متن، ترجمه و تفسیر سوره مبارکه بقره آیات 211 تا 220
بعقيده برخى از مفسرين مانند «حسن و مجاهد» اين آيات همان «يد بيضا» و اژدها شدن عصاى موسى و شكافتن دريا و سايه انداختن ابر بر آنها و فرستادن «منّ» و «سلوى» و مانند آنها است؟ كه بر گذشته بنى اسرائيل داده شد.
ولى «جبائى» مي گويد مقصود از اين آيات، همان دليل هاى روشن و واضحى است كه بر صدق نبوت پيامبر اسلام ديده بودند.
وَ مَنْ يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُ (كسى كه نعمت خدا را كه بسوى او آمده تغيير دهد).
دو وجه در تفسير اين آيه گفته اند:
1- در آيه جملهاى مقدّر و محذوف است كه اينان نعمت خدا را تغيير داده به آيات الهى ايمان نياوردند و به مخالفت برخاستند و در نتيجه، خود گمراه، و سبب گمراهى ديگران شدند و هر كس نعمت خدا را تغيير دهد ...
2- آن كس كه دليل ها را با تاويلات ناصحيح و باطل از ظاهرشان برگرداند.
فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ ...- خدا كيفر سختى براى اين شخص يا براى گناهكاران و از جمله «او» دارد.
و اين آيه ضمناً دلالت ميكند بر باطل بودن قول جبري ها كه مي گويند خدا براى كفّار نعمتى ندارد زيرا در اين آيه صريحاً ميگويد كافران نعمتى كه خدا بآنان داده است تبديل نمودند پس وجود نعمت براى آنان مسلّم فرض شده است.
در جاى ديگر، قرآن مي فرمايد: «يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ يُنْكِرُونَها» «1» (نعمتهاى خدا را شناخته سپس آنها را انكار مي كنند) كه نعمت به كفار داده شده است.
و نيز در اين آية تبديل نعمت را بكفّار نسبت مي دهد و آنها را تهديد به كيفر و عذاب مى نمايد و اگر اين افكار و تبديل نعمت كار آنها نبوده سزاوار كيفر نبودند.
تبديل اين آيات باينست كه آن را تحريف يا كتمان يا تاويل و تعبير غير صحيح كنند همانطور كه اين كارها را در مورد تورات و انجيل انجام دادند و در اسلام هم بدعت گذاران و «مبتدعه» در قرآن نظير آن را مرتكب شدند.
نظم آيات گذشته
پس از بيان احكام و شرايع الهى و اينكه مردم در عمل و ترك آنها سه دسته اند:
«مؤمن، كافر و منافق» و بيان وعد و وعيد الهى اين مطلب را به پيامبر يادآورى ميكند كه اگر مردمى بتو ايمان نمي آورند نه از جهت نارسايى ادله و براهين تو است بلكه بعلت ناپاكى طبيعت و آلودگى رفتار و كردار آنها است و قبل از تو نيز نظير اين مخالفت، را با انبياء كردند و از آنها بپرس ...
[سوره البقرة (2): آيه 212]
زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَياةُ الدُّنْيا وَ يَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ اللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ (212)
[ترجمه]
براى آنها كه كافرند زندگى اين دنيا جلوه نموده و اهل ايمان را مسخره مي كنند، كسانى كه پرهيز كارى كرده اند روز قيامت مقامى برتر دارند و خدا هر كه را خواهد بى حساب روزى دهد
شأن نزول
در شأن نزول اين آيه سه قول است:
1- قول ابن عباس كه مي گويد آيه درباره ابو جهل و ديگر رؤساء قريش نازل شد كه نعمت هاى دنيا برايشان فراهم گسترده بود و تهى دستان از مؤمنين چون «عبد اللَّه بن مسعود، عمّار، بلال و جناب» را مسخره مي كردند و مي گفتند اگر محمّد پيغمبر بود اشراف و ثروتمندان قريش دور او را مي گرفتند.
2- قول «مقاتل» كه معتقد است آيه درباره «عبد اللَّه بن ابى» و يارانش نازل شد كه ضعفاء مؤمنين را مسخره مي كردند.
3- قول «عطا» كه مورد نزول آيه را رؤساء يهود از بنى قريظه و بنى نظير و بنى قينقاع مي داند كه اينان مهاجران فقير را مسخره مي كردند.
ولى مانعى نيست كه گفته شود آيه درباره همه آنها نازل شده است.
تفسير:
در اينجا خداوند بيان ميكند كه علت روگردانى و ايمان نياوردن كفّار همان اختيار دنيا و ترجيح آن است بر آخرت.
زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَياةُ الدُّنْيا ...- در اينكه زينت دهنده كيست؟ دو قول است:
1- شيطان دنيا را به آنها جلوه داد به اينكه انگيزه شرّ و گناه را در وجودشان تقويت كرد و انجام كارهاى زشت و ترك واجب را در نظر آنان نيكو نشان داد.
و نمي توان گفت كه خدا دنيا را در نظر اين مردم زينت داد زيرا خداوند امر بزهد در دنيا نموده و فرموده است كه «دنيا متاع غرور «2» و «متاع قليل «3» است.
2- خداوند دنيا را براى آنها زينت داد به اينكه چيزهاى دوست داشتى و خوش آيند آفريد و نيز ميل و شهوت را در وجود آنان قرار داد همانطور كه فرمود:
«زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِينَ وَ الْقَناطِيرِ «4» ... (زينت يافته براى مردم دوستى شهوات از زنان و فرزندان و بستههاى فراهم شده از طلا ...)
سؤال براى چه خداوند اين ميلها را در انسان قرار داد؟
پاسخ تكليف تنها از اين راه صحيح است زيرا تكليف اينست كه انسان را به امرى وادار كنند كه بطبع خود بآن ميل نداشته و يا از آن روگردان باشد و يا از چيزى باز دارند كه بدان شوق و علاقه دارد.
چنان كه رسول اكرم فرمود: بهشت به ناراحتي ها و آتش به شهوت و خواستنى ها پيچيده شده اند يعنى در راه بهشت رنج و خلاف ميل و در راه آتش ميل و شهوت قرار دارد.
وَ يَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا ...- آنان مردم با ايمان را از نظر اينكه فقيرند مسخره مي كنند و بعضى گفتهاند مراد اينست كه مؤمنين را بخاطر ايمانشان بقيامت و كوشش و جديت آنها در اين راه و يا بخاطر زهد و ترك دنيا، مسخره مي كنند.
و ممكن است آيه بهمه اين وجوه حمل شود زيرا همه با هم قابل جمع اند.
وَ الَّذِينَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ ...- كسانى كه پرهيزكارند برترند از آنها در روز قيامت) درباره اين برترى چهار قول نقل شده است:
1- برترى در درجات انسانى از لذت بردن اينان در دنيا.
2- برترى در لذت بردن از نعمتهاى آخرت.
