بيان آيه 180

قرائت:

يحسبن را بعضى به (ياء) و بعضى به (تاء) اول خوانده‏اند.

تفسير:

وَ لا يَحْسَبَنَّ: بخل كنندگان گمان نبرند.

الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ- كسانى را كه خداوند اموالى بآنها اعطا كرده و در پرداخت حقوق واجبه آن بخل ميورزند.

هُوَ خَيْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ- اين بخل خير ايشان است بلكه شر آنهاست.

اينمعنى بنا بر قرائت اول (يحسبن با ياء) است.

و اما بر حسب قرائت ديگر (تحسبن با تا) معنى چنين است:

اى شنونده گمان مبر و اى محمد (ص) خيال مكن كه بخل بخيلان بنفع ايشان است بلكه مايه ضرر و شر آنهاست خطاب به پيغمبر است ولى مراد از خطاب ديگران هستند (زيرا پيغمبر چنين گمان نميكنند).

سَيُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ- در معنى اين جمله چند قولست:

1- يعنى مالهايى را كه در بخشش آن بخل كرده‏اند بر گردن آنها حلقه و طوق خواهد شد و اين آيه درباره كسانيست كه زكاة نميدهند و اين مطلب از حضرت امام پنجم امام باقر (ع) روايت شده و اين قول از ابن مسعود و سدى و شعبى و ديگران است.

و از پيغمبر اكرم (ص) روايت شده كه مردى نيست كه از دادن زكاة خود دارى كند مگر اينكه خداوند در قيامت مارى بر گردن او قرار خواهد داد و بعد اين آيه را خواند.

و فرمود هيچكس نيست كه رحم و فاميل او از نعمتهايى كه خدا بدو انعام فرموده درخواستى كند و او از انفاق بخل ورزد مگر اينكه خداوند مارى از دوزخ بدر آرد تا اينكه بر گردنش بپيچد و بعد اين آيه را تلاوت كرد.

2- گفته‏اند يعنى خداوند در قيامت حلقه‏اى از آتش بر گردنش خواهد افكند.

(از نخعى).

3- و گفته شده يعنى روز قيامت آنها را وادار ميكنند تا اموالى را كه بدان بخل ورزيده بياورد. (مجاهد).

4- اين آيه مثل آيه ديگرى است كه: «روز قيامت طلا و نقره‏هايى كه اندوخته شده و انفاق نگرديده گداخته شود و بدان پشت و پهلو و صورتهاى آنان (بخيلان) داغ گزارده شود». بنا بر اين قول معنى چنين است:

اموال بخل شده حلقه خواهد شد و بوسيله آن عذاب خواهند گشت. (از جبايى).

5- يعنى وبال اين اموال بآنها برميگردد و طوق (لعنت) بر گردن ايشان خواهد شد مثل آيه شريفه (و كل انسان الزمناه طائره فى عنقه) يعنى (سر نوشت و نامه عمل هر انسانى را بر گردنش ميافكنيم (از ابن مسلم. وى گويد عرب گردن را (رقبة و عنق) تعبير از همه بدن آرد و لذا تحرير رقبه يعنى آزاد كردن.

و نيز از ابن عباس آمده كه معنى و مراد آيه اينست كه:

كسانى كه در بيان كردن فضايل و صفات محمد (ص) كه در تورات آمده بخل ميورزند و مراد از كلمه (فضل) تورات است كه در آن توصيف محمد (ص) آمده ولى معنى اول با سياق آيه مناسبتر است.

وَ لِلَّهِ مِيراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ- يعنى همه موجودات زمين و آسمان ميميرند و فقط خداى متعال باقى ميماند و ملك همه مالداران باطل ميشود جز ملك خداوند آيه شامل است ترغيب و انگيزش بر انفاق و منع و بازداشتن از بخل و امساك را از اينرو كه اموال آدمى خواه و ناخواه بمرگ يا بعلتى ديگر از دست وى ميرود پس چه بهتر كه عاقل در انفاق بخل نكند و حرص بر جمع آن نداشته باشد كه وزر و بال آن بگردن او بماند و سود و لذتش را ديگرى برد.

وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ- خدا باعمال شما آگاه است. اينجمله تأكيد وعد و وعيد است بر انفاق مال براى بدست آوردن ثواب و اجر و سلامت از گناه و وبال.

ارتباط و نظم آيات:

وجه ارتباط آيه بما قبل اينست كه آنان هم چنان كه در امر جهاد بخل ميورزيدند در انفاق مال و دادن زكاة نيز امساك و بخل داشتند (از على بن عيسى).

و گفته‏اند علاوه بر حالات گذشته كه در پيش ذكر شد امر و رسالت محمد (ص) را نيز كتمان ميكردند و در بيانش بخل ميورزيدند.

بيان آيه 181- 182

قرائت:

حمزه سيكتب را بضم يا و (يقول) را بيا و قتلهم را برفع خوانده و ديگران سنكتب را (بنون) ميخوانند و قتلهم را بنصب قرائت كرده‏اند و نقول را بنون خوانده‏اند.

لغت:

سمع (يسمع سمعاً) يعنى شنيدن با گوش ولى خداوند بدون ادراك با گوش و حس مى‏شنود.

و سميع كسى است كه حالتى دارد كه بوسيله آن اگر مسموعى باشد آن را ميشنود و سامع آنكه درك مسموعات ميكند.

محققان گويند: خداوند از ازل سميع بوده و در موقع وجود مسموعى سامع است و سميع و بصير بودن خداوند صفتى زائد بر حى و زنده بودن او نيست به اين معنى كه مدرك بودن او بر مسموعات و مبصرات (بواسطه وجود صفتى اضافه بر حيات در او) نيست و سميع و مبصر است يعنى عالم است (بمبصرات و مسموعات).

ابو القاسم بلخى گويد: فائده سميع و بصير بودن خداوند اينست كه مسموعات و مبصرات را ميداند و اينمطلب براى خداوند قديم اثبات صفت ادراك نميكند.

خليل گويد: هر مكروهى كه بانسان رسد انسان آن را چشيده است.

حريق: آتش و همچنين حرق (بفتح راء) حرق (بسكون راء) مصدر (حرقت الشي‏ء: يعنى آن را با سردكن سرد كردم).

شأن نزول:

چون آيه (مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ ...) آمد يهود گفتند كه خدا فقير است و از ما قرض ميخواهد و ما غنى هستيم و گوينده حى بن اخطب بود. (از حسن و مجاهد).

و گويند پيغمبر (ص) بوسيله ابو بكر نامه‏اى براى يهود بنى قينقاع فرستاد و آنها را بنماز و زكات و قرض دادن در راه خدا دعوت كرد ابو بكر به كنيه آنها در آمد و مردى بسيار را ديد كه بر گرد مردى جمع شده‏اند بنام فنحاص بن عازورا ابو بكر آنها را باسلام و نماز و زكاة خواند فنحاص گفت اگر آنچه گويى حقست خدا فقير است و ما بى‏نياز و اگر خدا بى‏نياز است از اموال ما قرض نميخواست. ابو بكر در خشم شد و سيلى باو زد.

پس خداوند اين آيه فرستاد. (از عكرمه و مقاتل و محمد بن اسحاق).

تفسير:

سپس خداوند يكى ديگر از صفات زشت ايشان را باز مى‏نمايد:

لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قالُوا- يعنى خداوند قول ايشان را درك كرد و دانست. (از بلخى).

إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ يعنى خدا محتاجست كه از ما قرض مى‏طلبد.

وَ نَحْنُ أَغْنِياءُ و ما بى‏نيازيم و ميدانستند كه مقصود خداوند گرفتن قرض نيست بلكه اين راهى پر از لطف است در خواندن و دعوت مردم به انفاق و با علم به اين مطلب اين سخن را از راه تلبيس بر عوام بگفتند.

و گفتند يعنى خداوند فقير است چون روزى را بر ما تنگ ميكند و ما غنى هستيم چون رزق و نفقه را بر اهل خود توسعه ميدهيم.

سَنَكْتُبُ ما قالُوا- يعنى آنچه گفتند نگهدارى ميكنيم و چون كتابت راه حفظ مطالب است آن را از حفظ كنايه آورده.

