شأن نزول‏

ابن عباس ميگويد اين آيه در مورد صلح حديبيه نازل شد و خلاصه جريان اين بود كه رسول اكرم بقصد انجام عمره با يارانش كه يكهزار و چهار صد نفر بودند از مدينه بطرف مكه حركت نمود و هنگامى كه در «حديبيه» فرود آمدند مشركين از رفتن آنها بمكه جلوگيرى كردند رسول اكرم در همانجا قربانيها را ذبح كرد و پيمان صلحى باين نحو ميان آن حضرت و مشركين برقرار گشت.

پيمان صلح حديبيه‏

قسمتى از مواد صلح حديبيه از اينقرار است «در آن سال پيامبر اكرم بمكه نرفته بمدينه بازگردد متقابلًا در سال بعد، مشركين مانع نشوند و پيغمبر و يارانش با كمال امن بمكه روند و در مدت سه روز طواف خانه كعبه كرده و ساير اعمال را انجام دهند ولى بلافاصله پس از سه روز بمدينه برگردند».

روى اين قرارداد، آن سال مسلمين بمدينه برگشتند و سال بعدش در همان موقع رسول اكرم و يارانش براى انجام «عمره قضا» آماده حركت بمكه شدند و با آنكه طبق پيمان حديبيه مشركين قرار بود با مسلمانان كارى نداشته باشند ولى باز مسلمانان مى‏ترسيدند كه مبادا قريش به پيمان خود وفا نكنند و باز هم از رفتن بمكه مبالغت نمايند و كار بجنگ بكشد و چون در ماه حرام بود آن حضرت از وقوع جنگ نگران بود سپس خداوند اين آيه را نازل فرمود كه اگر مشركين پيشى به جنگ كردند شما نيز جنگ كنيد اگر چه در ماه حرام باشد.

بعضى گفته‏اند اين اولين آيه ايست كه در مورد جنگ نازل شده است و از وقتى اين آيه نازل شد هر كس با پيامبر مى‏جنگيد آن حضرت هم با او نبرد ميكرد و هر كس سر جنگ نداشت آن حضرت را با او كارى نبود تا اينكه اين آيه نازل شد:

فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ ...- (مشركان را هر كجا يافتيد بكشيد) كه دستور كلى ميدهد مشركان را هر كجا ديديد چه در حال جنگ و چه در حال عادى بكشيد و بنا بر اين، حكم قتلى كه تنها در حال جنگ بايد مشركان را كشت با اين آيه منسوخ شد.

تفسير

در اين آيات خداوند بمؤمن فرمان جهاد داده ميفرمايد: وَ قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ ...

در راه دين پروردگار و براى خدا بكشيد و جنگ كنيد با كسانى كه با شما مى‏جنگند.

بعضى گفته‏اند مقصود از اين آيه اينست كه مسلمانان مأمور شدند كه فقط با مردان بجنگند نه زنان.

برخى ديگر معتقدند كه اين آيه فقط براى جنگ مسلمانان با اهل مكه است ولى بهتر اينست كه بگوئيم كه اين آيه مطلق است و فرمان جنگ با مشركان را ميدهد مگر مواردى كه با دليل استثناء شده باشد.

وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ ...- (تجاوز نكنيد كه خدا تجاوزكاران را دوست نميدارد).

در بيان اين آيه دو وجه گفته شده است:

1- فقط با كسانى كه مأمور به جنگ با آنها شده‏ايد نبرد كنيد و بجنگ ديگران نرويد.

2- با كسانى كه با شما سر جنگ دارند بجنگيد و از اين مورد تجاوز نكنيد و با كسانى كه با شما كارى ندارند نجنگيد.

خدا تجاوزكاران را دوست ندارد و معناى دوست نداشتن اين نوع مدار و بيان غضب خدا و نكوهش مردم است و ما قبلًا معناى دوستى خدا را بيان كرديم.

آيا اين حكم نسخ شد؟

بعضى گفته‏اند كه اين آيه نسخ شده با آيه كريمه «فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ ... «كه دستور جنگ با مشركان را مطلقاً ميدهد.

ولى از ابن عباس و مجاهد نقل شده است كه اين آيه نسخ شد زيرا از اول منظور، عدم تعرّض نسبت بزنان و كودكان و جنگ با خصوص مردان بوده است و اين حكم همچنين باقى است.

و از ائمه عليهم السلام نقل شده است كه فرمودند اين آيه نسخ كرد آيه ديگرى را كه ميفرمايد، «كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ» «1» از كشتن مشركان دست برداشته نماز را بپا داريد.

و همچنين آيه كريمه: «وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ» (هر كجا آنها را يافتيد بكشيد آنها را) نسخ كرد آيه ديگرى كه فرمود: «وَ لا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَ الْمُنافِقِينَ وَ دَعْ أَذاهُمْ «2»» از كفار و منافقان پيروى مكن و دست از تعرض آنها بردار.

[سوره البقرة (2): آيه 191]

وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّى يُقاتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِنْ قاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذلِكَ جَزاءُ الْكافِرِينَ (191)

[ترجمه‏]

هر كجا مشركان را يافتيد آنها را بكشيد و همانطور كه آنها شما را (از مكه) بيرون كردند شما (نيز) آنان را بيرون كنيد و فتنه‏گرى (كه آنها دارند) سخت‏تر از جنگ است و در مسجد الحرام با آنها بجنگ برنخيزيد مگر آنكه آنها با شما نبرد كنند كه در اين صورت آنها را بكشيد و جزاى كافران همين است.

شرح لغات:

ثقفتموهم: يافتيد آنها را.

فتنه: اصل اين كلمه بمعناى آزمايش و امتحان است ولى بمعانى نيز بكار رفته است كه از آن جمله بمعناى گرفتارى مانند آيه كريمه و «فَتَنَّاكَ فُتُوناً «3»» (ترا پى در پى گرفتار كرديم) و بمعناى عذاب مانند «جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذابِ اللَّهِ» «4» (قرار دادند عذاب مردم را مانند عذاب خدا يعنى آنها را با هم برابر شمردند) و بمعناى جلوگيرى از دين مانند: «وَ احْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ «5»» (و بينديش كه مبادا جلوى تو را بگيرند از عمل به آنچه خدا بتو نازل كرده است.

ولى در اين آيه «فتنه» بمعناى شرك بخدا و پيامبر اوست.

