بسيار مؤكد است. فرق آن با عهد، اين است كه در عقد، معناى اعتماد و بستن و گره زدن وجود دارد و حتماً ميان دو نفر، بسته مىشود: حال آنكه عقد، ممكن است مربوط به يك نفر باشد. مثلا: عهد كردم كه دود نكشم.
بنا بر اين هر عهدى عقد نيست.
همانطورى كه اشاره شد، اصل عقد، بستن است. مثل بستن ريسمان و ...
حتى در مورد بسته شدن و غليظ شدن مايعات نيز بكار رفته است. شاعر عرب، عنتره گويد:
و كانَّ ربّاً او كحيلا معقداً حش الوقود به جوانب قمقم
يعنى گويى رب يا كحيل (براى چرب كردن شتران بكار مىرفته) بستهاى است كه آتش به اطراف ظرف آن افروخته شده است (برخى گفتهاند شاعر عرق شتر خود را وصف مىكند.)
بهيمه: نام هر چار پايى است، اعم از خشكى و دريايى. زجاج گويد: هر جاندار بى خردى، بهيم است. علت اينكه بهيمهاش نام نهادهاند، اين است كه از لحاظ نداشتن قوه تميز، دنيا برايش مبهم است.
حرم: جمع حرام، در اينجا مصدر بمعناى اسم فاعل است. يعنى محرم و كسى كه لباس احرام به تن دارد. شاعر گويد:
فقلت لها فيء اليك فاننى حرام و انى بعد ذاك لبيب
يعنى به او گفتم باز گردد، زيرا من محرم هستم و بعد از آن نيز اقامت خواهم كرد.
اعراب
ما يُتْلى عَلَيْكُمْ: در محل نصب و مستثنى است.
غَيْرَ مُحِلِّي الصَّيْدِ: برخى گفتهاند: حال است از ضمير «اوفوا» كه همان مؤمنين است. كسايى گويد: حال است از ضمير «لكم» ربيع گويد: حال است از ضمير «عليكم» وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ: جمله حال و منصوب. صاحب حال «غير محلى الصيد» است.
الصيد: لفظ آن مضاف اليه و مجرور و محل آن منصوب است.
مقصود
در آغاز سوره، خداوند، مردم مؤمن را مخاطب ساخته مىفرمايد:
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا: اين خطاب، براى تعظيم و تجليل است.
أَوْفُوا بِالْعُقُودِ: ابن عباس و جماعتى از مفسران گويند: يعنى اى مؤمنان به عهدها و قراردادها وفا كنيد.
اقوال در باره عقود
1- ابن عباس، مجاهد ربيع بن انس، ضحاك، قتاده و سدى گويند: مقصود پيمانهايى است كه مردم جاهليت با يكديگر مىبستند تا يكديگر را در برابر ستمكاران و متجاوزان يارى كنند 2- ابن عباس- بنا بروايت ديگر- گويد: مقصود پيمانهاى الهى است با بندگان، بنا بر اين پيمانها مردم موظفند كه به خداوند ايمان آورند و در آنچه حرام يا حلال شمارد، او را اطاعت كنند و از حدود اسلام و قرآن تجاوز نكنند. مؤيد اين معنى، آيه: «وَ الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثاقِهِ ...» (بقره 27 يعنى آنانى كه عهد خدا را مىشكنند).
3- ابن زيد و زيد بن اسلم گويند: مقصود پيمانهايى است كه مردم با يكديگر يا با خود مىبندند. مانند عقد زناشويى و بيع و عهد و قسم و ...
4- ابن جريح و ابو صالح گويند: مقصود اين است كه اهل كتاب طبق عهدى كه با خدا بستهاند عمل كند و طبق تورات و انجيل به پيامبر ما و قرآن ايمان آورند.
در اينجا بهتر از همه، قول ابن عباس است و بايد گفت: منظور عقدهايى است كه خداوند بر بندگان واجب كرده است كه به آنها وفا كنند، اعم از واجبات، محرمات، فرائض و حدود. بدين ترتيب، اين قول، همه اقوال ديگر را در بر خواهد داشت و بهر عقد و پيمانى بايد وفا كرد، مگر اينكه: پيمان، مربوط به كارى ناپسند باشد كه در اين صورت، باتفاق همه، بايد وفا نكرد.
اكنون مطلب ديگرى را آغاز كرده، مىفرمايد:
أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ الْأَنْعامِ: در اين باره نيز اقوالى است.
1- مقصود از «بهيمه انعام» چار پايان (انعام) است و ذكر «بهيمه» براى تاكيد است. يعنى: گاو و گوسفند و شتر بر شما حلال است. اين قول از حسن، قتاده، سدى، ربيع و ضحاك است.
2- ابن عباس و ابن عمر گويند: مقصود جنينى است كه در شكم حيوانات است.
هر گاه جنين، مويش روييده «باشد، بر سر بريدن مادرش، و لو اينكه مرده از شكم مادر خارج شود، حلال است. اين مطلب، از امام باقر و امام صادق (ع) نيز روايت شده است.
3- مقصود از «بهيمه انعام» حيوانات وحشى نظير: آهو، خر وحشى و گاو وحشى است: اين قول از فراء و كلبى است. لكن بهتر حمل آيه بر همه اين اقوال است.
إِلَّا ما يُتْلى عَلَيْكُمْ: مگر چيزهايى كه در قرآن كريم بر شما حرام شده است.