و گفته‏اند يعنى اين سخن را در نامه اعمالشان خواهيم نوشت و اين بنشستن براى مبالغه در منع از گناه است چون مكلف وقتى دانست كه كردار و گفتارش در نامه‏ها ثبت و بايگانى خواهد بود و روزى بر او عرضه خواهد گشت و در برابر چشم مردم بر او خوانده خواهد شد بيشتر از گناه مى‏ترسد و مى‏پرهيزد.

وَ قَتْلَهُمُ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ- يعنى كشتن اجدادشان انبياء الهى و رضايت اينان را بر كرده پدران و نياكان خود خواهيم نوشت و هر يك از ايشان را بعملش پاداش خواهيم داد.

اين آيه دلالت دارد كه راضى بودن بكار زشت و گناه ديگرى در بزرگى جرم در رديف خود ارتكاب همان جرم است زيرا يهودى كه اين آيه بآنها خطابست انبياء را نكشته بودند بلكه اجدادشان كشته بودند ولى اينان نيز بواسطه رضايت بكرده‏هاى اجداد مذمت شده‏اند.

وَ نَقُولُ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِيقِ- يعنى عذاب سوزان را بچشيد يعنى بچشيد عذاب سوزاننده را و كلمه حريق اشاره به اين معنى است كه ميفهماند عذاب ايشان با آتش سوزان است زيرا آنچه نسوزاند حريق گفته نشود.

و كلمه ذوقوا اينمعنى را ميرساند كه از عذاب خلاصى ندارند و عرب كه بكسى بگويد ذق هذا البلاء (اين بلا را بچش) يعنى از آن نجات نخواهى يافت.

ذلِكَ- اين عقاب، بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ- بواسطه اعمال سوء و جنايات شماست بخودتان كه قبلا انجام داده‏ايد.

وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ- خداوند هيچ بنده‏اى را ستم نميكند.

اين آيه دلالت دارد كه مذهب جبريان باطل است زيرا دلالت دارد كه (بر خلاف قول جبريان) اگر عقاب بدون جرم قبلى بر بنده واقع شود ستم است و اين خلاف چيزى است كه جبريان گويند «كه خداوند كفار را بى آنكه جرمى انجام داده باشند عقاب خواهد كرد و خدا كفر را در ايشان ميآفريند و بعد بر همين كفر عذابشان ميكند» و در عين حال اينها ستم نيست و بر خدا قبيح نميباشد زيرا ظلمى بالاتر از اين وجود ندارد و كلمه ظلام كه مبالغه است و تكثير را ميرساند براى تأكيد نفى ظلم از خداوند است.

[سوره آل‏عمران (3): آيات 183 تا 184]

الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَيْنا أَلاَّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّى يَأْتِيَنا بِقُرْبانٍ تَأْكُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِي بِالْبَيِّناتِ وَ بِالَّذِي قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (183) فَإِنْ كَذَّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ جاؤُ بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ الْكِتابِ الْمُنِيرِ (184)

ترجمه:

كسانى كه گفتند كه خداوند با ما عهد كرده كه بهيچ پيغمبرى ايمان نياوريم تا اينكه قربانى‏اى آورد كه طعمه آتش شود بگو همانا پيغمبران پيش از من با دلايل و بينات آمده‏اند و نيز همان چه را كه شما گوييد آوردند پس اگر راستگوييد چرا ايشان را بكشتيد.

اگر ترا تكذيب كردند پيامبرانى پيش از ترا نيز تكذيب نمودند كه با دلايل و با بينات و زبر و كتاب نور بخش آمدند.

بيان آيه 183- 184

لغت:

قربان: مصدر است بر وزن عدوان و گاهى اسم است مثل برهان و سلطان.

قربان: هر خوبى كه بنده بوسيله آن بخداوند تقرب يابد.

زبر جمع زبور: هر كتابى كه در آن حكمت باشد.

زبرت الكتاب: نوشتم كتاب را.

زبره: جاى انبوه موى بر شانه شير.

زبر: عقل.