شأن نزول:

يكى از اصحاب پيامبر اكرم مردى از كفار را در يكى از ماه‏هاى حرام كشت مسلمانان او را بر اين عمل سرزنش كردند در اين موقع آيه كريمه نازل شد كه شرك مشركان بالاتر از كشتن در ماه حرام است اگر چه خود اين كشتن نيز حرام است.

تفسير:

خداوند مسلمانان را مخاطب قرار داده طرز جنگ با كفار را براى آنان بيان ميكند كه شما هر كجا آنها را يافتيد بكشيد و همانطور كه آنها شما را از مكه بيرون كنيد و كشتن مشركان در ماه حرام اگر چه گناه است ولى شرك و كفر آنها بخدا و پيامبر مهمتر و شر و گناهش بيشتر است.

علت اينكه از شرك و كفر به فتنه تعبير شده اينست كه كفر بهلاكت و بدبختى ميكشاند و فتنه آن چيزيست كه باعث بدبختى و هلاك است.

و برخى گفته‏اند «كفر» فساد و تباهى است كه در موقع آزمايش روشن ميشود و لذا به كفر «فتنه» گفته ميشود.

وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّى يُقاتِلُوكُمْ فِيهِ ...- در مسجد الحرام با آنان نجنگيد تا اينكه آنها با شما بجنگند.

منظور، ممنوعيت شروع به نبرد در مسجد الحرام و كشتن مشركان است مگر اينكه آنان آغاز كند كه مسلمين حق دفاع دارند لذا ميفرمايد اگر آنان دست بجنگ زدند شما نيز به مقابله برخيزيد و با آنها جنگ كنيد كه سزاى كافران همين است اين آيه دلالت دارد كه واجب است كفار را از مكه بيرون كرد تا فتنه و فسادى پيش نيايد و در حديث نيز وارد شده است كه مضمونش اينست «در جزيرة العرب دو آئين نبايد باشد».

[سوره البقرة (2): آيه 192]

فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (192)

[ترجمه‏]

اگر از كفر و شرك دست بردارند همانا خدا آمرزنده است و مهربانست‏

شرح لغات‏

انتهوا: خوددارى كرده‏اند و ترك گناه نمودند از انتهاء كه بمعناى امتناع است.

غفور: پوشاننده گناه بطورى كه گويا نبوده است.

تفسير:

اگر اينان از كفر و شرك دست برداشتند همانا خدا آمرزنده و مهربانست و از اين آيه ميتوان فهميد كه توبه قاتل عمدى نيز قبول ميشود زيرا شرك بالاتر از قتل و گناه شرك بيشتر از گناه قاتل است‏.

[سوره البقرة (2): آيه 193]

وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِينَ (193)

[ترجمه‏]

با آنان نبرد كنيد تا فتنه و فساد نباشد و فقط خدا اطاعت و فرمانبردارى شود و اگر اينان از كفر دست بر ندارند (با آنها خوشرفتارى كنيد) و جز بر ستمگران تجاوز روا نيست‏

شرح لغات:

دين: اعتقاد بفرمانبردارى و بعقيده بعضى همان دين اسلام است و اصل اين كلمه بمعناى عادت مى‏باشد كه بمعناى اطاعت و يا «اسلام» بكار رفته است.

تفسير:

در اين آيات هدف اساسى از جنگ بيان شده است كه با كفار و مشركان بجنگيد تا «فتنه» (كه بقول ابن عباس و قتاده و مجاهد و نيز از امام صادق عليه السلام نقل شده همان مشرك است) ريشه‏كن شود و تنها دين و اطاعت از فرمان خدا يا تنها اسلام باقى بماند و اسلام بر همه دين‏ها غالب و پيروز گردد. اگر اينان پذيرفته و از شرك و گناه امتناع ورزيدند و بازگشتند بر آنان عقوبت و كيفرى نخواهد بود و تنها كيفر قتل، براى كفاريست كه هم چنان به شرك و كفر خود باقى ميمانند.

سؤال؟

چرا كيفر قتل در اين آيه بنام «عدوان» و ظلم ناميده شده با اينكه عين عدل و داد است.

پاسخ قبلًا نيز گفته شد كه عرب پاداش و جزاى هر كارى را گاه بنام همان كار مى‏نامد بنا بر اين، عقوبت و كيفر كفاره بر تجاوز و ستمگرى آنان بنام «عدوان» و ظلم ناميده شده است همانطور كه در آيه كريمه ميفرمايد «فَمَنِ اعْتَدى‏ عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى‏ عَلَيْكُمْ» «6» (هر كس بشما تجاوز كرد شما نيز باو تجاوز كنيد (1)) كه كيفر تجاوز بنام «تجاوز» خوانده شده است با اينكه خود اقتضاى عدل است و آيه كريمه «وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ، سَيِّئَةٌ «7» مثلها- كيفر بر گناه همانند همان گناه مى‏باشد كه از كيفر گناه تتغير به «سيئة» شده است.

اين وجه تفسير را «قتاده» و «ربيع» و «عكرمه» گفته‏اند.

ولى «مجاهد» و «سدى» ميگويند مقصود از «عدوان» ابتداء به جنگ است.

اين آيه كه دستور كشتن مشركان را در هر حال و هر كجا باشند ميدهد ناسخ آيه قبلى است كه ميفرمايد با مشركان در مسجد الحرام بجنگيد تا وقتى آنان ابتداء به جنگ نكرده‏اند (حسن و جبائى).

ولى بنا تفسير ابن عباس در آيه گذشته كه ميگفت آيه براى بيان حرمت تعرض نسبت بزنان و كودكان و وجوب نبرد با خصوص مردان است ديگر منسوخ به اين آيه نميباشد.

بعضى ميگويند اين آيه نيز بيان همان حكم آيات مسابقه است و ميفرمايد اگر مشركان در حرم شروع به جنگ با شما كردند شما آنان را بكشيد تا فتنه و شرك از ميان برود نه دستور كشتن آنها در هر حال و هر جا است.

[سوره البقرة (2): آيه 194]

الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ فَمَنِ اعْتَدى‏ عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى‏ عَلَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ (194)

[ترجمه‏]

ماه حرام در مقابل ماه حرام پس هر كس بر شما تجاوز كرد شما نيز باو تجاوز كنيد مانند همان تعدى و تجاوزى كه بشما كرده است و از خدا بترسيد و بدانيد كه خدا با پرهيزكاران است.