چنان كه مىفرمايد: «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِيرِ ...» (مائده 3:
مردار، خون، گوشت خوك و ... بر شما حرام شده) اين معنى از ابن عباس، حسن، مجاهد، قتاده و سدى است.
غَيْرَ مُحِلِّي الصَّيْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ: بنا بر اينكه «غير» حال از ضمير «اوفوا» باشد، يعنى: به پيمانها وفا كنيد، حال آنكه در حال احرام، شكار را حلال نمىشماريد.
بنا بر اينكه حال از «لكم» باشد، يعنى: چار پايان بر شما حلال شده است، حال آنكه در حال احرام، صيد را حلال نشماريد.
بنا بر اين كه حال از «عليكم» باشد، يعنى: چار پايان- بجز آنهايى كه در آخر سوره، بر شما شمرده خواهد شد- حلال است ولى در حال احرام نبايد آنها را شكار كنيد (در صورتى كه شكار باشند) إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ ما يُرِيدُ: خداوند، در ميان مردم، هر چه خواهد، حكم كند- چيزهايى را حلال و چيزهايى را حرام و چيزهايى را واجب مىكند، بنا بر اين به فرمان خداوند عمل كنيد و از اطاعت او سر پيچى مكنيد.
دلالت آيه
جمله: «أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ الْأَنْعامِ» دلالت دارد بر اينكه: سر بريدن و خوردن گوشت حيوانات حلال گوشت و منافع ديگر آنها حلال است.
[سوره المائدة (5): آيه 2]
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ وَ لا الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ لا الْهَدْيَ وَ لا الْقَلائِدَ وَ لا آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرامَ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْواناً وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ (2)
ترجمه
اى مؤمنان، شعائر خدا، ماه حرام، قربانيان، قلادهها و پويندگان راه خانه خدا كه در جستجوى فضل و خشنودى خدا هستند، مورد تجاوز قرار ندهيد و چون از احرام خارج شديد، مىتوانيد شكار كنيد و كينه قومى كه شما را از مسجد الحرام منع كردند، شما را بدشمنى و تجاوز وادار نكند و بر نيكى و تقوى كمك كنيد و بر گناه و دشمنى كمك نكنيد و از خدا بپرهيزيد كه كيفر خدا شديد است.
بيان آيه 2
قرائت
شنان: ابن عامر و ابو بكر- از عاصم- و اسماعيل- از نافع- به سكون نون (در اينجا و در آيه 8) و ديگران بفتح نون قرائت كردهاند.
فتح نون بنا بر اين است كه مصدر و بر وزن: ضربان و غليان است و سكون نون نيز بنا بر اين است كه برخى از مصدرها بر اين وزن هستند مثل: ليان. شاعر گويد:
و ما العيش الا ما تلذ و تشتهى و ان لام فيه ذو الشنان و فنّدا
يعنى: زندگى آن است كه با لذت و شهوت، در آميخته باشد. اگر چه شخصى كه از آن بد بين است، ملامت كند.
بنا بر اين شعر، او لا كلمه به سكون نون و ثانياً بانتقال فتحه به نون و حذف همزه- كه طبق قاعده است- وارد شده است. در هر صورت، اين اختلاف قرائت، موجب اختلاف معنى نيست.
ان صدوكم: ابن كثير و ابو عمرو، بكسر همزه و ديگران بفتح قرائت كردهاند.
كسر همزه، بنا بر اين است كه «ان» شرطيه باشد. فعل «صدوا» اگر چه لفظاً ماضى است، لكن از معناى آن، آينده خواسته شده است. يعنى اگر شما را از مسجد- الحرام، منع كنند و مثل آنچه در گذشته مرتكب شدند، تكرار كنند، كينه آنها شما را به تبه كارى نكشاند. جواب شرط هم بقرنيه «و لا يجرمنكم» حذف شده است. در ادبيات عرب، گاهى بعد از «ان» فعل ماضى مىآيد: شاعر معروف عرب، فرزدق گويد:
أ تغضب ان اذنا قتيبة حزّتا جهاراً و لم تغضب لقتل ابن حازم
يعنى: اگر گوشهاى قتيبه بريده شود، آشكار خشمگين مىشوى؟! حال آن كه براى قتل ابن حازم، غضب نكردى! شاعر ديگر گويد:
اذا ما انتسبنا لم تلدنى لئيمة و لم تجدى من ان تقرى به بدّاً
يعنى: هنگامى كه اصل و نسب ما مورد رسيدگى قرار گيرد، مرا زاده مادرى پست نيابى و از اقرار به آن ناگزيرى. فتح همزه «ان» واضح است، زيرا با ما بعد آن تاويل به مصدر و «مفعول له» خواهد بود. «ان تعتدوا» هم در محل نصب و مفعول دوم خواهد بود براى «لا يجرمنكم».
لغت
شعائر: جمع شعيره. اعلام و اعمال حج. منشا اين كلمه «شعور» به معناى ادراك است. «مشاعر»: مواضع ادراك. «اشعار» اعلام. برخى گويند: «شعيره، علامت و آيه» بيك معنى هستند.
حلال و حل: چيز مباح- چيزى كه انجام و ترك آن يكسان است. «حللتم» يعنى از احرام خارج شويد.
حرام: ضد حلال. حريم چاره: قسمتى از اطراف و جوانب آن كه جز صاحب چاه، حق ندارد در آن چاهى حفر كند.