و اينكه كتاب و زبر هر دو را ذكر كرده با اينكه معناى هر دو يكيست از اينروست كه ريشه آن دو با هم فرق دارد.

چون كتاب به چيزى گويند كه حروف و كلماتى بهم پيوسته و ضميمه شده و تشكيل آن را داده ولى زبور از اينرو بكتاب اطلاق كنند كه آدمى را از خلاف حق منع ميكند و كتاب داوود از اينرو زبور گفته شده كه در آن سخنان پند آميز و باز دارنده از بديها بسيار است.

شأن نزول:

گفته‏اند اين آيه درباره جمعى از يهود است كه از آنهاست كعب بن اشراف و وهب ابن يهودا و فنحاص بن عازورا كه گفتند اى محمد خداوند در تورات با ما عهد كرده كه ايمان نياوريم مگر بكسى كه براى ما قربانى‏اى آرد كه آتش آن را بسوزاند اگر راستى پيامبرى چنين چيزى بياور تا بتو ايمان آوريم لذا خداوند اين آيه را فرستاد. (از كلبى) و گفته‏اند خداوند بنى اسرائيل را در تورات امر كرد هر كه را گويد پيامبرم تصديق نكنيد تا قربانى آرد كه آتش آن را بخورد و بسوزد مگر عيسى و محمد كه بدون قربانى بآن دو ايمان آريد.

تفسير:

الَّذِينَ قالُوا- آنان كه به پيغمبر خود گفتند.

إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَيْنا: خداوند ما را سفارش كرده در كتاب خود و به زبان پيغمبران خود كه:

أَلَّا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ: پيامبرى را بر ادعاى نبوتش تصديق نكنيم.

حَتَّى يَأْتِيَنا بِقُرْبانٍ: تا چيزى كه بوسيله آن بخدا تقرب جويد براى ما بياورد كه خداوند از او بپذيرد.

تَأْكُلُهُ النَّارُ: كه آتش آن را بسوزد و اين در بين آنها علامت قبولى قربانى بود كه آتشى از آسمان بيايد و قربانى را بسوزاند- (ابن عباس).

قُلْ: بگو (اى محمد) به يهود قَدْ جاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِي: يعنى براى پدرانتان پيامبرانى مى‏آمد.

بِالْبَيِّناتِ: با دلايل كافى كه بر صدق و رسالت آنها دلالت داشت.

وَ بِالَّذِي قُلْتُمْ: يعنى با همين قربانى كه ميگوييد مراد زكريا و يحيى و همه پيامبرانيست كه يهود آنها را كشتند.

فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ: چرا آنها را كشتيد با آنكه دليلى كه خود ميخواستيد به دست داشتند.

إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ: اگر راست ميگوييد و اقرار داريد كه آنچه آوردند از طرف خدا بود و اين آيه تكذيب يهود است كه ميگفتند اگر قربان آرى ايمان مى- آوريم و هم دلالت بر عناد ايشان دارد و اينكه اگر پيغمبر (ص) قربانى هم بر ايشان آرد آن را مثل ديگر معجزاتش تكذيب خواهند كرد و اينكه خداوند براى اتمام حجت قربانى مورد درخواست ايشان را بر ايشان نياورد چون مى‏دانست كه در اين عمل مفسده‏اى است و آنچه بر خدا لازمست نصب دليل بر نبوت پيغمبر است كه نصب فرموده بود:

فَإِنْ كَذَّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ: اين جمله تسليت پيغمبر است در تكذيبى كه از او ميكردند.

جاءُو بِالْبَيِّناتِ: كه معجزات روشن آوردند.

وَ الزُّبُرِ: و كتبى كه در آن حكمتها و سخنان منع كننده از باطل بود.

وَ الْكِتابِ الْمُنِيرِ: يعنى تورات و انجيل زيرا يهود عيسى را با كتابش تكذيب كردند و اسم و صفات نبى اسلام را هم در تورات تحريف نمودند و نصارى نيز صفات و خصائص محمد (ص) را كه در انجيل بود انكار كردند و يا تغيير دادند.

منير: يعنى هادى بسوى حق.