شرح لغات:

الشهر الحرام- ماه حرام و علت اينكه اين ماه‏ها را بنام ماه حرام ناميده‏اند اينست كه جنگ و مانند آن در اين ماه‏ها حرام است.

حرمات- جمع حرمت و آن چيزيست كه بايد حفظ و نگهدارى شود و هتك آن حرام است.

قصاص گرفتن حق مظلوم است از ظالم.

اعتدى- ستم كرد و با فعل «عدى» بيك معنا است اگر چه بعضى گفته‏اند كه كلمه «اعتدى» ظلم بيشترى را ميرساند.

تفسير:

سپس خداوند حكم جنگ در ماه‏هاى حرام را بيان ميكند و ميفرمايد:

«الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ، و منظور از اين ماه حرام همان ذو القعده است و همان ماهى بود كه پيامبر قصد مكه داشت در آن ماه و مشركان جلوگيرى كردند و بالآخره پيمان «حديبيه» منعقد شد.

در معناى اين آيه «الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ» (ماه حرام در برابر ماه حرام) دو وجه بيان شده است:

1- در آيه كلمه «قتال» (جنگ) حذف شده است و معنايش اينست كه جنگ در ماه حرام در برابر جنگ در همين ماه است.

2- اين ماه حرام «ذو القعده» در سال هفتم بعثت كه مسلمين موفق بزيارت خانه كعبه و عمره شدند در مقابل آن ماه حرام ذو القعده سال ششم بعثت كه مشركان جلوگيرى كردند.

ماه‏هاى حرام چهار ماه است: «ذو القعده، ذو الحجه محرم و رجب) كه سه ماه اول پى در پى (سرد) است و ماه رجب، فرد است.

در اين ماه اعراب جنگ را حرام ميدانستند حتى كسى قاتل پدر و يا برادرش را ميديد در اين ماه او را نميكشت.

وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ ...- اين آيه را بدو صورت تفسير كرده‏اند:

1- چون قريش در سال ششم از رفتن رسول اكرم و يارانش بمكه با آنكه حرام بسته بودند جلوگيرى كردند و آنان را مجبور به بازگشت بمدينه نمودند بخود مى‏باليدند بر اين قدرت و پيروزى خداوند بمسلمانان در سال هفتم توفيق و امكان داخل شدن بمكه و انجام عمره داد تا جبران و قصاصى باشد از آنچه در سال گذشته‏اش واقع شده بود (قتاده- ضحاك- ربيع- عبد الرحمن بن زيد، اين وجه را گفته و از امام باقر عليه السلام و ابن عباس نيز همين وجه نقل شده است.

2- حرمات قصاص است يعنى جنگ براى مسلمانان در ماه‏هاى حرام جائز نيست و حرام است جز اينكه بصورت قصاص و مقابله بمثل با مشركان باشد.

حسن ميگويند مشركين عرب برسول اكرم عرض كردند آيا در ماه‏هاى از جنگ با ما ممنوعى؟

حضرت فرمود بلى، منظور مشركان اين بود كه وقتى مطمئن شوند مسلمانان در ماه‏هاى حرام با آنها نمى‏جنگند در اين ماه بمسلمانان حمله كنند و فكر ميكردند كه مسلمانان پاسخ نخواهند داد در اين موقع اين آيه نازل شد كه اگر مشركان جنگ كنند و حرمت اين ماه‏ها را نگاه ندارند بر شما نيز منعى و اشكالى نيست كه به آنها حمله كنيد و قصاص نمائيد مانند آنچه آنها كردند (اين وجه را «زجاج» و «جبائى» گفته‏اند.

علت اينكه «حرمات» بصورت جمع بيان شده اينست كه منظور حرمت ماه و حرمت شهر مكّه و حرمت احرام ميباشد.

و بعضى گفته‏اند علت جمع آوردن «حرمات» اينست كه شامل هر حرمتى كه حلال شمرده شده گردد كه مقابله با آن جائز است.

فَمَنِ اعْتَدى‏ عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا ...- هر كس بشما تجاوز ظلم كرد شما نيز متقابلًا باو ستم كنيد و گفتيم اگر چه كيفر ستم، عدل است ولى بنام آن فعل ناميده شده است.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ ...- از خدا بترسيد در آنچه بشما امر كرد و آنچه از آن نهى نموده است و بدانيد كه خدا با پرهيزكاران است در كمك كردن به آنان و يا كمك خدا با پرهيزكاران است.

و اصل كلمه «مع» (با) بمعناى با هم بودن در مكان و يا در زمان است ولى در اينجا منظور همراه بودن كمك حق با آنها است.

از اين آيه اين حكم فقهى نيز استفاده ميشود كه اگر كسى مال ديگرى را غصب و تلف كرد بايد اگر مثل و مانند دارد مثل آن را بدهد و اگر مثل ندارد قيمت آن را بپردازد.

[سوره البقرة (2): آيه 195]

وَ أَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (195)

[ترجمه‏]

از مال خويش در راه خدا انفاق كنيد و با دست خويش خود را به هلاكت نيندازيد و نيكى كنيد كه خدا نيكوكاران را دوست ميدارد

شرح لغات‏

انفقوا- انفاق كنيد و انفاق بيرون كردن مال از ملك و قرار دادن آن در ملك ديگرى است.

و لا تلقوا- نيندازيد از القاء انداختن چيزى بسمت پائين.

التهلكه- بمعناى هلاك است و بعضى گفته‏اند تهلكه آنست كه بهلاكت ميكشد

تفسير:

پس از آنكه در آيات گذشته وجوب نبرد با كفار بيان شد بدنبال آن لزوم انفاق در راه خدا بيان ميشود و ميفرمايد: در راه خدا انفاق كنيد يعنى از مال‏هاى خويش در راه جهاد و دين و هر آنچه خدا بدان فرمان داده است انفاق كنيد.

كلمه «سبيل» بمعناى راه است و راه خدا همان راه رحمت و ثواب است ولى بيشتر كلمه «سبيل اللَّه» در مورد جهاد بكار ميرود كه بذل جان عاليترين مرتبه جود و بخشش مى‏باشد.

وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ ...- (خود را بهلاك و خطر مياندازيد).

در تفسير و بيان اين آيه وجوهى گفته شده است از اينقرار:

1- با ترك انفاق خود را به بدبختى نيندازيد چه ما در اين صورت دشمنان بر شما چيره شده و شما هلاك ميشويد (ابن عباس و جمعى از مفسران).