3- برترى از نظر مكان و مقام در آخرت زيرا پرهيزكاران در فردوس برين و اينان در دوزخ قرار دارند چنان كه ميفرمايد: «أَصْحابُ الْجَنَّةِ يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ مُسْتَقَرًّا «5» (اهل بهشت در آن روز جايگاهشان بهتر است).
4- برترى مسخره كردن مومنين، نسبت بكفار بر مسخره كردن آنان مؤمنين را، شاهد اين وجه آيه كريم است: «إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ» (جنايت كاران و مجرمان بمردم مؤمن ميخندند) تا اينكه ميفرمايد: فَالْيَوْمَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ» (امروز هم (قيامت) مؤمنين به كفّار مى خندند).
وَ اللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ ...- (خداوند هر كه را بخواهد بى حساب روزى مي دهد».
در معناى اين جمله از آيه اقوالى است.
1- خداوند آن قدر زياد مىبخشد كه در اثر زيادى بحساب نمي آيد.
2- خداوند در دنيا مردم را در برابر اعمالشان روزى نميدهد بنا بر اين ثروتمند بودن و وسعت رزق دليل بر منزلت و مقام شخص نزد خدا نيست و اگر بگوئيم كه مراد از اين «رزق» نعمت آخرت باشد در اين وجه بايد گفت: خداوند مؤمنان را باندازه اعمالشان پاداش نمي دهد بلكه بمراتب بيش از استحقاق اعمال آنها است.
3- خداوند چيزى را كه بخشيد كسى از او سؤال و مؤاخذه نمي كند و حساب نمي خواهد و خود نيز انتظار پاداش و جبران ندارد.
4- خداوند آنچه عنايت مي كند بهر مقدار محدود باشد ولى از منبع فياض و سرچشمه بى حساب فيض و لطف غير متناهى اوست و عطاى الهى نه از مقداريست محدود كه با آن عطا و بخشش كم شود مانند عطاى مخلوقات كه آنچه مي دهند از منبعى محدود است يعنى هر چه ثروتمند هم باشد و از ثروت فراوان خود بدهند ولى بهر حال ثروت و دارايى آنها محدود است ولى تنها خدا است كه قدرت و مكنت بى حساب دارد.
5- خداوند به اهل بهشت آن قدر رزق و روزى مي دهد كه بحساب نمي آيد و نامتناهى است و همه اين وجوه صحيح است.
[سوره البقرة (2): آيه 213]
كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (213)
[ترجمه]
مردم يك گروه و ملت بودند خداوند رسولانى بشارت دهنده و ترساننده، فرستاد و با آنها كتابها بحق و راستى نازل كرد تا در ميان مردم درباره آن چيزها كه اختلاف كرده بودند، داورى كنند. و اختلاف نكردند جز آن گروه كه بر آنان كتاب (آسمانى) آمد از روى حسد بهم، پس از آن همه حجت ها كه براى آنها آمده بود پس خدا بلطف خود كسانى را كه ايمان آورده بودند بحقيقت آنچه در آن اختلاف كرده بودند هدايت نمود كه خداوند هر كه را بخواهد براه راست هدايت مي كند.
تفسير:
در اينجا خداوند براى تسلّى خاطر رسول اكرم حالات كفّار را در گذشته بيان مي كند.
كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً ...- مردم يك گروه و يك ملت و بر آئين بودند.
در اينكه مردم در آغاز به چه آئينى بودند اختلاف شده است:
جمعى ميگويند بر «كفر» و اين معنا در يك نقل از ابن عباس و حسن نقل شده و «جبائى» نيز آن را اختيار كرده است.
اينان در اينكه اين كفر، چه زمانى بوده نيز با هم اختلاف دارند «حسن» مي گويد در فاصله زمانى بين آدم و نوح. بعضى مي گويند پس از نوح تا بعثت ابراهيم و پيامبران بعدى.
و بعضى ديگر معتقدند اين كفر، قبل از بعثت هر پيامبرى بوده ولى اين قول صحيح نيست زيرا خداوند بيشتر پيغمبران را براى مردم مؤمن و گرويده مي فرستاد.
سؤال:
با اينكه ممكن نيست از طرف خدا، زمين از وجود حجت بر مردم خالى بماند چگونه مي توان گفت كه تمام مردم كافر بودند؟
پاسخ:
ممكن است گفت فردى و يا افرادى مؤمن و هدايت يافته و حجت الهى در آن زمان ها موجود بوده اند ولى چون كم بودند و قدرت نداشتند نمي توانستند دين خود را ظاهر نمايند و چون اكثريت و غلبه با كفار بوده آنان بحساب نيامدهاند.
در تفسير «أُمَّةً واحِدَةً» جمعى مي گويند مراد اينست كه تمام مردم بر دين حق بودند اين قول از «قتاده» و «مجاهد» و «عكرمه» و «ضحاك» و در نقل ديگرى از «ابن عباس» نقل شده است.
اين دسته در اينكه اين دين حق در چه زمان بوده اقوالى دارند از اينقرار:
1- از زمان حضرت آدم تا زمان نوح دوازده فرقه بودند كه دين حق را قبول داشتند و سپس در آن اختلاف كردند (ابن عباس- قتاده).
2- آنان كسانى بودند كه بحضرت نوح ايمان آورده و در كشتى بودند زمانى كه ديگران غرق شدند و پس از آن، آنها با هم اختلاف كردند (واقدى- كلبى).
3- مجاهد ميگويد مراد از «امت واحده» حضرت آدم است كه پيشواى فرزندانش بود و خداوند پيامبران را در فرزندانش فرستاد.
4- اصحاب ما (شيعه) از امام محمّد باقر عليه السّلام نقل كردهاند كه آن حضرت فرمود «قبل از حضرت نوح ملتى بودند كه بر فطرت خدايى ميزيستند نه هدايت شده بودند و نه گمراه پس خداوند پيغمبران را فرستاد».
بنا بر اين روايت معناى آيه اينست كه آنان بدين و پيامبرى معتقد نبودند بلكه آنچه عقل و فطرت حكم ميكرد بدان عمل ميكردند و چون خدا ميدانست كه مصلحت و خير بشر در فرستادن انبياء است لذا پيغمبران را براى هدايت مردم فرستاد كه بشارت دهنده به بهشت بودند براى اطاعت كنندگان و ترساننده از عذاب براى گناهكاران.
وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ ...- (با آنان كتاب نازل كرده) در اينكه «كتاب» مفرد آمده و نبيّين جمع، چند وجه گفته شده است.
1- با هر يك از پيغمبران يك كتاب فرستاد.
2- خدا با فرستادن و بعث انبياء كتاب هم با آنان فرستاد و مراد بعضى از انبياء است زيرا همه پيامبران صاحب كتاب نبودند.
3- كلمه «كتاب» اسم جنس است و بمعناى كتاب ميباشد يعنى خدا پيامبران را فرستاد و كتبهايى بر آنان نازل كرد.
بِالْحَقِّ ...- در معناى اين كه كلمه سه قول است.
1- براستى و عدالت.
2- خداوند با آنها كتاب فرستاد كه او حقّ و از طرف خدا ميباشد.
3- كتاب را فرستاد كه در آن بيان «حق» است.
لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ ...- (تا بين مردم داورى كند) ضمير در «يحكم» (داورى كند) به خدا يا كتاب برميگردد يعنى تا خدا كه فرستنده كتاب است و يا خود كتاب» بين آنها داورى كند.
فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ ...- در آنچه اختلاف كردند قبل از آمدن كتاب.
سؤال بنا بر قول اول كه «امة واحده» كفر باشد و در آن وقت همه مردم كافر بودند چگونه ممكن است درباره آنان گفته شود: «در حق اختلاف كردند» و كتاب، فرستاده شد كه ميان آنها حكم كند.
پاسخ در پاسخ ممكن است گفت كه آنان همه كافر بودند لكن بعضى از راه غلوّ و مبالغه در حق انبياء و بعض از راه كوتاهى در فكر همانطور كه يهود و نصارى در حق مسيح كافر شدند و او را يهود «دروغگو» و نصارى «خدا» دانست.
وَ مَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ- اختلاف در حق نكرد مگر گروهى كه بآنان علم داده شده بود مانند يهود كه صفات نبى اكرم را كتمان كردند در حالى كه به آن علم داشتند.
مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ ...- پس از آنكه 1- دليلها و برهانهاى واضح يا 2- تورات و انجيل و يا 3- معجزات پيامبر اسلام براى آنان آمده و ديدند.
بَغْياً بَيْنَهُمْ ...- از روى ظلم و حسد و رياست طلبى.
فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ ...- خداوند كسانى را كه ايمان آورده بودند در آنچه اختلاف كرده بودند بحقيقت هدايت فرمود و منظور از كلمه «اذن» يا علم است و يا «لطف» و در آيه چيزى محذوف است كه اينان به علم و يا لطف خدا هدايت شدند.
وَ اللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ ...- (خدا هر كه را بخواهد براه راست هدايت ميكند» در تفسير اين قسمت سه وجه بيان شده است:
1- خداوند صراط مستقيم را كه همان اسلام است براى هر كس كه بخواهد كه همان مكلفان هستند بيان و دلالت ميكند (جبائى) 2- آنها را بلطف خويش هدايت مينمايد بنا بر اين، اين هدايت مخصوص كسانى است كه لياقت و شايستگى اين نوع هدايت را در علم خدا دارند (بلخى و ابن اخشيد) 3- خداوند آنها را براه بهشت راهنمايى ميكند و دست آنها را گرفته در اين راه قرار ميدهد (غير از هدايت عمومى) كه اين نوع هدايت مخصوص مؤمنين است.
[سوره البقرة (2): آيه 214]
أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى نَصْرُ اللَّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ (214)
[ترجمه]
آيا گمان ميكنيد و مىپنداريد كه داخل بهشت مىشويد در حالى كه سرگذشت و داستان كسانى كه بيش از شما در گذشتند بشما نرسيده كه آنان رنج و سختيها ديدند و تكان خوردند تا آنجا كه پيغمبر و كسانى كه با او بودند گفتند: «پس يارى و كمك خدا چه وقت است»؟ بدانيد كه كمك و يارى خدا نزديك است.
شرح لغات:
مثل- مانند- شبيه- حكايت.
خلد- گذشتند.
مستهم- رسيد بايشان- مسّ و لمس بيك معنا است.
البأساء- تنگدستى در برابر «نعماء» (خوشى) و نيز بمعناى «قتل» آمده.
الضّراء- سختى در مقابل «سراء» (راحتى) و بمعناى «فقر» نيز مىباشد.
زلزلوا- تكان خوردند- ناراحت شدند.
شأن نزول:
درباره شأن نزول اين آيه سه قول است.
1- در جنگ خندق كه مسلمانان مدينه بحال وحشت و در محاصره كفار قريش بسر ميبردند اين آيه نازل شد و مسلمانان را امر بصبر كرد و وعده نصرت داد (قتاده) 2- در جنگ احد وقتى كه عبد اللَّه بن ابىّ (رئيس منافقان) باصحاب پيغمبر اكرم ميگفت چرا خود را بكشتن ميدهد اگر محمّد صلّى اللَّه عليه و آله حق باشد هرگز كشته و اسير نميشود اين آيه نازل شد.
3- اين آيه درباره اصحاب پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله كه از مال و خانه و زندگى خويش در مكه دست برداشته و بخاطر ايمانشان همراه آن حضرت بمدينه مهاجرت كرده و در سختى بسر ميبردند نازل شده است (عطا).
تفسير:
خداوند در اين آيات سرگذشت امتهاى پيشين و حوادث ناگوار و تلخى كه براى آنها از ناحيه مشركين و كفار رخ داده بود بيان ميكند تا براى رسول اكرم و يارانش تسليت خاطرى باشد از ناملائماتى كه بآنها ميرست زيرا طبيعى است كه شنيدن اخبار نيكان شخص را در دنبالگيرى از روش آنها ترغيب ميكند.
أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ ...- (آيا گمان ميكنيد كه ببهشت ميرويد و حكايت آنها كه پيش از شما بودند و درگذشتند بشما نرسيده.
يعنى شما ميخواهيد بدون آنكه مانند گذشتگان گرفتار رنج و مشقّت شويد به بهشت داخل گرديد و امتحان و گرفتارى نبينيد.
اين آيه دستور به صبر و وعده كمك خداوند را به آنان ميدهد.
مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ ...- بآنان تنگدستى و ناراحتى و قتل و دورى از اهل مال رسيد ولى آنان هم چنان در انتظار فرج بودند.
حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى نَصْرُ اللَّهِ ...- يا پيامبر و كسانى كه با او بودند و گفتند يارى خدا چه وقت است؟
در توضيح اين قسمت از آيه دو قول است:
1- در اين جمله درخواست تعجيل وعده خداوند شده است به كمك. همانطور كه هر گرفتار و مبتلايى چنين درخواستى را دارد و پيامبر نيز بخاطر دير آمدن كمك آرزوى زود رسيدن آن را نمود.
2- معناى اين جمله اينست كه رسول و يارانش فقط دعا كردند كه خدا آنها را كمك كند نه اينكه بخاطر دير شدن كمك اين جمله را گفته باشد زيرا پيغمبر خوب ميداند كه خداوند كمك خود را از وقتى كه حكمت و مصلحت، ايجاب كند تأخير نمياندازد.
أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ ...- (بدانيد كه كمك خدا نزديك است) و اين، اخبارى است از طرف خدا كه او كمك اولياء و دوستان خودش ميباشد.
و بعضى گفتهاند كه اين جمله، سخن خود آن مردم بود كه وقتى مأيوس شدند گفتند «مَتى نَصْرُ اللَّهِ» (كمك خدا چه وقت است) ولى بعداً فكر كردند و دانستند كه خداوند بوعدههاى خود عمل ميكند و گفتند «أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ» همانا كمك خدا نزديك است احتمال ديگرى در آيه داده شده است كه مؤمنان گفتند: «كمك خدا در چه وقت است» رسول اكرم در جواب گفت «همانا كمك خدا نزديك است» كه كلمه «يقول» در آيه به پيامبر، راجع بيك جمله و به مؤمنان راجع به جمله ديگر نسبت داده شده باشد.