[سوره آل‏عمران (3): آيات 185 تا 186]

كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ (185) لَتُبْلَوُنَّ فِي أَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا أَذىً كَثِيراً وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (186)

ترجمه:

هر نفسى چشنده مرگ است و همانا پاداش خود را در روز جزا بطور مستوفى و كامل خواهيد يافت و آن كس كه از آتش نجات يابد و دور شود و ببهشت در آيد رستگار است و زندگى دنيا جز متاعى فريبنده نيست.

همانا در مالها و جانهاى خود آزمايش خواهيد شد و از كسانى كه پيش از شما كتاب داده شده‏اند و نيز از مشركين اذيت فراوانى خواهيد شنيد و اگر صبر و تقوى پيشه كنيد البته اين‏ها از رشد و صواب و امور پسنديده و متين است.

بيان آيه 185

لغت:

هر كه از مهلكه‏اى نجات يافته يا بمقامى و بچيزى دست يافته باشد كه مورد حيرت و آرزوى ديگران قرار گيرد گويند فائز گشته. فاز: يعنى دور شد از مكروه و ناملايم و رسيد بآنچه دوست دارد.

مفازه: محل نجات و مهلكه را مفازه گويند از باب تفأل زدن چنان كه به نابينا بصير و بينا گويند از باب تفأل و فال نيك زدن.

تفسير:

كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ: هر نفسى را خواه و ناخواه موت در رسد و از اين معنى چشيدن تعبير كرده زيرا آن كس كه ميميرد گويا و مثل اينست كه مرگ را چشيده.

و گفته‏اند يعنى: هر نفسى مقدمات و شدائد و سكرات مرگ را مى‏چشد.

و ظاهر آيه دلالت دارد كه هر انسانى مرگ را مى‏چشد اگر چه كشته شود و قتل از مرگ كه كار خداست جدا نميباشد.

و گفته‏اند مراد از مرگ اينجا برطرف شدن و انتفاء حيات است و در قتل نيز حيات از او منتفى شده پس داخل و مشمول آيه هست.

وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ: يعنى پاداش اعمالتان بطور كامل و مستوفى داده خواهد شد.

يَوْمَ الْقِيامَةِ: در روز قيامت و دنيا خانه پاداش نيست بلكه فقط سراى عمل است و آخرت جاى پاداش است و سراى عمل نميباشد.

فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ: يعنى آن كس كه از آتش دوزخ دور شود و داخل بهشت گردد.

فَقَدْ فازَ: بآرزو رسيده و پيروز گشته و از هلاكت رسته است.

وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ: يعنى لذات و شهوات و زينت‏هاى دنيا جز لذتى كه شما را ميفريبد و خدعه‏اى كه فنا مى‏پذيرد نيست و چون نيكو آزمايش كنيد حقيقتى ندارد زيرا از آنها لذت ميبريد ولى در پى آنها مصيبات و ناگواريها بشما باز ميگردد پس بدان ميل و دلبستگى پيدا نكنيد و بدان غره مشويد كه لذات دنيا سراسر غرور و فريب است و صاحب آنها مغرور و آيه دلالت دارد كه كمترين نعمت آخرت از مجموع همه نعمتهاى دنيا بهتر است و از اينرو معصوم ميفرمايد جايگاه يك تازيانه در بهشت بهتر است از دنيا و ما فيها.

و نيز دلالت دارد كه هر نفسى خواهد مرد و اگر اين آيه نبود از نظر عقلى جايز بود كه زندگيش بوقت مجازات متصل گردد.

درباره معنى موت اختلاف شده:

ابو على جبايى گويد: موت امرى است ضد حيات و نزد ابى هاشم موت عدم و نبود حيات است و بهر دو مذهب حصول آن در مقتول جايز است.

بيان آيه 186

شأن نزول:

آيه درباره كعب بن الاشرف آمده كه پيغمبر (ص) و مؤمنان را هجو ميكرد و مشركين را بر ضد ايشان تحريك مينمود و اشعارى در معاشقه و تشبيب زنان مسلمين ميسرود.