2- در اثر نااميدى از آمرزش الهى مرتكب گناه بيشتر نشويد (براء بن عازب و عبيدة).

3- تا وقتى قدرت دفاعى و جنگى در برابر دشمن نداريد خود را به جنگ با آنها نيندازيد (ثورى و بلخى).

4- در انفاق زياده روى نكنيد (جبائى).

و نزديك بهمين وجه را امام باقر عليه السلام ميفرمايد كه اگر كسى تمام آنچه دارد در راه خدا انفاق كند كار درست و خوبى نكرد و باين آيه كريمه عمل ننموده است.

وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ ...- نيكى كنيد كه خدا نيكوكاران را دوست ميدارد منظور از اين نيكوكارى در اينجا: اقتصاد و ميانه‏روى است و نيكوكاران همان مقتصدان و ميانه‏روان‏اند.

«عكرمه» ميگويد معناى آيه اينست نيك كنيد گمان خود را به پروردگارتان تا خدا بشما نيكى كند.

«عبد الرحمن بن زيد» در معناى آيه ميگويد: به نيازمندان مكرّر كمك كنيد.

ولى بايد گفت آيه معناى عام و وسيعى دارد و شامل تمام اين مصاديق مى‏باشد و منافاتى هم با هم ندارد.

از اين آيه استفاده ميشود كه براى انسان جائز نيست دست بكارهايى بزند كه احتمال و خوف خطر جانى دارد و همچنين در مواردى كه امر بمعروف مواجه با خطر احتمالى است جائز است ترك آن.

و نيز اين آيه دلالت دارد بر جائز بودن صلح با كفار در صورتى كه امام براى خود و يا براى مسلمين خطرى به بينيد همانطورى كه رسول اكرم در «حديبيه» و حضرت على در «صفين» و امام حسن عليه السلام با معاويه صلح برقرار كردند.

و اما داستان حسين بن على و جنگش با طرفداران يزيد با احتمال كشته شدن داشت ميتوان گفت روى چند جهت بود:

1- او فكر ميكرد كه مردم نسبت او را با رسول اكرم در نظر دارند حضرتش را نميكشند.

2- حضرت ميدانست و يا ظن قوى داشت كه اگر جنگ هم نكند او را ميكشند هم چنان كه پسر عمش مسلم بن عقيل را كشتند در اين صورت كشته شدن با عزت و در راه خدا و جهاد برايش آسان‏تر و گواراتر بود.

[سوره البقرة (2): آيه 196]

وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ وَ لا تَحْلِقُوا رُؤُسَكُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ بِهِ أَذىً مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِنْ صِيامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ فَإِذا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَ سَبْعَةٍ إِذا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كامِلَةٌ ذلِكَ لِمَنْ لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ (196)

[ترجمه‏]

اعمال حج و عمره را براى خدا به پايان برسانيد و اگر ممنوع شديد هر اندازه از قربانى كه سهل است انجام دهيد و سر نتراشيد تا وقتى كه قربانى شما بمحل خود برسد و هر كه از شما مريض است، يا دردسر دارد سر بتراشيد بعوض، روزه‏اى يا صدقه‏اى يا ذبح گوسفندى مى‏بايد، و چون امان يافتيد هر كه پس از فراغ از عمره به حج پرداخته باشد، هر چه ميسّر شود قربان كند و هر كس بقربانى قدرت نداشت سه روز در حج و هفت روز چون بازگشتيد روزه داريد اين ده روز تمام است اين براى كسى است كه خانواده‏اش مقيم مسجد الحرام نباشد از خدا بترسيد و بدانيد كه مجازات خدا سخت است‏

شرح لغات:

احصرتم- ممنوع شديد و بمردى كه حبس شده «محصور» ميگويند.

الهدى- قربانى در بيان معناى اصلى اين كلمه دو قول است:

1- «هديه» كه قربانى هديه‏ايست كه شخص بمنظور تقرب بخدا ميدهد.

2- راندن همانطور كه ميگويند: «هداه» الى الرشاد يعنى او را بسوى نيكى راند و سوق داد و قربانى را از اين جهت كه به حرم سوق داده ميشود «هدى» گفته‏اند.

حلق- تراشيدن.

الاذى- آزار و اذيت و هر چيزى كه باعث ناراحتى گردد.

نسك- جمع «نسيكه» كه بمعناى قربانى است و بمعناى عبادت نيز آمده است و ناسك به مرد عابد ميگويند:

تمتّع- لذّت ببرد از «تمتع» كه لذّت بردن است حجّ تمتّع اينست كه شخص در ماه حج عمره بجا بياورد سپس از احرام خارج شده و آنچه را كه در حال احرام ممنوع بود انجام دهد و لذت برد و بعد، براى حجّ محرم گردد بدون اينكه به يكى از ميقات‏ها برود.

اهل- زن و يا نزديكترين فرد به مرد، اهل او شمرده ميشود و تاهل «بمعناى زن گرفتن» است. اهل بيت ساكنان خانه را گويند و كلمه «اهلًا و مرحباً» و كلمه: «اهلًا و مرحباً» نيز بمعناى اختصاص تحيت و سلام به شخص.

العقاب- عذاب و كيفر و با ريشه و اصل اين كلمه كه از عقب بمعناى دنبال است تناسب دارد چه، كيفر كارهاى زشت بدنبال آن مى‏باشد.

تفسير:

ابن عباس و مجاهد، ميگويند اين قسمت از آيات براى بيان حكم لزوم و وجوب حج و عمره پس از بيان حكم وجوب جهاد آمده است و ميفرمايد كه اعمال حج و حدود و خصوصيات حج و عمره را انجام داده آنها را بپايان رسانيد.

ولى مطابق نقلى از امير المؤمنين و على بن الحسين عليهما السلام كلمه «اتمّوا» بمعناى بپايان رسانيد نيست بلكه بمعناى «اقيموا» (بپا داريد) مى‏باشد و از مفسرين «سعيد بن جبير و مسروق و سدى» همين وجه را گفته‏اند كه معناى آيه چنين ميشود: حج و عمره تا آخر آنچه دارند بپا داريد.

كلمه: «للَّه» (براى خدا) يعنى عمل حج را براى خدا و نزديك شدن به او انجام دهيد.

و عمره مانند حج از نظر ما (اماميه) واجب است و عقيده شافعى نيز همين است در نظر بعديش ولى دانشمندان عراق ميگويند عمره مستحبّ است.