«احرام» پوشيدن لباس مخصوص حاجيان. «حرمى»: منسوب بحرم هدى: چار پايى كه به منظور قربانى، به حرم برده شود.
قلائد: جمع قلاده- چيزهايى كه بگردن حيوان اندازند تا معلوم شود كه براى قربانى است. «قلد» دستبند و «قلاده» گلوبند است.
آمين: قاصدين. اين كلمه از «ام» به معناى «اممت و يممت» به يك معنى هستند. شاعر گويد:
انى كذلك اذا ما ساء نى بلد يمّمت صدر بعيرى غيره بلداً
يعنى: من هم هر گاه از جايى خوشم نيايد، قصد مىكنم كه شترم را بجاى ديگر ببرم. كلمه «امام» كه بمعناى پيشوا است نيز از همين ماخذ است، زيرا پيشوا را مردم قصد مىكنند. «امت» بمعناى دين و «امت» بمعناى نعمت و هر دو مقصود مردم هستند.
جرم: قطع و كسب. «لا يجرمنكم» يعنى كسب و پيشه شما نسازد. كسانى گويد:
يعنى شما را وادار نكند. شاعر گويد:
و لقد طعنت ابا عيينة طعنة جرمت فزارة بعدها ان يغضبوا
يعنى: ابو عيينه را ضربتى زدم كه طايفه فزاره را به خشم وا داشت. (يا اينكه خشم را كسب و پيشه آنان ساخت) در هر صورت، اين فعل دو مفعول مىگيرد.
شنئان: بغض و كينه. سيبويه گويد: افعالى كه مصدرهايشان بر اين وزن است به ندرت متعدى مىشوند. نيز وى گويد كه «ليان» هم مصدر است، بنا بر اين اگر «شنئان» به سكون نون هم قرائت شود، صحيح و مصدر خواهد بود. بايد دانست كه «شنئان» به سكون نون هم مىتواند مصدر و هم مىتواند صفت باشد. بهر صورت، هم مصدر بودن و هم صفت بودن اين كلمه، نادر است.
شان نزول
امام باقر عليه السلام فرمود: اين آيه، در باره مردى از بنى ربيعه، نازل شده است، بنام «حطم» سدى گويد: حطم بن هند بكرى براى ديدار پيامبر گرامى اسلام، به مدينه آمد. وى اسبش را در خارج مدينه رها كرد و خود خدمت پيامبر رسيد. پيامبر قبل از ورودش فرموده بود: امروز مردى از بنى ربيعه، بسوى شما آيد كه از زبان شيطان سخن گويد هنگامى كه وارد شد، گفت: تو مردم را بچه دعوت مىكنى؟ پيامبر او را پاسخ داد.
گفت: مرا مهلت ده، شايد اسلام آورم. من بايد در اين خصوص، با اشخاصى مشورت كنم، سپس خارج شد. پيامبر فرمود: «او با كفر نزد ما آمد و با غدر و نيرنگ، از پيش ما رفت!». او پس از خروج از مدينه، به تعدادى گوسفند، بر خورد كه آنها را در حالى كه رجز مىخواند به سرقت برد. مىگفت:
قد لفّها الليل بسواق حطم ليس براعى ابل و لا غنم
و لا بجزّار على ظهر و ضم باتوا نياماً و ابن هند لم ينم
بات يقاسيها غلام كالزلم خدلّج الساقين ممسوح القدم
يعنى: مردى خشن- كه چوپان شتر و گوسفند نبود و قصابى نمىكرد- گوسفندان را شبانگاه بربود. آنها بخفتند ولى پسر هند، نخسبيد. پسرى همچون تير بى پر- كه ساقهايش گوشتى و قدمهايش هموار بود- از آنها نگهدارى مىكرد.
سال ديگر، در حالى كه قربانيان قلاده بگردن، همراه داشت، بزيارت خانه خدا آمد. پيامبر گرامى مىخواست، كسانى بسوى او فرستد، از اين رو اين آيه نازل شده كه: «وَ لَا آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرامَ» يعنى جنگ با كسانى كه قصد خانه خدا دارند، حلال مشماريد. عكرمه و ابن جريج نيز چنين گفتهاند.
ابن زيد گويد: اين آيه، در روز فتح مكه، در باره مشركين نازل گرديد كه به قصد زيارت خانه خدا آمده بودند و عمره بجاى مىآوردند. مسلمانان به پيامبر عرض كردند: اينها نيز مثل مشركين ديگر هستند. اجازه دهيد به آنها حملهور شويم. از اين رو خداوند، اين آيه را نازل فرمود.
مقصود
اكنون خداوند متعال، به تفصيل احكام، پرداخته، مىفرمايد:
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ: اى مردمى كه خدا و رسولش را تصديق مىكنيد، شعائر خدا را حلال مشماريد
شعائر خدا چيست؟
1- عطا و برخى گويند: يعنى حرامهاى خدا را حلال مشماريد و از حدود خدا تجاوز مكنيد. اينان «شعائر» را بر «معالم» حمل كرده و گفتهاند: مقصود اين است كه نبايد از نشانههاى حدود و امر و نهى و فرائض خدا تجاوز كنند.
2- سدى گويد: بلادى كه در حرم واقع شدهاند، شعائر خداوند هستند و آنها را نبايد حلال شمرد.
3- ابن جريج و ابن عباس گويند: مقصود مناسك حج است. يعنى مناسك حج را تضييع مكنيد.