پيغمبر (ص) فرمود: كيست شر كعب را از ما بگرداند؟ محمد بن مسلم گفت:

من يا رسول اللَّه و با ابو نائله و عده‏اى رفتند و كعب را بكشتند و سرش را براى پيغمبر (ص) آوردند در موقعى كه حضرت بنماز شب ايستاده بود (از زهرى).

گفته‏اند درباره فنحاص يهودى رئيس بنى قينقاع است كه پيغمبر اكرم ابو بكر را با نامه‏اى براى كمك خواستن بسوى او فرستاد. وى پس از خواندن نامه پيغمبر اكرم گفت خداى شما محتاج كمك ما شده. ابو بكر خواست او را بزند كه سخن پيغمبر يادش آمد كه (بى مشورت من كارى مكنيد) پس خود دارى نمود- (عكرمه و مقاتل).

تفسير:

و اينك خداوند بيان مى‏دارد كه دنيا سراى رنج و ابتلاء و آزمايش است و از مؤمنان روگردان ميشود تا شكيبايى كنند و پاداش نيكو گيرند.

لَتُبْلَوُنَّ: يعنى رنجها و سختيها بشما روى آرد.

فِي أَمْوالِكُمْ: در خواسته‏هاى شما بانفصال و نابود شدن.

وَ أَنْفُسِكُمْ- و در جانهاى شما با قتل و مصيبت مثل آنچه در احد بشما رسيد و گفته‏اند با واجب شدن جهاد بر شما.

و گفته‏اند اين مطالب بطور مجاز امتحان و ابتلاء خوانده شده زيرا امتحان حقيقى درباره خدا جايز نيست زيرا او عالم بهمه امور گذشته و آينده است و بى امتحان همه چيز را ميداند و اين كارها براى اينست كه جوينده حق از پوينده راه باطل جدا شود.

وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ: يعنى از يهود و نصارى خواهيد شنيد.

وَ مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا- يعنى از كفار مكه و ديگران.

أَذىً كَثِيراً- يعنى سخنانى كه پيغمبر را رنج ميدهد و اندوهگين ميسازد.

وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا- اگر بر اين امور صبر كنيد و جزع و بيتابى منماييد و باطاعت حق تمسك جوييد.

فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ- و اين از چيزهاييست كه رشد و شايستگى و درستى آن معلوم گشته و عاقل بايد بر آن مصمم باشد.

و گفته‏اند يعنى از امور متين و محكم است.

[سوره آل‏عمران (3): آيات 187 تا 189]

وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَبِئْسَ ما يَشْتَرُونَ (187) لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا وَ يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِما لَمْ يَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (188) وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ (189)

ترجمه:

و چون خداوند از كسانى كه كتاب (آسمانى) داده شده‏اند پيمان گرفت كه آن را براى مردم بيان نماييد و هرگز كتمانش مكنيد ولى آن را پشت‏سر انداختند و آن را ببهايى ناچيز فروختند و بد چيزى است آنچه كه خريده‏اند.

گمان مبريد كسانى كه بآنچه داده شده‏اند خوشحال و خوشدلند و دوست دارند كه مورد ستايش قرار گيرند بر چيزى كه انجام نداده‏اند (يعنى بواسطه ترك وظيفه و سكوت از حق و انجام ندادن وظيفه ستايش شوند) گمان مكن كه از عذاب نجات پيدا خواهند كرد بلكه براى ايشان است عذابى دردناك.

و سلطنت آسمانها و زمين تنها از آن خداست و خداوند بر هر چيز تواناست.

بيان آيه 187

تفسير:

اينك خداوند نقض عهد اهل كتاب را بيان ميدارد:

وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ- مراد يهود است يا يهود و نصارى هر دو يا هر كس كه كتابى آسمانى داده شده.

لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ- يعنى محمد (ص) را بمردم معرفى كنيد و مرجع ضمير (هء) در (لتبيننه) محمد است (سعيد بن جبير) زيرا در كتاب ايشان آمده كه محمد (ص) رسول خداست و دين الهى اسلام ميباشد.

ممكنست ضمير به كتاب برگردد يعنى كتاب را كه اسم محمد در آنست بيان كنيد.