اركان اعمال حج عبارتند از: نيّت، احرام، وقوف بعرفه، وقوف بمشعر، طواف زيارت، و سعى بين صفا و مروه.

اما اعمال واجب حج كه ركن نيستند از اينقرار است: تلبيه (لَبَّيكَ الَّهُمَّ لَبَّيْكَ ...)، دو ركعت نماز طواف، طواف النّساء و دو ركعت نماز آن و اعمال مستحبى حج در كتاب‏هاى فقهى مفصّل بيان شده است.

واجبات ركن عمره نيز از اينقرار است: نيت، احرام، طواف زيارت، سعى بين صفا و مروه و واجبات غير ركن عمره همان، تلبيه، دو ركعت نماز طواف، طواف النّساء و دو ركعت نماز آن مى‏باشد.

فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ ...- (اگر ممنوع شديد ...) در تفسير اين قسمت دو قول بيان شده است از اينقرار:

1- اگر ترس يا دشمن يا بيمارى شما را منع كرد (ابن عباس- مجاهد- قتاده و عطا) و نيز همين معنا از ائمّه ما نقل شده است.

2- اگر قدرت جبّار و زرمندى شما را مانع شد (مالك).

فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ ...- (آنچه از قربانى ممكن شد) بر شما است آن قربانى كه آسانتر است يا هديه كنيد آن قربانى را كه براى شما امكان دارد.

قربانى سه قسم است 1- شتر 2- گاو 3- گوسفند و آسانتر از همه آنها همان گوسفند است.

اين قول كه بر سه نوع حيوان ميتواند قربانى شده از على عليه السلام نقل شده است و ابن عباس و حسن و قتاده بر همين عقيده‏اند.

ولى عبد اللَّه بن عمر و عايشه ميگويند كه جز گاو و شتر جائز نيست نزد ما قول اول صحيح است.

وَ لا تَحْلِقُوا رُؤُسَكُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ ...- سر را نتراشيد تا برسد قربانى بمحلّ خودش.

يعنى تا قربانى بمحلّش نرسيده و ذبح شده شما از احرام خارج نشويد و سر نتراشيد در اينكه محل اين قربانى (هدى) كجا است دو قول شده است، 1- «حرم» كه اگر شخص محرم در حرم قربانى را ذبح و نحر كند در روز عيد از احرام خارج ميشود (ابن عباس، ابن مسعود، حسن و عطا).

2- محلى كه رسول خدا در آن محل از رفتن بمكه ممنوع شد در «حديبيه» و خود آن حضرت نحر كرد و بيارانش دستور داد كه همه نحر كنند و حديبيه جزء حرم نيست.

ولى بنا بمذهب اماميه در احرام حج محل قربانى منى است و تنها براى مريض و يا محصور بدشمن جائز است كه در حرم و يا در حديبيه نحر و ذبح كند و در احرام عمره محل قربانى مكه است:

فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ بِهِ أَذىً مِنْ رَأْسِهِ ...- (هر كس بيمار يا آزار بسر داشته باشد (و سر بتراشد) غرض آن روزه‏اى يا صدقه‏اى يا ذبح گوسفندى مى‏باشد).

يعنى اگر كسى بيمار شود يا نوعى ناراحتى در سرش پديد آيد كه تنها درمانش سر تراشى است در اين صورت ميتواند در حال احرام سر بتراشد ولى بايد «فديه» دهد، و اصحاب ما (اماميه) ميگويند اين آيه درباره شخصى بنام «كعب بن عجره» نازل شد كه در سرش ناراحتى خاصى پيدا شده و جانور افتاده بود.

فَفِدْيَةٌ مِنْ صِيامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ ...- بجاى اين سر تراشيدن فديه‏اى بايد داد كه روزه يا صدقه و يا قربانى است و از ائمه ما عليهم السلام نقل شده كه روزه سه روزه است و صدقه بايد بر 6 مسكين باشد و بنا بروايتى ده مسكين و قربانى هم گوسفند باشد و شخص مخيَّر است كه يكى از اينها را اختيار كند.

فَإِذا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ ...- (هر گاه ايمن شديد هر كه پس از فراغ از عمره به حجّ پرداخته باشد ميسر نشود قربان كند).

يعنى هر گاه از ترس دشمن و يا بيمارى و يا هر مانع ديگر ايمن يافتيد پس هر قربانى كه ممكن شد بدهيد.

حجّ تمتّع از نظر ما (شيعه) فرض كسى است كه در مسجد الحرام حاضر نباشد و حد اقل، دوازده ميل از هر طرف با مكه فاصله داشته باشد.

و حكم عمره تمتّع اينست كه شخص در ماه‏هاى حرام از ميقات محرم شده داخل مكه شود طواف كند و سعى بين صفا و مروه نمايد و پس از تقصير (كوتاه كردن ناخن يا موى سر) از احرام خارج گردد و بار ديگر براى حج از مسجد الحرام احرام به بندد و بسوى عرفات خارج شود سپس بمشعر رود و اعمال حج را آن چنان كه در كتاب‏هاى فقهى نوشته شده انجام دهد و در بعضى از آنچه گفته شد ميان دانشمندان اختلاف است.

قربانى حج تمتّع بدون ترديد و اختلاف واجب است بنصّ آيه كريمه ولى خلاف در اينست كه آيا قربانى خود، يكى از اعمال است و يا جبران و فديه مى‏باشد ولى بعقيده ما خود قربانى يكى از اعمال مستقل حج است.

فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ ...- كسى كه نه خود قربانى و نه پولش را دارد بر اوست روزه سه روز در حج.

ما معتقديم اين سه روز هفتم و هشتم و نهم ذيحجه ميباشد اگر در اول دهه ذيحجه هم اگر سه روز بگيرد نيز كافى است ولى اگر روز هشتم و نهم را گرفت يك روز باقيمانده را بعد از ايام تشريق بايد قضا كند.

و اگر روز هشتم هم روزه نگرفت بايد پس از ايام تشريق سه روز بدنبال هم روزه بگيرد.

وَ سَبْعَةٍ إِذا رَجَعْتُمْ ...- و هفت روز ديگر را هنگامى كه بوطن خويش بازگشتيد روزه بگيريد اين دو قول را قتاده و عطا گفته‏اند.