4- از ابن عباس روايت شده است كه: مشركين، حج مىكردند و حيوانات را بقربانگاه سوق مىدادند و احترام شاعر را حفظ مىكردند و شتران را نحر مىكردند مسلمانان خواستند بر آنها حمله كنند و خداوند آنان را از اينكار، منع فرمود.
5- مجاهد گويد: شعائر خدا، صفا، مروه، سوق قربانى و ... است. فراء گويد: عرب صفا و مروه را از شعائر خدا نمىشمرد و سعى بين آنها را بجاى نمىآورد، خداوند آنها را از اينكار منع كرد. از امام باقر (ع) نيز روايت شده است.
6- بنا بروايت ديگر از ابن عباس: يعنى آنچه خداوند در حال احرام، بر شما حرام كرده، حلال مشماريد.
7- ابو على جبايى گويد: شعاير، علامتهايى بود كه براى تعيين مرزهاى حل و حرم، نصب شده بود. خداوند دستور داد كه بدون احرام، از اين مرزها نگذريد و بسوى مكه نياييد.
8- زجاج و حسين بن على مغربى گويند: يعنى حيواناتى را كه براى قربانى علامت گذارى كردهايد، حلال مشماريد. بلخى نيز همين عقيده را برگزيده است. لكن قول اول بر همه اقوال، ترجيح دارد، زيرا همه اقوال ديگران را در بر دارد. بديهى است كه اگر آيه، حمل بر معناى عام شود، بهتر است.
وَ لَا الشَّهْرَ الْحَرامَ: ماه حرام را حلال مشماريد و در اين ماه، با دشمنان خود جنگ نكنيد. چنان كه مىفرمايد: «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فِيهِ قُلْ قِتالٌ فِيهِ كَبِيرٌ ...» (بقره 217: يعنى از تو در باره ماه حرام مىپرسند. بگو: جنگ در اين ماه، گناهى بزرگ است) اين معنى از ابن عباس و قتاده است.
ماه حرام كدام است؟
1- برخى گويند: ماه رجب است كه طايفه مضر جنگ را در اين ماه حرام مىدانست.
2- عكرمه گويد: ماه ذو القعده است.
3- جبايى و بلخى گويند: منظور همه ماههاى حرام- رجب، ذو القعده، ذو الحجه و محرم است. اين قول با عموم آيه سازگارتر است.
4- قتيبى گويد: منظور «نسيئ» است چنان كه خداوند متعال فرمود: «إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ»
(توبه 37: همانا نسيئ افزونى كفر است) «2»
وَ لَا الْهَدْيَ: هدى، شتر يا گاو يا گوسفندى است كه براى تقرب به خدا و طلب ثواب، بسوى خانه خدا سوق داده مىشود. يعنى: اينها را حلال مشماريد و غصب مكنيد و مانع آوردن اينها به حرم نشويد، بلكه بگذاريد آنها را به جاهايى كه خداوند، مقرر داشته است، برسانند.
وَ لَا الْقَلائِدَ: قربانيانى را كه قلاده بگردن دارند، حلال مشماريد. در اين باره نيز اقوالى است:
1- ابن عباس و جبايى گويند: منظور، حيواناتى است كه قلاده بگردن داشتند و براى قربانى آورده شده بودند. علت اينكه موضوع قربانيان مجدداً تكرار مىشود، اين است كه: مىخواهد دستور دهد كه قربانيان را- خواه قلاده بگردن باشند يا نباشند نبايد حلال شمرد.
2- قتاده گويد: منظور قلادههايى است كه مشركين، هنگامى كه بقصد حج، بمكه مىآمدند، از پوست درخت «سمره» بگردن مىآويختند. وى گويد: در دوران جاهليت، هر گاه كسى بقصد حج، از خانهاش حركت مىكرد، از پوست درخت مذكور قلادهاى درست مىكرد و بگردن مىآويخت و بدين ترتيب كسى مزاحمش نمىشد. در موقع بازگشت، قلاده مويين بگردن مىآويخت و از خطر مزاحمت ديگران، آسوده بود.
عطا گويد: وقتى كه از حرم خارج مىشدند، از پوست درختان حرم، قلادهاى درست مىكردند و براى ايمنى از خطر دشمن، به گردن مىآويختند.
فراء گويد: اهل حرم با پوست درخت قلاده درست مىكردند و اهل غير حرم با پشم و موى و ...
3- عطا- بروايتى ديگر- و انس بن ربيع گويند: خداوند مؤمنان را نهى كرد
از اينكه مثل مردم مشرك- در دوران جاهليت- از پوست درختان حرم، براى خود قلاده بسازند.
4- منظور قلادههايى است كه بگردن حيوانات قربانى مىانداختند. آنها را از گشودن قلادهها نهى مىكند، زيرا واجب بود كه قلادهها را نيز صدقه دهند. اين قول از ابو على جبايى است. وى اضافه مىكند كه: قلاده، ريسمان پشمى بود كه بگردن قربانيها مىافكندند. حسن گويد: نعلى بود كه بگردن شتر و گاو مىافكندند و لازم بود كه اگر قيمتى دارد، صدقه دهند.
به نظر ما بهتر اين است كه منظور نهى از حلال شمردن «قلاده» باشد، اعم از اين كه بگردن انسانى باشد يا حيوانى. يا اينكه نهى از حلال شمردن آنكه قلاده به گردن است باشد، خواه قلاده بگردن حيوان باشد، يا انسان.