اين سبك مانند آيه كريمه «جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ «6»» (خداوند شب و روز را براى شما قرار داد تا اينكه شب را استراحت كنيد و از فضل او در روز كسب كنيد).
كه فعل «لتسكنوا به «الليل» و «لتبتغوا» به «النهار» نسبت داده شده است.
[سوره البقرة (2): آيه 215]
يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ فَلِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ (215)
[ترجمه]
از تو ميپرسند كه چى انفاق كنند بگو، هر آنچه از مال خود انفاق كنيد درباره پدر و مادر و خويشان و فقيران و ابن سبيلها رواست و هر نيكويى كنيد خدا بر آن آگاه است.
شرح لغات:
يسئلونك- مىپرسند از تو- و سؤال طلب جواب است با لفظى مخصوص.
ينفقون- انفاق كنند- و نفقه اخراج چيزيست از ملك از راه بيع يا هبة يا صله يا مانند آن:
شأن نزول
عمر بن جموح كه مردى پير و ثروتمند بود از پيغمبر سؤال كرد كه من چه چيز، صدقه بدهم و به چه كسانى بدهم سپس اين آيه در جواب او نازل شد.
تفسير:
يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ ...- اى محمّد از تو مىپرسند كه چه انفاق كنند و سؤال از انفاق درباره دو جهت است.
1- چه انفاق كنند.
2- بچه كسى بدهند و جواب ناظر بهر دو جنبه است و ميفرمايد: «ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ» آنچه از مال انفاق كنيد و اينكه فرمود «من خير» معلوم ميشود كه بايد مقدارى از مال كه قابل استفاده است باشد زيرا چيزى كه قابل استفاده نباشد آن را «خير» نميگويند.
فَلِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ ...- براى پدر و مادر و خويشان است و مراد از «والدين» در اينجا پدر و مادر و پدر پدر و مادر پدر است و هر چه بالا روند مىباشد زيرا همه مشمول اسم والدين ميباشند.
و منظور از «اقربين» خويشان انفاق كننده است.
وَ الْيَتامى ...- و هر كودكى كه پدر ندارد.
وَ الْمَساكِينِ ...- فقيران وَ ابْنِ السَّبِيلِ ...- دور افتادگان از وطن. و در اين كه مراد از نفقه كه بايد به اين گروه داده شود چيست؟ دو قول گفته شده است:
1- از مفسرين «حسن» ميگويد: مراد، نفقات مستحبى است نسبت بكسانى كه نميشود به آنها زكاة داد و زكات است اگر به كسانى داده شود كه مىتوانند زكات بگيرند بنا بر اين، نفقه در اينجا اعم است از «زكات» واجب و «صدقه» مستحبّ 2- و «سدى» معتقد است كه اين آيه درباره زكات وارد شده ولى با بيان مصارف زكات در آيه «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ ... «7»» (همانا زكات براى فقراء ...) نسخ شده است ولى بايد گفت: از آنجا كه دليلى بر نسخ آن نيست قول اول بهتر بنظر مىآيد و تمام علماء متّفقند در اين كه زكات را نمىتوان به پدر و مادر و جد و جده و اولاد داد و اما در مورد نفقه، خلافى نيست كه اگر پدر و مادر فقير باشند به فرزند واجب است در صورت توانايى مخارج آنان را بدهد.
ولى نفقه به خويشان بنا به قول ما (شيعه) و شافعى واجب نيست ولى ابو حنيفه آن را واجب ميداند وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ ...- آنچه از اعمال نيك كه شما را بخدا نزديك ميكند انجام دهيد فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ ...- همانا خدا به آن داناست. و پاداش آن را بدون اين كه چيزى از آن از بين برود ميدهد زيرا چيزى بر خدا پوشيده نيست
مناسبت
مناسبت اتصال اين آيه به آيه پيش، اين است كه در آيه سابق دستور بصبر و جهاد در راه خدا داده بود در اين آيه نيز دستور بانفاق در راه خدا ميدهد و هر دوى آنها دعوت بكار نيك و اطاعت از فرمان خداست.
[سوره البقرة (2): آيه 216]
كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَ عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (216)
[ترجمه]
جهاد بر شما مقرر شد و آن ناخوش آيند شما است و چه بسا چيزى را دوست نداريد در صورتى كه خير شما است و چه بسا چيزى را دوست داريد با اينكه بضرر شما ميباشد خدا ميداند و شما نميدانيد.
شرح لغات
كره: در فرق بين دو كلمه «كره» (بضم كاف) و «كره» (بفتح آن بعضى معتقدند كه اولى بمعناى مشقت و دومى بمعناى كراهت و بىميلى است و اين دو با هم ملازمه ندارند چه بسا چيزى را انسان دوست دارد ولى برايش مشقت دارد و چه بسا چيزى بىمشقت است ولى انسان آن را دوست ندارد.
و بعضى اين دو كلمه را با هم بيك معنا گرفتهاند مانند «ضَعف و ضُعف».
خير: خوبى و نقيض شر.
تفسير:
اين آيه بيان مىكند كه بهر كس دستور جهاد داده شده در آن مصلحت است.
كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ ...- جهاد در راه خدا براى شما واجب گشت.
وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ ...- در حالى كه آن جهاد براى شما مشقّت داشته و شما طبعاً به آن ميل نداريد نه اين كه آن را دشمن داشته باشيد.
گاهى ممكن است انسان چيزى را از آن نظر كه موافق طبع او نيست دوست ندارد و يا مورد تنفر او باشد ولى چون خداوند دستور داده است اراده كند و بجا آورد مانند روزه گرفتن در تابستان.
و بعضى گفتهاند مراد از كراهت اين است كه قبل از آن كه حكم وجوب جهاد بر شما بيان شود رفتن بجهاد بر خلاف ميل شما بود ولى بعد از بيان آن معلوم است مؤمن چيزى را كه خدا بر او واجب كرده هيچگاه اكراه ندارد.
وَ عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً ...- چه بسا چيزى را در حال حاضر اكراه داريد ولى سرانجام آن بنفع شما است مثل اين كه از جهاد چون در آن كشته شدن است است اكراه داريد.
وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ ...- در صورتى كه آن بنفع شما مىباشد و در آن يكى از دو خير خواهد بود يا پيروزى و غنيمت و يا شهادت در راه خدا و بهشت.
وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ ...- (و چه بسا چيزى را كه دوست ميداريد در صورتى كه به ضرر شما است) كه مراد همان ترك جهاد است، كه بخاطر علاقه بزندگى از رفتن، خوددارى مىكنند در صورتى كه سبب تسلّط دشمن و ذلّت و فقر و محروميت از غنيمت و پاداش اخروى مىگردد.
وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ...- خدا بمنافع و مصالح و سرانجام نيك عواقب كارهاى شما دانا است.
وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ ...- ولى شما عواقب آنها را نمىدانيد بنا بر اين در انجام آنچه كه خداوند بشما دستور داده است كه كوشش كنيد اگر چه در آن زحمت و مشقّت براى شما باشد.
و تمام مفسّرين غير از «عطا» اتّفاق دارند كه اين آيه بر وجوب جهاد دلالت مىكند چيزى كه هست وجوب آن «كفايى» است يعنى اگر تمام مردم از آن خوددارى كردند همه گناهكارند ولى اگر عدهاى كه براى آن كافى هستند؟ به آن قيام نمودند وجوب آن از ديگران برداشته ميشود.
ولى «عطا» مىگويد: اين آيه فقط ميرساند كه جهاد بر اصحاب پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله لازم بوده است و بر ديگران واجب نيست ولى قول عطا در مقابل اجماع ساير مفسرين ارزشى ندارد.
[سوره البقرة (2): آيه 217]
يَسْئَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فِيهِ قُلْ قِتالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَ صَدٌّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ كُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَ الْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا يَزالُونَ يُقاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا وَ مَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَ هُوَ كافِرٌ فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (217)
[ترجمه]
راجع به جنگ در ماه حرام از تو سؤال مىكنند بگو جنگ در آن (گناه) بزرگ است. ولى جلوگيرى از راه خدا و كفر به او و (منع از) مسجد الحرام و بيرون كردن اهل آن را از آن نزد خدا (گناهش) بزرگتر است. و فتنهگرى فساد- انگيزتر از قتل است و آنان (مشركين) با شما مىجنگند تا اگر قدرت پيدا كردند شما را از دينتان برگردانند و هر كس از دين خود برگردد و كافر بميرد پس آنان در دنيا و آخرت اعمالشان باطل شده و براى هميشه اهل آتش (دوزخ) هستند
شرح لغات:
صد، جلوگيرى و با كلمات: منع و صرف هم معنا است.
لا يزالون: هميشه- هم چنان- اصل اين كلمه از زوال بمعناى «عدول» و برگشت ميباشد ولى با افزودن كلمه «لا» معناى اثبات پيدا ميكند.
حبطت: باطل شد از «حبط» بمعناى فساد و نابودى.
شأن نزول
مفسرين ميگويند هفده ماه پس از ورود رسول اكرم بمدينه و دو ماه قبل از جنگ بدر سپاهى از مسلمين را آن حضرت بفرماندهى پسر عمهاش «عبد اللَّه بن جهش اسدى» اعزام داشت و آنها حركت كردند تا در روز آخرى جمادى الثانية در زير درختى فرود آمدند و آنجا با عمرو بن حضرمى را كه رمهاى تجارتى كفار قريش مكه را با خود همراه داشت برخورد نمودند.
مسلمين معتقد بودند كه آن روز، آخر جمادى است در حالى كه اول رجب بود (كه جنگ در آن را حرام ميدانستند) در اينكه آيا جنگ كنند يا نه ميان مسلمانان اختلاف افتاد بعضى ميگفتند ما نميدانيم كه امروز از ماههاى حرام است برخى ديگر ميگفتند ما امروز را جز از ماه حرام نميدانيم هيچ مجوّزى براى جنگ نداريم.
بالآخره جنگ در گرفت و بر سر عمرو بن حضرمى ريخته او را كشتند و رمه و كالايش را براى اولين بار در اسلام بغارت و غنيمت گرفتند: و ابن حضرمى اول كسى است از مسلمين كه بدست مشركان كشته شد، اين مطلب را كفّار قريش شنيدند نمايندگانى را حضور رسول اكرم فرستاده سؤال كردند آيا زد و خورد و جنگ در ماه حرام جائز است؟ و خداوند اين آيه را فرستاد.
تفسير:
يَسْئَلُونَكَ ...- از تو اى محمّد درباره ماه حرام و جنگ در آن سؤال ميكنند و اين سؤال از ناحيه مشركان قريش بود كه ميخواستند بر مسلمانانى كه جنگ در ماه حرام را روا دانسته بودند عيب و اشكال بگيرند «حسن» و اكثر مفسرين اين وجه را گفتهاند.
بعضى ديگر از مفسرين ميگويند سؤال كننده يا خود مسلمانان بودند كه ميخواستند نظر اسلام را در اين باره اصولًا بدانند.
عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ ...- يعنى از جنگ در ماه حرام و منظور در اينجا ماه رجب بود و اين ماهها را بعلت اينكه جنگ در آنها حرام بود و نيز بخاطر حُرمت و احترام آنها بعنوان «حرام» ناميدند و از اين جهت در زمان جاهليت ماه رجب را ماه «نابود كننده قحطى و آلات جنگ» ميناميدند زيرا با ترك جنگ فقر و قحطى و خونريزى از بين ميرفت.
ماه رجب را ماه «كر» نيز ميگفتند زيرا با آمدن اين ماه ديگر صداى اسلحهها بگوش نميرسيد و اگر چه در آن، صداى جنگ شنيده نميشد ولى مجازاً نسبت نشنيدن را بهمان ماه دادند مثل اينكه ميگويند «ليس نائم» شب خواب با اينكه خواب در شب واقع ميشود ولى مجازاً نسبت خواب را بخود شب ميدهند.
و مثل «سركاتم» (سرّ پنهان) كه واقع آن اين است كه مطلب، پنهان است ولى مجازاً نسبت پنهانى را بخود «سر» ميدهند.
در هر صورت با آمدن ماه رجب تا پايان آن امنيّت مطلقه همه جا را فرا ميگرفت مردم ديگر از يكديگر ترس و وحشت نداشتند و راهها نيز امن مىگشت.
قُلْ قِتالٌ فِيهِ كَبِيرٌ ...- بگو اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله جنگ در ماه حرام گناه بزرگى خواهد بود.
سپس كلام و مطلب را مجدداً شروع كرده ميفرمايد:
وَ صَدٌّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ كُفْرٌ بِهِ ...- و جلوگيرى از راه خدا و كفر باو وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ ...- و جلوگيرى از (آمدن به) مسجد الحرام و بعضى گفتهاند مراد اين است كه جنگ در ماه حرام و نزد مسجد الحرام و برخى نيز گفتهاند يعنى كفر بخدا و مسجد الحرام (جبائى) وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ ...- و بيرون كردن مسلمين را كه اهل مسجد الحرام بودند از آن (اكبر) گناه آن بزرگتر است (عند اللَّه) نزد خدا. مراد وقتى است كه كفار قريش مسلمانان را از مكه بيرون كردند و آنان هجرت نموده بمدينه آمدند.
و از اينكه فرموده «قتال فيه كبير» استفاده ميشود كه جنگ نمودن در ماه حرام جايز نيست زيرا اين نحو عبارت را در جايى ميگويند كه كار، گناه و ممنوع باشد. و نقل شده كه پيغمبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله ديه و پول خون «عمر بن حضرمى». (مقتول را) بعهده گرفته ادا نمود.