مجاهد ميگويد منظور از مراجعت بازگشت از «منى» است يعنى پس از آنكه از منى بمكه برگشتند بايد آن هفت روز را روزه بگيريد ولى نزد ما (شيعه) همان قول اول صحيح است تِلْكَ عَشَرَةٌ كامِلَةٌ ...- در معناى اين جمله چند احتمال داده شده است:

1- وقتى كه عوض قربانى روزه گرفتيد ثواب آن كامل و تمام ميشود اين قول را حسن گفته و مجاهد نيز آن را اختيار كرده است و از حضرت امام باقر عليه السلام همين معنا نقل شده است.

2- آن سه روز كه در حج روزه گرفته‏ايد با هفت روزى كه در وطن روزه ميگيريد بر رويهم ده روز كامل ميشود روزه ده روز براى شما واجب بوده است.

بنا بر وجه دوم آوردن اين جمله (تِلْكَ عَشَرَةٌ كامِلَةٌ) در آيه كريمه براى دفع توهمى است در آيه و آن توهم اينست كه شخص مخيّر باشد كه سه روز روزه در حج بگيرد يا هفت روز در وطن.

اين توهم وقتى از آيه پيدا ميشود كه حرف «و» را در آيه (وَ سَبْعَةٍ إِذا رَجَعْتُمْ) بمعناى «او» (يا) بگيريم مانند آيه كريمه: «فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ» (از زنان كه پاكيزه‏اند براى شما دو يا سه يا چهار بهمسرى خود اختيار كنيد) كه در اين آيه كلمه «و» بمعناى «او» (يا) مى‏باشد.

3- اين جمله فقط براى تاكيد آمده است.

ذلِكَ لِمَنْ لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرامِ ...- يعنى عمرة تمتع گفته شد براى اهل مكه و كسانى كه مانند آنها است نميباشد و فقط براى كسانى است كه حاضر در مكه نبوده و بين محل زندگى او و مكّه بيش از دوازده ميل از هر طرف فاصله باشد وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ ...- از خدا بپرهيزيد و آنچه بشما امر و يا نهى ميكند و بدانيد كه مجازات خدا سخت است براى كسانى كه نافرمانى او كنند.

داستان حج پيامبر (ص)

معاوية بن عمار از امام صادق عليه السلام نقل ميكند كه فرمود رسول اكرم در مدت ده سال كه در مدينه بود حج بجا نياورد تا آيه كريمه: «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ ... «8»»

نازل شد.

رسول اكرم عازم حج شده بمناديان دستور داد با صداى رسا بمردم مدينه و حومه آن اعلان كنند كه امسال پيامبر ميخواهد بمكه رود و حجّ كند اين اطلاع بمردم ساكن مدينه و اطراف و باديه نشينان رسيد و همه اجتماع كردند.

رسول اكرم چهار روز بآخر ذيقعده مانده حركت كرد و هنگامى كه به «ذى الحليفه» رسيد ظهر شد حضرت در آنجا غسل كرد و حركت كرد تا رسيد بمسجد شجره در آنجا نماز ظهر را خواند و براى حجّ احرام بست.

حديث ادامه دارد تا اينجا كه فرمود هنگامى كه رسول اكرم از سعى بين صفا و مروه فارغ شد در مروه ايستاد و رو بمردم كرد حمد و ثناى الهى بجا آورد.

سپس فرمود اين جبرئيل است (و اشاره كرد به پشت سرش) بمن امر ميكند كه دستور دهم هر كس قربانى نياورده بايد محلّ «9» شود و حتى اگر من قربانى نياورده بودم مُحلّ ميشدم ولى هر كس قربانى آورده جائز نيست كه از احرام خارج شود تا وقتى قربانى بمحلّ خود برسد (در منى ذبح و نحر شود).

پس مردى از ميان جمعيت برخاست و از روى انكار عرض كرد آيا ما «حاج» و قاصد حج باشيم در حالى كه از سر ما آب بچكد؟ (يعنى غسل جنابت كرده باشيم).

حضرت فرموده تو باين حكم هرگز ايمان نخواهى آورد! سپس سراقة بن مالك از جا برخاسته عرض كرد يا رسول اللَّه احكام دين را بما آموختى گويا ما امروز بدنيا آمديم اينك بما بگو اين حكم مخصوص همين سال است يا براى هميشه ميباشد؟

رسول اكرم فرمود اين حكم، ابدى است تا روز قيامت سپس انگشتان خود را در يكديگر جفت كرد فرمود: عمره و حج اين چنين باهم‏اند و عمره داخل حج شد تا روز قيامت.

در اين هنگام على عليه السلام از يمن بمكّه رسيد و وارد بر رسول اكرم شد وقتى كه بخانه رفت ديد فاطمه زهرا از حال احرام خارج شده و لباس‏هاى رنگين پوشيده است.

از فاطمه سؤال كرد كه اين چه حال است چرا از احرام خارج شده‏اى؟ دختر پيغمبر گفت رسول خدا ما را چنين دستور داده است.

على عليه السلام نزد رسول اكرم آمده عرض كرد يا رسول .. من فاطمه را ديدم كه لباس رنگين پوشيده و از احرام خارج شده است رسول اكرم فرمود: من مردم را باين حكم دستور داده‏ام.

سپس فرمود يا على تو چگونه محرم شده و تلبيه گفته‏اى عرض كرد مانند شما، حضرت فرمود تو بر احرامت باقى باش مانند خود من و تو در قربانى با من شريك هستى.

امام صادق بعد، فرمود رسول اكرم و يارانش وقتى بمكّه رسيدند بمنزل هيچ كس نرفته و در بيرون شهر مكه منزل كردند تا روز هشتم موقع ظهر كه رسول اكرم دستور داد تا مردم غسل كنند و براى حجّ احرام بسته و تلبيه گويند.

رسول اكرم و يارانش لبيك گويان حركت كردند براى حجّ تا رسيدند به «منى» در آنجا نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا و نيز نماز صبح را خواندند و صبح كردند در حالى كه مردم بدور آن حضرت جمع بودند.

عادت قريش اين بود كه در عرفات با مردم وقوف نميكردند و در مزدلفه ميماندند و از آنجا حركت ميكردند و ديگران را مانع مى‏شدند زيرا آنان از مساوات با مردم ديگر ننگ داشتند و در مشعر نيز از راهى ديگر بازميگشتند تا خداوند اين آيه را نازل كرد:

ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النَّاسُ ...- (هم چنان كه مردم حركت ميكنند شما نيز حركت كنيد).