وَ لَا آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرامَ: و با كسانى كه قصد خانه خدا را دارند، جنگ نكنيد، زيرا كسى كه جنگ در ماههاى حرام را مرتكب شود، حرام خدا را حلال شمرده است، از اين رو دستور مىدهد كه جنگ با پويندگان راه خانه خدا را حلال مشماريد.
خانه حرام
خانه حرام، همان خانه خدا، كعبه در مكه معظمه است. علت اينكه گفتهاند:
حرام، اين است كه حرمت دارد و بقولى علت اين است كه: آنچه در جاهاى ديگر حلال است، در آنجا حرام است.
حال ببينيم منظور از كسانى كه: قصد خانه خدا كردهاند، چه اشخاصى است؟
بقولى: منظور كفار است بدليل جمله: «وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ ...» و بقولى منظور مسلمانان است، بنا بر اين خداوند متعال دستور مىدهد كه مبادا بياد كينههاى جاهليت افتاده، مسلمانى را به بهانه قتلى كه در جاهليت، مرتكب شده است، بكشند، زيرا اسلام، و رقابتهاى گذشته را بطور كلى خاتمه بخشيده است.
يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْواناً: آنان در پى آنند كه از تجارتهاى خود سودى برند و از راه انجام مناسك حج، بزعم خود، خشنودى خداوند را تحصيل كنند. لكن از آنجا كه آنان اهل شركند، خداوند از ايشان راضى نمىشود.
قتاده و مجاهد گويند: يعنى آنها مايلند خداوند متعال را از خود خشنود گردانند تا عقوبتى كه دامنگير امتهاى پيشين شد، دامنگير ايشان نشود. و بقولى:
يعنى طالب فضل الهى در دنيا و خشنودى او در آخرتند. ابن عباس گويد: هر كس كه بقصد حج، بمكه بيايد، همين منظور را دارد. ضحاك و ربيع نيز چنين گويند:
اكنون به بررسى يك اختلاف تفسيرى ديگر بپردازيم. بيشتر مفسران گويند:
اين قسمت آيه بوسيله آيه: «فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ» (توبه 5: مشركان را هر جا يافتيد، بكشيد) نسخ شده است. لكن ابن جريج گويد: از اين سوره و از اين آيه، چيزى نسخ نشده است، زيرا آغاز جنگ با مشركان، در ماههاى حرام روا نيست، جز اينكه آنها جنگ را آغاز كنند. اين مطلب از امام باقر (ع) نيز روايت شده است.
حسن نيز چنين گفته است.
ابو مسلم گويد: مقصود كافرانى است كه با پيامبر گرامى اسلام، پيمان بسته بودند. اين پيمان بقوت خود باقى بود تا وقتى كه سوره برائت نازل گرديد و بحكم:
«فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا» (توبه 28: بايد آنها بعد از امسال به مسجد الحرام نزديك نشوند) آنها نيز از مسجد الحرام منع و طرد شدند.
شعبى و مجاهد و قتاده ضحاك و ابن زيد گويند: از سوره مائده، تنها همين آيه، نسخ شده است.
ابن ابى عروبه، از قتاده نقل كرده است كه: از اين آيه، از «وَ لَا الشَّهْرَ الْحَرامَ» تا «آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرامَ» نسخ شده و ناسخ آن «فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ ...» (توبه 5) و آيه «ما كانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ» (توبه 17: مشركان را اجازه نيست كه مساجد خدا را آباد كنند) و آيه: «إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا» (توبه 28: مشركان نجسند ..)
مىباشد. اين همان سالى بود كه على (ع) سوره برائت را به مردم مشرك، اعلام داشت.
ابن ابى نجيح از مجاهد نقل كرده است كه: از اين آيه فقط «وَ لَا الْقَلائِدَ» نسخ شده است.
وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا: به عقيده جميع مفسران، يعنى پس از اينكه از احرام خارج شديد، شكار كردن كه در مدت احرام، بر شما حرام بود، حلال است و اگر بخواهيد مىتوانيد به شكار پردازيد، زيرا منشا حرمت زايل شده است.
وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ: كينه قومى كه شما را از مسجد الحرام مانع شدهاند، شما را به تجاوز و زياده روى وادار نكند. اين خطاب به پيامبر و اصحاب اوست. زيرا بسال حديبيه از طرف مشركين منع شده بودند.
أَنْ تَعْتَدُوا، ابو على فارسى گويد: يعنى بخاطر كينه قومى، براى خود تحصيل عداوت نكنيد. مقصود از «أَنْ تَعْتَدُوا» تجاوز از حكم خداست درباره مشركين و بدين ترتيب مسلمانان نبايد بياد خونهاى عهد جاهليت، افتاده، دست به تجاوز و ستمكارى بيازند. اين معنى از مجاهد است و بعقيده او اين قسمت، نسخ نشده و اين عقيده صحيحتر است. ابن زيد گويد: نسخ شده است.
وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ: اين كلام، استيناف است و عطف بر «أَنْ تَعْتَدُوا» نيست و بنا بر اين در محل نصب است.
در اينجا خداوند بندگان را امر مىكند كه يكديگر را بر نيكى و تقوى يارى كنند و به آنچه خداوند امر كرد، عمل و از آنچه نهى كرده، خوددارى كنند. همچنين بايد از معاونت بر گناه، خوددارى نمايند. يعنى بدشمنى و تجاوز از حدود خدا دست نيالايند.
اين معنى از ابن عباس و ابو العاليه و ديگر مفسران است.
وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ: در اينجا مردم را به تقوى امر و متجاوزان و گردن فرازان را به عقاب خود تهديد مىكنند. يعنى مخالفت امرها و نهىهاى خداوند نكنيد و از اين راه خود را در معرض كيفرهاى او قرار ندهيد. سپس عقاب خود را به شدت و دشوارى وصف مىكند، زيرا عقاب خداوند، آتشى است كه حرارت آن كاسته نمىشود و شعله آن فرو نمىنشيند. از اين عقاب هولناك، به خدا پناه مىبريم.
[سوره المائدة (5): آيه 3]
حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّيَةُ وَ النَّطِيحَةُ وَ ما أَكَلَ السَّبُعُ إِلاَّ ما ذَكَّيْتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ ذلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (3)
ترجمه
حرام است بر شما مردار، خون، گوشت خوك، آنچه بنام غير خدا كشته شود، حيوانى كه خفه شده يا با زدن بمرده و آنكه بر اثر سقوط يا شاخ، كشته شده و حيوانى كه بوسيله درندهاى كشته شده است، بجز حيوانى كه شما آن را تزكيه كنيد.
همچنين حرام است حيوانى كه براى بتها كشته شود و آنكه بوسيله تيرها قسمت شود.
اين كار گناه است. اكنون مردم كافر از دين شما مايوس شدند، بنا بر اين از ايشان نترسيد و از من بترسيد. امروز دين شما را كامل و نعمتم را بر شما تمام كردم و از اينكه اسلام دين شماست راضى شدم. آنان كه بواسطه شدت گرسنگى اضطرار پيدا كرده و تمايلى بگناه ندارند، مىتوانند از آنچه حرام شده است بخورند كه خدا بخشاينده و رحيم است.
بيان آيه 3
قرائت
و ما اكل السبع: از ابن عباس «اكيل السبع» نقل شده، يعنى باقيمانده حيوانى كه درندهاى آن را دريده باشد. همچنين كلمه «سبع» را از حسن به سكون باء نقل كردهاند و اين به تخفيف است. حسان در باره عقبة بن ابى لهب گويد:
من يرجع العالم الى اهله فما اكيل السبع بالراجع
يعنى كسى كه امسال به اهلش باز گردد، آنچه كه ته مانده درندگان است، براى اوست.
غير متجانف: كلمه متجانف را يحيى بن وثاب و ابراهيم «متجنف» خواندهاند.
از لحاظ معنى اين دو كلمه تفاوتى ندارند. لكن دومى از اولى، بليغتر است.
لغت
اهلال: اصل اين كلمه به معناى بلند كردن آواز است. استهلال كودك، يعنى فرياد زدن او در وقت ولادت. اهلال محرم، يعنى «لبيك» گفتن او در وقت حج يا عمر. شاعر گويد:
يهل بالفرقد ركباننا كما يهل الراكب المعتمر
يعنى سواران ما مثل سوارى كه در حال انجام عمره است، براى ستاره فرقد لبيك گويند.
اينكه ماه يك شبه را هلال گويند، بخاطر اين است كه هنگام رؤيت آن فريادها بلند مىشود.
منخنقه: حيوانى كه با فشار، خفهاش كرده باشند.
موقوذه: حيوانى كه از شدت ضرب، مرده باشد. شاعر گويد:
شغارة تقذ الفصيل برجلها فطارة لقوادم الأبكار
يعنى: شترى كه فرزند را به پاى خود مىزند و سينه شتران جوان را مىشكافد.
مترديه: حيوانى كه بر اثر سقوط مرده باشد.
نطيحه: اين كلمه بمعناى «منطوحه» اسم (مفعول) است. لكن قاعده اين است كه هر گاه اسم مفعول را بدين وزن نقل كنند تاء تانيث، به آخر آن نياورند. از اينرو كوفيان گفتهاند: هر گاه موصوف ذكر نشود. آوردن تاء تانيث لازم است تا معلوم شود كه موصوف آن مؤنث است. بهمين جهت در آيه شريفه با تاء تانيث بكار رفته است و معناى آن، حيوانى است كه بضرب شاخ، مرده باشد.
تذكيه: بريدن حلقوم و رگها. اصل اين كلمه «ذكاء» بمعناى كمال است. از اينرو كلمه «ذكاء» بمعناى كمال فهم و حد عالى زيركى بكار مىرود.
نصب: جمع نصاب و ممكن است كه مفرد «انصاب» باشد و بهر صورت، به معناى بت يا بتهايى است كه مىپرستيدهاند.
ازلام: جمع «زَلم و زُلم»، تيرها.
استقسام: طلب قسمت. «قسم» مصدر است و «قسم» به معناى بهره است.
مخمصة: تهى بودن شكم آن هم بصورتى شديد. اعشى گويد:
تبيتون فى المشتى ملاء بطونكم و جاراتكم غرثى يبتن خمائصا
يعنى شما در شبهاى زمستان با شكمهاى سير مىخوابيد و همسايگان شما، از گرسنگى شكمهايشان لاغر شده است.
متجانف: كسى كه به سوى گناه، انحراف پيدا كند.