وَ الْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ ...- فساد و فتنهانگيزى در دين بزرگتر است از قتل عمر بن حضرمى در ماه حرام بعضى از مفسرين مانند قتاده و ديگران ميگويند حرمت جنگ در ماه حرام و در نزد مسجد الحرام نسخ شد بآيه: «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ «8»» (مشركين را بكشيد تا اينكه فتنهاى نباشد» و بآيه «فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ «9»» (هر كجا مشركين را پيدا كرديد آنها را بقتل برسانيد) ولى عطا معتقد است كه نسخ نشده و جنگ در آن ماهها مطلقا بحرمت خود باقى است.
و عقيده ما (شيعه) اينست كه كسانى كه براى ماههاى حرام و مسجد الحرام احترامى قائلند و در آنها آغاز به جنگ نمىكنند حرمت جنگ در آنها بحال خود باقى است و اينكه خداوند جنگ با اهل مكه را در سال «فتح» مكه براى پيغمبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله مباح و جايز نمود جنبه استثنايى داشته چنان كه آن حضرت فرمود خداوند در اين ساعت جنگ را حلال نموده و بعد از من تا روز قيامت براى احدى جايز نيست ولى هر كس كه براى مسجد الحرام و ماههاى حرام، احترامى قائل نباشد تحريم در حق او نسخ شده و هر وقتى كه باشد جنگ با او جايز است.
وَ لا يَزالُونَ يُقاتِلُونَكُمْ ...- اى مسلمانان پيوسته اهل مكه با شما نبرد و مقابله خواهند كرد.
حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ ...- تا اينكه شما را از دين اسلام برگردانده و بارتداد (و كفر) وادار كنند. «إِنِ اسْتَطاعُوا» اگر قدرت بر آن پيدا نمودند.
وَ مَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ ...- كسى كه از شما از دين خود برگردد اين جمله تهديد و ترساندن از ارتداد و عواقب آن مانند سزاوار عذاب شدن است فَيَمُتْ وَ هُوَ كافِرٌ ...- چنين كسى كه در حال كفر بميرد فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ ...- اينان اعمالشان در دنيا و آخرت باطل گشته است چون بر خلاف دستور خداوند قرار گرفته در حكم عدم ميباشد زيرا «احباط عمل» و «ابطال» آن است كه بر خلاف دستور واقع شود كه مستحق ثواب و پاداش نيست.
و معناى «احباطه» اين نيست كه آنان مستحق پاداش ميشوند ولى پاداش آن از بين ميرود زيرا دليلى كه در دست داريم اين نوع از احباط نادرست و غير جايز ميباشد.
وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ ...- و آنان هميشه دوزخ خواهند بود.
مناسبت آيه:
مناسبت جملات اين آيه با هم اين است كه در آغاز ميفرمايد مشركين از تو اى پيغمبر سؤال ميكنند كه جنگ در ماه حرام و ترد مسجد الحرام چگونه است؟
به آنان بگو آن (گناه) بزرگ است ولى كفر بخدا و منع مسلمين از خانه خدا و از دينشان و بيرون كردن آنان را از وطن خويش گناهش نزد خدا بزرگتر و كيفرش بيشتر است و (اى مسلمانان) اين كفار با شما مىجنگند كه شما را از دين خودتان بيرون برند و هر كدام از اين دو عمل كه آنان مرتكب ميشوند (گناهش) بزرگتر است از آنچه كه مىپرسند (كه جنگ در ماه حرام و نزد مسجد الحرام چگونه است).
[سوره البقرة (2): آيه 218]
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (218)
[ترجمه]
كسانى كه ايمان آورده و در راه خدا مهاجرت و جهاد كردند آنان برحمت خدا اميد دارند و پروردگار آمرزنده و رحيم است.
شرح لغات:
هاجروا- مهاجرت كردند از «هجر» كه بمعناى جدايى و مفارقت و ضد وصل مىباشد و از آنجا كه مردمان مكه كه در مكه به پيغمبر ايمان آورده و از وطن و قبيله خود جدا شده بودند به آنان «مهاجرين» گفتند.
جاهدوا- جهاد كردند و جهاد اين است كه شخص در برابر دشمن متحمل مشقّت شده و با او نبرد كند.
يَرجون- اميد دارند از «رجاء» كه بمعناى آرزو ميباشد.
شأن نزول
اين آيه در مورد عبد اللَّه بن جهش و يارانش نازل شد كه بدستور پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم از مدينه بيرون رفته و در نزد آن درخت كه جريانش گذشت در ماه رجب جنگ كردند و واقد سهمى، عبد اللَّه حضرمى را كشت. چون جمعى معتقد بودند كه بر فرض كه آنان گناهى نكرده باشند ولى پاداش هم نخواهند داشت چون در ماه حرام بوده از اين رو خداوند آيه فوق را در مورد آنان فرستاده و آنها را وعده ثواب داد.
تفسير:
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ...- (كسانى كه) خدا و رسولش را تصديق نمودند.
وَ الَّذِينَ هاجَرُوا ...- (و آنان كه) از خويشان دست برداشته و وطن و مال خود را رها كردند.
وَ جاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ ...- (و آنهايى كه) در راه اطاعت خدا و آن راهى كه براى بندگان خدا معين شده با كفّار مىجنگند و علت اين كه اين سه كار (ايمان، هجرت، جهاد) را با هم بيان كرد فضيلت آنها و براى ترغيب به آنها است نه اين كه هر يك از آنها بطور تنهايى سزاوار پاداش نبوده بلكه بايد با هم باشند.
أُولئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ ...- آنان در دنيا و آخرت آرزو و اميد- نعمتهاى پروردگار را دارند كه در دنيا آنها را يارى نموده و در آخرت به آنها پاداش دهد.
وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ ...- خداوند آمرزنده و پوشاننده گناه، و مهربان است.
سؤال:
با اين كه بطور مسلم مردم با ايمان سزاوار پاداش هستند چرا آن را بطور اميد و آرزو تعبير نموده است؟
پاسخ:
از اين پرسش به دو صورت جواب داده شده است:
1- آنان نمىدانند سرانجامشان چه خواهد شد آيا در راه اطاعت خدا باقى مىمانند و يا اين كه تحولى در فكر و اعتقاد آنها پديد آمده و در گناه و معصيت احتمالًا قرار بگيرند.
2- نسبت به آن گناهانى كه توفيق توبه از آنها پيدا نكرده و از دنيا رفتهاند تنها اميدوار برحمت و آمرزش الهى هستند كه بر آنها خدا عذاب نكند.
جواب دوم صحيح و درست است زيرا پاسخ نخست بنا به عقيده كسانى درست ميايد كه ميگويند ممكن است مؤمن، كافر گردد و اين كه گناه كبيرهاى را انجام دهد كه ثواب ايمانش را از بين ببرد.
ولى اين عقيده از نظر مذهب ما (شيعه) صحيح نيست.