ميگويند منظور قرآن از كلمه «الناس» ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و كسانى‏اند كه بعد از ايشان بودند و دستور اينست كه همه شما حركت كنيد.

بدنبال نزول آيه رسول اكرم دستور حركت از مزدلفه بعرفات داد و اين امر مخالف تصور قريش بود كه رسول خدا مانند آنها حركت كند.

رسول اكرم وارد صحراى عرفات شد و در مكانى بنام «غره» كه وسط آن صحرا بود نزديك كوه‏هاى اراك خيمه خود را برپا كرد و مسلمين نيز گرد آن حضرت خيمه زدند وقتى ظهر شد حضرت غسل كرد و تلبيه را ترك گفت تا بمحل نماز آمد و در آنجا مردم را موعظه كرد احكام و اوامر و نواهى الهى را بيان نموده سپس نماز ظهر و عصر را با يك اذان و دو اقامه خواند.

از آنجا حركت كرد بموقف عرفات رسيد و در آنجا ايستاد مردم همه دور آن حضرت ايستادند و شترها را خواباندند حضرت بآنها فرمود همه اين بيابان و صحرا موقوف است و تنها محل وقوف اينجا نيست كه من ايستاده و شترم را خواباندم مردم متفرق شدند تا وقتى كه خورشيد غروب كرد.

رسول اكرم آن گاه دستور حركت داد تا بمزدلفه كه همان مشعر الحرام است رسيدند در آنجا نماز مغرب و عشاء را باز بيك اذان و اقامه خواندند و در آنجا ماند تا وقتى نماز صبح را نيز بجا آورد.

رسول خدا دستور داد افراد ناتوان بنى هاشم عجله كنند و در شب جلوتر از ديگران بسوى منى حركت نمايند ولى فرمود كه تا خورشيد طلوع نكند رمى جمره عقبه ننمايند.

وقتى هوا روشن شد رسول (خدا و مسلمانان بسوى منى كوچ كرده وارد منى شدند و جمره عقبه را رمى كردند و قربانى‏هايى را كه رسول اكرم آورده بود 64 يا 66 رأس بود و على عليه السلام 34 يا 36 رأس در آنجا همه قربانى‏ها را كشتند و رسول خدا فرمود از هر قربانى كمى بگيرند و آنها را در ديگ پخته و حضرت با على خوردند و گوشت و پوست همه قربانيها را صدقه دادند.

رسول خدا سپس بزيارت بيت اللَّه رفت و بعد، بسوى منى بازگشت و تا آخر روزهاى تشريق (سيزدهم ماه) در آنجا ماندند و هر روز سه جمره را رمى كردند و از آنجا حركت كردند تا به بيابان اطراف مكه رسيدند.

در اين هنگام عايشه جلو آمد عرض كرد ساير زنان شما حج و عمره را انجام دادند و من حجّ را انجام داده‏ام پيغمبر او را با برادرش عبد الرحمن بن ابى بكر به «تنعيم» (محلى است خارج مكه كه براى احرام عمره بدانجا ميروند) فرستاد و از آنجا براى عمره مفرده محرم شد و به خانه رفت و طواف كرده و دو ركعت نماز طواف خواند در مقام ابراهيم و بين صفا و مروه سعى كرد نزد رسول اكرم آمد و همانروز از مكه حركت كردند و حضرت داخل مسجد الحرام نشد و طواف نكرد از بالاى مكه وارد شد و از پائين مكه محله «ذى طوى» خارج گشت.

[سوره البقرة (2): آيه 197]

الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِي الْحَجِّ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى‏ وَ اتَّقُونِ يا أُولِي الْأَلْبابِ (197)

[ترجمه‏]

وقت حج ماه‏هاى معين است پس هر كس كه ملتزم به حج شود در آن ماه‏ها بايد آميزش با زنان و كار ناروا چون دروغ و مجادله و بدگويى را ترك كند و شما هر كار نيك كنيد خدا بر آن آگاه است و توشه گيريد كه بهترين توشه‏ها پرهيزكارى است و از من بترسيد اى صاحبان عقل و بصيرت‏

شرح لغات:

الرّفث- اصل اين كلمه بمعناى بدگويى و فحش است ولى در مورد آميزش با زنان و يا وعده و اشاره به آنان بكار ميرود.

فسوق- بيرون آمدن از اطاعت.

جدال- با مجادله، منازعه، مشاجره و مخاصمه هم معنى است.

تزوّدوا توشه بگيريد و «زاد» غذايى است كه براى سفر تهيه ميشود.

الالباب- جمع «لُبّ» بمعناى عقل است و چون عقل بهترين و بالاترين نعمتى است در انسان بآن «لبّ» گفته‏اند.

تفسير:

وقت حج ماه‏هاى معينى است كه تغير پذير نيست و مقدّم و مؤخّر نميشود و كسانى كه آن را تاخير ميانداختند مورد سرزنش قرار گرفته و آيه كريمه در حقشان ميفرمايد: «إِنَّمَا النَّسِي‏ءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ «10»» ...- تاخير حج افزايش در كفر است.

ماه‏هاى حج از نظر ما: شوال، ذو القعده و ده روز اول از ذى الحجّه است بنا بر آنچه از امام باقر عليه السلام نقل شده است و ابن عباس و مجاهد و حسن و بعضى ديگر نيز بر همين عقيده‏اند.

ولى جمعى چون «عطا، و ربيع و طاوس» معتقدند كه ماه‏هاى حج شوال ذى القعده و تمام ذى الحجّه است و در اخبار ما نيز همان عقيده نقل شده است.

جهت اينكه اين ماه‏ها را ماه حج ميگويند اينست كه بدون خلاف احرام براى حج درست نيست جز در اين ماه‏ها و نزد ماه احرام براى عمره تمتع نيز جز در اين ماه‏ها جائز نيست.

و كسانى كه معتقدند تمام ذى الحجه از ماه‏هاى حجّ است ميگويند چون بعضى از اعمالى كه بايد در ماه حج انجام شود مانند سه روز روزه و ذبح قربانى وقتى صحيح باشد كه بعد از عيد نيز انجام شود ما مى‏فهميم كه ذيحجّه ماه حج است.

سؤال اگر گفته شود بنا بر اينكه ماه تنها حج شوال و ذيقعده و ده روز از ذيحجه باشد نه آن، چگونه كلمه جمع «اشهر» (ماه‏ها) بر آن دو ماه و ده روز اطلاق شده است؟

پاسخ در پاسخ از اين سؤال دو وجه ذكر كرده‏اند.