مقصود
در آيه اول، فرمود: گوشت چارپايان بر شما حلال شده، مگر آنچه كه براى شما قرائت خواهد شد: اكنون همان مطلب را دنبال مىكند و مواردى كه نمىتوان از گوشت چارپايان استفاده كرد، به تفصيل شرح مىدهد:
حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ: ميته، مرده هر حيوانى است كه خداوند گوشت آنها را حلال كرده است، اعم از پرنده و غير پرنده و اعم از وحشى و غير وحشى. طبق اين آيه، خوردن گوشت ميته و منافع ديگر آن حرام است. در روايتى از پيامبر گرامى اسلام، ماهى و ملخ هم ميته شمرده شده است- فرمود: «دو ميته، مباحند: ملخ و ماهى» «3» وَ الدَّمُ: عرب را عادت بر اين بود كه خون را در روده بزرگ حيوان ريخته، مىپختند و مىخوردند. خداوند متعال اعلام كرد كه خونى كه ريخته شده، حرام است، لكن خونى كه بگوشت آلوده است و خونى كه- مثل جگر سياه- بشكل گوشت در- آمده، حلال است. بنا بروايتى از على ع و ابن مسعود و اصحابشان خوردن سپرز مكروه است. لكن اماميه بر حرمت آن اتفاق دارند. فقهاى ديگر مىگويند:
مباح است.
وَ لَحْمُ الْخِنْزِيرِ: گوشت خوك را جدا ذكر مىكند تا معلوم شود كه ذاتاً حرام است خواه ميته باشد، خواه نباشد. اين خصوصيت، در حيوانات مثل سگ، گربه ميمون و ... نيز هست. لكن بيشتر، توجه مردم بخوردن گوشت خوك است، نه حيوانات ديگر، از اينرو تنها بذكر گوشت خوك، پرداخته است.
وَ ما أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ: كلمه «ما» در محل رفع و عطف بر موارد پيش است. در سوره بقره (آيه 173) در باره تفسير اين جمله بحث شده است. از اين جمله استفاده مىشود كه حيوانى كه مخالفان اسلام، ذبح كردهاند، حرام است و خوردن گوشت آن جايز نيست، زيرا آنان نام خدايى بر آن مىبرند كه شريعت موسى را ابدى شناخته، يا با عيسى اتحاد يافته يا او را فرزند، گرفته است. چنين خدايى، نه خداى حقيقى است.
مسلمانانى كه قائل به تجسم خداوند، يا تشبيه يا جبر هستند، اگر گوسفندى را ذبح كنند، بعقيده ما گوشت آن گوسفند حرام است. فقهاى ديگر، در اينباره، اختلاف كردهاند.
وَ الْمُنْخَنِقَةُ: سدى گويد: مقصود حيوانى است كه سر آن را ميان دو قسمت درخت داخل كنند تا خفه شود. ضحاك و قتاده گويند: مقصود حيوانى است كه با ريسمان- صياد، خفه شود. ابن عباس گويد: مردم جاهليت، حيوان را خفه مىكردند و گوشت آن را مىخوردند. بهر صورت. اين هم حرام است.
وَ الْمَوْقُوذَةُ: ابن عباس و قتاده و سدى گويند: مقصود حيوانى است كه بضرب چوب يا ابزارى ديگر بميرد و حرام است.
وَ الْمُتَرَدِّيَةُ: ابن عباس و قتاده و سدى گويند: حيوانى است كه از كوه يا جاى بلندى سقوط كند يا در چاه بيفتد و بميرد. در اين صورت، گوشتش حرام است، لكن اگر در چاه بيفتند و نشود آن را سر بريد، هر گاه پيش از مردن كاردى ببدن او بزنند و از زخم آن بميرد، گوشتش حلال است.
وَ النَّطِيحَةُ: و حرام است حيوانى كه بضرب شاخ حيوانى ديگر بميرد.
وَ ما أَكَلَ السَّبُعُ: ابن عباس و قتاده و ضحاك گويند: يعنى حيوانى كه به وسيله درندهاى شكار شده و مرده، حرام است.
إِلَّا ما ذَكَّيْتُمْ: حيواناتى كه سقوط كنند يا چوب بخورند يا عوارض مرگ آور ديگرى بر آنها عارض شود، هر گاه پيش از جان دادن، به آنها برسند و تذكيه كنند، حلال خواهند بود. «ما» مستثنى و منصوب است.
از امام باقر و امام صادق عليهما السلام، نقل است كه كمترين حد حصول تذكيه، اين است كه حيوان، در موقع سر بريدن، گوش يا دم يا چشم خود را حركت دهد.
حسن، قتاده، ابراهيم، طاووس، ضحاك و ابن زيد نيز چنين گويند. در اينكه اين استثناء بكجا مربوط است، اختلاف كردهاند. از حضرت على عليه السلام و ابن عباس است كه استثناء از تحريم است نه از محرمات. زيرا ميته و خنزير قابل تذكيه نيستند.
بدين ترتيب، معناى آيه اين است: اينهايى كه ذكر شد، بر شما حرام است، لكن آنچه كه از حيوانات حلال گوشت، سر ببريد بر شما حلال است. مالك و جماعتى از اهل مدينه نيز چنين گفتهاند و جبايى نيز همين قول را اختيار كرده است.