و «حسن» در جواب از اين اشكال ميگويد مراد از آيه اين است كه بايد مؤمن هميشه اميدوار برحمت پروردگار باشد زيرا اميد برحمت خدا از اركان دين و يأس و نااميدى از رحمت، كفر است چنان كه مىفرمايد:
إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكافِرُونَ ...- «10» (از رحمت خدا مأيوس نميگردند مگر مردمى كه كافرند) و اطمينان و ايمنى از عذاب خدا (نيز) خسران و زيان ميباشد چنان كه مىفرمايد:
فَلا يَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ ...- «11» (از عذاب خدا ايمن نميشوند مگر زيانكاران).
بنا بر اين لازم است كه شخص با ايمان از رحمت خدا مأيوس نباشد و ايمن از عذاب خدا نيز نگردد همانطور كه آيه كريمه مىفرمايد: «يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ يَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ» «12» (از آخرت ميترسد و برحمت پروردگارش اميد دارد) و نيز ميفرمايد:
«يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً» «13» (پروردگارشان را با ترس و اميد مىخوانند) از اين آيه نمىتوان مفهوم گرفت كه اگر كسى در همان حالت ارتكاب گناهان كبيره و اصرار بر آنها بميرد بايد برحمت خدا اميدوار نباشد.
زيرا اولًا اين نوع مفهوم كه از روى بيان وصف است نمىتواند دليل و سند باشد و بيشتر دانشمندان هم بدان تكيه نمىكنند.
ثانياً: ممكن است اتفاق بيفتد كه ايمان و مهاجرت جهاد كه مايه اميد و آرزو است همراه ارتكاب گناه كبير باشد و نمىتوان گفت كه آيه اين مورد را شامل نمىشود.
نظم آيه:
مناسبت اتصال اين آيه با آيات گذشته اين است كه چون در آيه قبلى عذاب خدا بيان شده بود در اين آيه پاداش و ثواب ذكر شد تا مردم هميشه بين خوف و رجاء باشند.
[سوره البقرة (2): آيات 219 تا 220]
يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِما إِثْمٌ كَبِيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما وَ يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ (219) فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْيَتامى قُلْ إِصْلاحٌ لَهُمْ خَيْرٌ وَ إِنْ تُخالِطُوهُمْ فَإِخْوانُكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (220)
[ترجمه]
درباره شراب و قمار از تو سؤال مىكنند (اى محمد (ص) بگو در آنها گناه بزرگى است و منافعى (نيز) براى مردم دارد (ولى) گناهشان از منافعشان زيادتر است و از تو مىپرسند كه چه انفاق كنند؟
بگو زيادى را همين طور خداوند از براى شما براهين خود را بيان ميكند تا اين كه فكر و تدبير كنيد در امور دنيا و آخرت و درباره يتيمان از تو سؤال مىكنند بگو اصلاح براى آنها بهتر است و اگر با آنها شركت كرديد پس آنان برادران شمايند. (219)
و خدا مفسد را از مصلح ميداند و اگر خدا مىخواست بر شما سخت ميگرفت. خدا عزيز و حكيم است
شرح لغات
خمر: اصل آن از سر (پرشيدن) است و «خمر» چيزى است كه انسان را مىپوشاند و پنهان مىكند مانند درخت و امثال آن و لذا به مقنعه نيز «خمار» ميگويند چون صورت را مىپوشاند.
ميسر- قمار
عفو- زياده و بعضى گفتهاند بمعناى ترك است.
تخالطوهم- اصل آن از مخالطه است كه بمعناى اجتماع و آميختن مىباشد و آن اجتماعى كه تشخيص اجزاء آن از يكديگر امكان نداشته باشد مثل مخلوط شدن سركه با آب و «خليطان» به دو شريك مىگويند كه مالشان با هم مخلوط شده است.
أعنتكم- به زحمت و سختى ميانداخت شما را از «اعنات» كه بمعناى به مشقت و سختى انداختن است.
شأن نزول
جمعى از اصحاب پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله آمده عرض كردند نظر خود را در مورد شراب و قمار بيان نما زيرا اين دو، عقل را از بين برده و مال را نابود مىكنند (در آنان) آيه فوق نازل گشت.
تفسير:
اينك خداوند مجدداً به بيان احكام ميپردازد.
يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ ...- اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله درباره خمر (شراب) از تو ميپرسند و بهر شراب مستكنندهاى كه موجب فساد عقل و پوشانيدن آن گردد «خمر» گويند و هر چيزى كه زياد آن باعث مستى شود كم آن نيز حرام است. اين مطلبى است كه از ظاهر روايت اصحاب ما (شيعه) بخوبى روشن ميشود و مذهب شافعى نيز همين است و بعضى گفتهاند شراب آب انگورى است كه جوش آمده و بسته شده باشد، اين مذهب ابى حنيفه است.
وَ الْمَيْسِرِ ...- مراد از آن همه اقسام قمارها است (ابن عباس- ابن مسعود- مجاهد- قتاده- حسن و همين معنا از پيشوايان ما (شيعه) نيز نقل شده است.
تا جايى كه فرمودند بازيهايى كه بچه با گردو مىكنند نيز قمار مىباشد.
قُلْ فِيهِما ...- يعنى بگو در شراب و قمار (اثم كبير) گناه بزرگ و بسيارى است.
وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ ...- و استفادههائى براى مردم است) استفاده شراب به اين است كه بواسطه خريد و فروش آن مالى بدست مىآورند و با آشاميدن آن لذت و طرب و نيرويى كسب مىنمايند و نفع قمار اين است كه ممكن است شخصى بدون كار و زحمت پول رفيق خود را تصاحب ميكند و (گاهى) بفقيران كمك نمايد.
وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما ...- گناهى كه در آنها است زيادتر از منافع آنها مىباشد زيرا استفادههاى آنها محدود ولى گناه آنها موجب غضب پروردگار عالم ميگردد در صورتى كه در برابر آن، نفع ناچيز و محدودى بدست آمده است.
و در اين كه تا چه اندازه حكم «شراب» از اين آيه استفاده مىشود اقوالى است.
1- «حسن» ميگويد: كه اين آيه از دو نظر دلالت بر حرمت شرب خمر دارد اولًا ميفرمايد: ضرر آنها زيادتر از نفع آنها است و اگر ضرر چيزى زيادتر از نفع آن شد عقل بر حرمت و ممنوعيت آن حكم مىنمايد.
ثانياً ميفرمايد: در شراب و قمار «اثم» (گناه) است و در آيه ديگرى «اثم» را حرام نموده و ميفرمايد:
قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الْإِثْمَ «14» ...- اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله) بگو خدا زشتيهاى ظاهر و باطن و اثم را حرام كرده است) و بعضى گفتهاند كه (اساساً) در لغت خمر را اثم ميگويند چنان كه شاعر ميگويد:
شربت الاثم حتى ضل عقلى كذلك الاثم يصنع بالعقول
اثم (خمر) را آشاميدم تا عقلم از بين رفت (آرى) اين چنين ميكند اثم (خمر) با عقلها از آن گذشته اثم را بعنوان كبير «بزرگ» توصيف كرده است و بدون خلاف منظور از آن گناه بزرگ است.