وَ لا تَكْتُمُونَهُ- آن را در موقع لزوم پنهان مداريد.

فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ- يعنى بعهد خود عمل نكردند و آن را پشت‏سر نهادند در حالى كه بدان اقرار داشتند.

وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِيلًا- يعنى عهد خدا را با حطام بى‏ارزش دنيا عوض كردند يعنى در برابر اين كتمان حق جز آذوقه و رشوه‏ها و هدايايى كه از عوام و اراذل خود ميگرفتند چيزى عايدشان نشد.

فَبِئْسَ ما يَشْتَرُونَ- يعنى اينكار آنان بد و زشت كاريست زيرا آنان را مستوجب عذاب دردناك ابدى ساخته گرچه نفعى دنيوى و اندك در بر دارد.

آيه دلالت دارد كه اظهار حق واجب و كتمان آن حرام است و داخل در آنست بيان احكام دين و فتاوى و شهادات و ... ديگر امورى كه علما بدانها اختصاص دارند.

ثعلبى در تفسيرش از حسن بن عماره روايت كرده كه بنزد زهرى رفتم پس از آنكه حديث گفتن را ترك كرده بود و از او تقاضاى حديث كردم. وى گفت مگر نميدانى كه من حديث را رها كرده‏ام. گفتم مرا حديث گوى و گرنه من ترا حديثى گويم. گفت بگو گفت حكم بن عيينه از نجم جزار برايم نقل كرده كه از على (ع) شنيدم كه فرمود:

خداوند جاهلان را بر آموختن مؤاخذه نكند مگر آنكه علماء را بر عدم تعليم مؤاخذه خواهد كرد. پس از اين زهرى چهل حديث برايم گفت.

بيان آيه 188

شأن نزول:

آيه درباره يهود است كه از تجليل مردم درباره ايشان و نسبت دادن ايشان به دانش خوشحالى ميكردند. (از ابن عباس).

گفته‏اند درباره منافقانست كه بر تخلف بر جهاد با پيغمبر اتحاد ميكردند و چون مسلمين از جهاد برگشتند عذر تراشى نموده پوزش مى‏طلبيدند و دوست داشتند كه بر كار خود كه از ايمان بدور بود ستايش شوند. (از ابى سعيد خدرى).

تفسير:

اينك خداوند خصلتى زشت ديگر از يهود را بيان ميدارد:

لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا- گمان مبر كسانى كه از نفاق خود خوشدلند.

وَ يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِما لَمْ يَفْعَلُوا- و دوست دارند كه بر آنچه ندارند (يعنى ايمان) ستايش شوند.

گفته‏اند مراد يهود است كه از كتمان مقام پيامبر و نبوت او كه در تورات مذكور بوده خوشحال بودند و علاقه‏مند بودند كه بعنوان پيشوا شناخته شوند.

ابو القاسم بلخى گويد: يهود ميگفتند كه ما پسران و دوستان خداييم و چنين نبودند بلكه مشرك و منافق بودند- و اين قول از حضرت باقر (ع) روايت شده.

و قول قويتر اينست كه مراد همان كسانى هستند كه در آيه قبل گفته شد كه خدا از ايشان پيمان گرفت كه امر محمد (ص) را بيان نمايند و اكثر اهل تأويل بر اين قول رفته‏اند.

فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ- يعنى گمان مبر كه از آتش دور باشند و نجات يابند.

وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ- يعنى عذابى دردآور بر ايشان خواهد بود.

بيان آيه 189

تفسير:

چون خداوند در آيه قبل تذكر داد كه هر كه بر گناهى كه انجام داده راضى و خوشحال باشد از عذاب او نجات نخواهد داشت اكنون ميفرمايد:

وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ- يعنى فقط خداست كه مالك است آنچه را كه در زمين و آسمانهاست يعنى مالك تصرف در آنهاست هر گونه كه بخواهد و كسى را حق اعتراضى بر او نيست.

وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ- اين جمله تنبيه بر اين مطلب است كه خداوند بر هلاك هر كه بخواهد و بر هر چه اراده كند تواناست.