پرسش با اينكه در ابتداى آيه، حرمت ميته را بيان فرموده بود، چرا منخنقه، موقوذه و مترديه و ... را كه چيزى غير از ميته نيستند، تكرار كرد؟! پاسخ مردم گمان مىكردند، مرده، حيوانى است كه بخودى خود و با مرگ طبيعى بميرد. از اينرو خداوند به آنها فهمانيد كه همه اينها ميته هستند و از لحاظ حكم حرمت، تفاوتى ندارند. سدى گويد: قومى از عرب، گوشت همه اينها را مىخوردند و هيچ يك را ميته نمىشمردند. تنها آن حيوانى را ميته مىدانستند كه بدردى مرده باشد وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ: مجاهد و قتاده و ابن جريج گويند: يعنى حرام است گوشت حيوانى كه براى بتها قربانى شده و نام بتها بر آن برده شده باشد. برخى گفتهاند:
مقصود اين است كه حيوانى بمنظور تقرب به بت، ذبح شده باشد. پس «على» بمعناى «لام» است. چنان كه مىفرمايد: «فَسَلامٌ لَكَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ» (واقعه 91: سلام اصحاب يمين بر تو باد- در اينجا «لك» يعنى «عليك») عادت آنها اين بود كه بتها را بخون حيوان رنگين و آلوده مىكردند.
ابن جريج گويد: «نُصب» بتها نبودند. بتها همان صورتها و نقشها بودند كه بر ديوارها ترسيم شده بودند و نصب، سنگهايى بود كه اطراف كعبه نصب شده و تعداد آنها 360 تا بود كه 300 عدد آن متعلق به خزاعه بود. آنها هر گاه حيوانى را سر مىبريدند خون آن را به آنچه كه اطراف كعبه بود مىپاشيدند و گوشت آن را و رق و رق كرده، بر سنگها مىزدند. مسلمانان عرض كردند: يا رسول اللَّه: مردم جاهليت، كعبه را بوسيله خون، تعظيم مىكردند، ما به اين كار سزاوارتريم. از اينرو خداوند، اين آيه را نازل فرمود: «لَنْ يَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها ...» (حج 37: گوشت و خون حيوانات بخدا نمىرسد ...)
وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ: بر شما حرام است كه قسمت خود را بوسيله تيرها بدست آوريد. «جاهليت، تيرهايى بود كه روى بعضى از آنها نوشته بودند: «خدا مرا امر مىكند» و روى برخى نوشته بودند «خدا مرا نهى مىكند» و روى برخى هيچ ننوشته بودند. هر گاه مىخواستند به سفر روند يا كار مهمى را آغاز كند. بوسيله همين تيرها فال مىزدند، اگر تيرى بيرون مىآمد كه بر آن «خدا مرا امر مىكند» نوشته بود، اقدام مىكردند و اگر تيرى بيرون مىآمد كه نهى داشت، ترك مىكردند و اگر تيرى بيرون مىآمد، كه هيچ نداشت، اعاده مىكردند، خداوند متعال، اين عمل را حرام شمرده. حسن و جماعتى از مفسران، چنين گفتهاند.
على بن ابراهيم در تفسير خود از امامان باقر و صادق (ع) روايت كرده است كه:
تعداد تيرها ده عدد بود. هفت عدد آنها را سهم داشتند و بقيه پوچ بودند. آن هفت عدد بدين نامها خوانده مىشدند: فذ، توام، مسبل، نافس، حلس، رقيب و معلى و آن سه عدد بنام: سفيح، منيح و وغد خوانده مىشدند. براى آن هفت عدد، هر كدام يك سهم بيشتر از سهم قبلى بود و بدين ترتيب فذ داراى يك سهم و معلى داراى هفت سهم بود آنها حيوانى را مىكشتند و گوشت آن را بچند قسمت تقسيم مىكردند. آن گاه تيرها را بدست يك نفر داده، تا بنام افراد بيرون بياورد. قيمت حيوان بر كسانى بود كه تيرهاى پوچ بنامشان بيرون مىآمد و تيرهاى ديگر بنام هر كس بيرون مىآمد بر طبق آن سهم مىگرفت.
اين عمل قمار است. از اين جهت خداوند متعال تحريم كرده است.
مجاهد گويد: اينها وسائل قمارى بود كه از ايران و روم بآنجا برده مىشد (ممكن است همان قاب باشد) سفيان بن وكيع گويد: همان شطرنج است.
ذلِكُمْ فِسْقٌ: همه اينها فسق و گناه بزرگ و خروج از طاعت خداوند و ارتكاب معصيت است. اين معنى از ابن عباس است.
برخى گويند: اشاره به مورد اخير است. يعنى قسمت كردن و قمار بوسيله تيرها فسق است. همين معنى ظاهرتر است.
الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ: منظور روز معين نيست. مقصود اين است كه: اينك مردم كافر از دين شما مايوس شدند. خداوند خوف از كفار را از دل مردم مسلمان بر مىدارد و كفار را از باطل شدن اسلام، دچار ياس مىسازد. به آنها مىفهماند كه وعده حق فرا رسيده و دين خدا غالب گشته است. چنان كه فرموده بود: «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ» (توبه 33 فتح 28: خداوند او را بر هر دينى غالب مىسازد) دين نام هر چيزى است كه خداوند بوسيله آن پرستيده شود و مردم را فرمان داده است كه بآن قيام كنند. مقصود از ياس كفار، اين است كه ديگر طمعى از دين اسلام و اينكه پيروان آن رهايش كرده، بسوى شرك روى آورند، ندارند. اين معنى از ابن عباس و سدى و عطاست. مجاهد و ابن جريح و ابن زيد گويند: منظور از «اليوم» روز عرفه از حجة الوداع است. آن روز همه عرب، در اسلام داخل شده بودند. آن روز جمعه بود و هنگامى كه پيامبر به اطراف خود نظر افكند جز مسلمان يكتا پرست احدى نديد. ديگر عربستان از لوث شرك، پاك شده بود.