2- و «ضحاك» معتقد است: مراد از اين آيه اين است كه گناه شراب و قمار پس از اين كه تحريم شده است از نفع آن بزرگتر مىباشد نه در مقام تحريم آن باشد.
3- بعقيده «سعيد بن جبير» حكم زيادتر بودن گناه شراب و قمار جلوتر از بيان حكم حرمت آنها است.
4- قتاده ميگويد از اين آيه حكم حرمت شراب و قمار استفاده نميشود ولى آيهاى كه در سوره مائده مىباشد كه ميفرمايد: «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ ...» حرمت شراب و قمار را ميرساند وَ يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ ...- (و اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) از تو مىپرسند كه چه چيز بايد انفاق كنند و سؤال كننده عمرو بن جموح بود كه از انفاق در جهاد و بعضى گفتهاند از صدقهها سؤال كرد (قُلِ الْعَفْوَ ...- (اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله) بگو «عفو» و در اين كه منظور از «عفو» چيست اقوالى گفته شده است:
1- آنچه از مخارج زن و فرزند زياد مىآيد يا بكلى آنچه بدان نيازى نيست (ابن عباس- قتاده).
2- حد وسط ميان اسراف و سختگيرى است (حسن- عطا) و همين معنا از امام جعفر صادق عليه السلام نيز نقل شده است.
3- آنچه كه از خوراك سال زياد بيايد اين معنا از امام محمّد باقر عليه السلام نقل شده است و فرمود حكم اين آيه با آيه زكاة نسخ شد و «سدى» نيز همين را گفته است.
4- قسمتى از مال كه از همه پاكيزهتر و بهتر است.
الْعَفْوَ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ ...- (خداوند آيات خود را براى شما اين چنين بيان مىنمايد) مراد از آيات، براهين و دليلها است بر انفاق و شراب و قمار و بعضى گفتهاند مراد براهين همه احكام اسلام است.
لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ ...- تا اين كه در امور دنيا و آخرت تفكّر و تدبّر نموده، بدانيد دنيا جاى گرفتارى، ذلّت، فناء است ولى آخرت محل بقاء و پاداش مىباشد بنا بر اين در دنيا زهد ورزيد و متمايل به آخرت باشيد و بعضى گفتهاند كلمه «فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ» متعلق و مربوط به «يبيّن» است يعنى خداوند در مورد شراب و قمار و نيز درباره امور دنيا و آخرت، احكام و براهين خود را بيان ميكنيد تا در آنها فكر و مطالعه نماييد.
وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْيَتامى ...- (و در مورد يتيمان از تو مىپرسند).
ابن عباس ميگويند وقتى كه آيات: «لا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتِيمِ» «15» (بمال يتيم نزديك نشويد).
و «إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى ظُلْماً» «16» (كسانى كه مالهاى يتيمان را از روى ستم ميخورند ...) نازل شد كسانى كه نزدشان يتيمى ميزيست رفتند و آب و خوراك آنها را از آب و خوراك خويش جدا نمودند و در زحمت زيادى قرار گرفتند لذا نزد رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله آمده راه چارهاى خواستند در اين وقت اين آيه نازل گشت.
بنا بر اين، چون در آيه، پرسشى درباره خود يتيمان نشده و پاسخ آنها از آن نظر نسبت لازم است) تقدير گرفته شود باين صورت.
«درباره قيام بامور يتيمان و تصرف در اموال ايشان از تو مىپرسند.
اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله بگو: (اصلاح لهم) اصلاح اموال آنان بدون اجرت و عوض گرفتن، خوب است و پاداش آن زيادتر ميباشد.
وَ إِنْ تُخالِطُوهُمْ ...- اگر با آنها شركت كرده و مالهاى يتيمان را با مالهاى خود مخلوط كنيد و پاداش و مزدى نيز در برابر زحماتى كه براى انجام كارهاى آنها مىكشيد از مالهايشان برداريد.
فَإِخْوانُكُمْ ...- پس آنان برادران شمايند كه بعضى به ديگر كمك كرده و از مالهاى يكديگر بهرهمند ميگردند.
اين اجازهاى است در اين كه اگر نفع و صلاح يتيمان در نظر گرفته شود ميتوانند در مالهايشان تصرف كرده و خوردن و آشاميدن و منزل با آنان مشاركت نمايند «حسن» و مفسران ديگر. و همين معنا در اخبار ما (شيعه) نيز آمده است.
وَ اللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ ...- كسانى كه از معاشرت و شركت با يتيمان منظورشان افساد يا اصلاح باشد خداوند به آنان دانا است.
وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَكُمْ ...- اگر خدا ميخواست در امور يتيمان و معاشرتشان بشما سختگيرى كرده و بر شما لازم مىنمود كه از شركت آنان دورى كنيد.
و زجاج ميگويد: منظور اين است كه اگر خدا ميخواست شما را بامورى پر مشقّت، مكلّف ميكرد و شما را در مضيقه قرار ميداد ولى خداوند در حق شما اين كار را نكرد.
و اين آيه ضمناً بر فساد قول «جبريها» نيز دلالت ميكند زيرا اگر خدا ميخواست بر آنها سخت بگيرد صحيح و نيكو بود ولى عنايت كرد در وسعتشان قرار داد در اين صورت چگونه ممكن بود كه خدا آنها را بامورى مكلّف كند كه قدرت بر آن ندارند و از آنها چيزى بخواهد كه راهى بآن ندارند و متصوّر است كه آنان را مأمور به انجام چيزى نمايد كه از ناحيه خود او انجام نمىگيرد و اگر چنين بود ديگر سختى و مضيقهاى بالاتر از اين متصور نبود.
و بلخى ميگويد: اين آيه فساد و بطلان قول كسانى را ميرساند كه معتقدند خداوند قدرت بر ستم كردن ندارد زيرا اين آيه مىرساند كه سخت گرفتن در انجام تكليفى كه از نظر مصلحت و حكمت درست نيست مقدور خداوند بود و اگر ميخواست ميكرد (ولى چون نخواسته ننموده است).
إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ ...- (خداوند عزيز است و با عزت خود آنچه «مصلحت» ايجاب كند انجام ميدهد و هيچ قدرتى نمىتواند او را از كار خود باز دارد.
حَكِيمٌ ...- در تدبير و كارهايش حكيم است و مانعى از آنچه حكمتش اقتضا كند، نيست.
__________________________________________________
(1) آيه 83 از سوره نحل.
(2) آيه 185 از سوره آل عمران.
(3) آيه 77 از سوره نساء.
(4) آيه 16 از سوره آل عمران.
(5) آيه 26 از سوره فرقان.
(6) آيه 77 از سوره قصص.
(7) آيه 60 از سوره مائده.
(8) آيه 193 از سوره بقره.
(9) آيه 91 از سوره نساء.
(10) آيه 87 از سوره يوسف.
(11) آيه 97 از سوره اعراف.
(12) آيه 12 از سوره «زمر».
(13) آيه 16 از سوره سجده.
(14) آيه 31 از سوره اعراف.
(15) آيه 152 از سوره انعام و 34 از سوره اسراء.
(16) آيه 10 از سوره نساء.