1- در عرب معمول است كه لفظ جمع را بدو فرد هم اطلاق ميكنند.

2- كارى كه در يك قسمت و جزء از زمانى واقع ميشود گاهى به همه آن زمان‏ نسبت ميدهند و چون حج در دهه اول ذيحجّه واقع ميشود بهمه آن ماه، ماه حجّ ميگويند و باضافه آن دو ماه «شوال و ذيقعده» سه ماه ميشود مثل روز ورود زيد كه ورود در يك قسمت از آن روز واقع شده ولى همه آن روز را بنام روز ورود ميخوانند.

فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ ...- پس هر كس كه بر خود لازم كند حج را در اين ماه و ملتزم بدان گردد و احرام بندد به حج باتفاق همه مذاهب) يا به عمره تمتع (بنا بذهب اماميه) بايد آميزش با زنان را ترك كند و كلمه «رفث» در آيه بوجوهى تفسير شده است از اينقرار:

1- خود آميزش كه به اين كلمه كنايه آورده شده است اين عقيده اصحاب ما و قتاده و ابن مسعود است 2- وعده‏گذارى آميزش بقول ابن عباس، عبد اللَّه بن عمر و عطا.

3- معنايى عام شامل خود آميزش و مقدمات آن از مزاح و مشابه آن و نيز وعده‏گذارى آن بقول «حسن».

وَ لا فُسُوقَ ...- در بيان مقصود از كلمه «فسوق» نيز اقوالى است:

1- اصحاب ما (شيعه) ميگويند مقصود، دروغ است كه در موقع احرام بايد ترك شود.

2- مراد از اين كلمه همه معاصى و گناهان است كه بايد ترك شود (ابن عباس، حسن و قتاده) و اين معنا اعم از وجه اول كه خصوص دروغ بوده مى‏باشد.

3- مقصود، مردم را به لقب زشت ياد كردن است بقرينه آيه كريمه: «بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمانِ «11»» (پس از ايمان، زشت است كه مردم را به لقب‏هاى بد ياد كنيد) (اين عقيده «ضحاك» است).

4- منظور فحش دادن بمردم مؤمن است چون در حديث آمده است كه فحش بمؤمن از فسوق و كشتن او كفر است (على بن ابراهيم و مجاهد)

5- مراد همه كارهايى است كه در غير حال احرام جائز ولى در حال احرام حرام است ولى اين وجه كه اختصاص دادن نهى محرم به آنچه در حال احرام باو حرام شده است تخصيص عام است بدون دليل.

و كلمه «لا فسوق» نهى عام است و كلمه: في الحج فقط براى بيان عظمت حج است نه بيان تخصص به آن مثل اينكه اگر كسى: بگويد: «اگر روزه‏اى بايد گوش و چشم تو نيز روزه باشد» كه معنايش ترك گناه بوسيله چشم و گوش كه هميشه حرام است ولى در حال روزه تأكيد بيشترى شده است.

وَ لا جِدالَ فِي الْحَجِّ ...- اصحاب ما ميگويند منظور از «جدال» گفتن «لا و اللَّه» و «بلى و اللَّه» است چه براستى سوگند بخورد و چه بدروغ.

ولى مفسرين ديگر در بيان آن دو قول گفته‏اند:

1- از روى دشمنى و عصبانيت، لجاج و فحاشى نكنيد (ابن عباس، ابن مسعود و حسن).

2- در اينكه حج بايد در ماه ذيحجه باشد جدال نكنيد چه، مردم گاهى ماه‏هاى حج را فراموش ميكردند، آنها را جلو و يا عقب ميانداختند و گاهى در غير آن واقع ميشد (مجاهد و سدى).

وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللَّهُ ...- آنچه را از نيكى و خير انجام دهيد خدا ميداند يعنى آنچه شما از كارهاى خير انجام ميدهيد خداوند شما را بآنها پاداش ميدهد چه او در همه حال عالم بهمه معلومات است نه فقط به كارهاى نيك مردم ولى جمله «ميداند كارهاى شما را» بجاى «پاداش ميدهد شما را بر آنها» آورده تا مبالغه بيشترى باشد در بيان عدل خودش كه او مانند كسى است كه كارى نيك را ديده و آشكارا شده و پاداش ميدهد نه اينكه فقط بداند او اين كار را خواهد كرد.

تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى‏ ...- توشه بگيريد كه بهترين توشه‏ها پرهيزكارى است.

در معناى اين جمله دو قول است:

1- خطاب متوجه بمردمى است كه خود را بنام صاحبان توكّل به خدا شناسانده و توشه و ذخيره‏اى نداشتند و ميگويد شما بايد براى خود غذا و توشه ذخيره كنيد و زحمت خودتان را به دوش ديگران نيندازيد ولى بدانيد كه بهترين توشه‏ها تقوى و پرهيزكارى است (حسن- قتاده و مجاهد).

2- از اعمال صالحه و كارهاى نيك توشه برداريد كه بهترين توشه‏ها تقوى است.

ذكر اين جمله پس از بيان احكام حج براى بيان اين مطلب است كه موقعيت حج سزاوارترين و بهترين وقتى است كه در آن بايد اعمال نيك انجام داده و از آنها توشه گرفت.

وَ اتَّقُونِ يا أُولِي الْأَلْبابِ ...- اى صاحبان عقل و بصيرت در آنچه امر كرده يا نهى نموده‏ام پرهيزكارى را پيشه كنيد.

[سوره البقرة (2): آيه 198]

لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّكُمْ فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَ اذْكُرُوهُ كَما هَداكُمْ وَ إِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ (198)

[ترجمه‏]

گناهى بر شما نيست كه از پروردگار خويش فزونى خواهيد و چون از عرفات سرازير شديد پس خدا را در مشعر الحرام ياد كنيد، بياد او باشيد كه شما را پس از آنكه در گمراهى بوديد هدايت كرد

شرح لغات‏

جناح- باك- گناه دينى و انحراف از راه راست.

تبتغوا- طلب كنيد از «ابتغاء» بمعناى طلب و خواستن.

افضتم- كوچ كرديد سرازير شديد از «فيض و فيضان آب بمعناى سر ريز و سرازير شدن آن است.

عرفات- اسم ناحيه مخصوصى است كه وقوف در آن در روز عرفه براى حج واجب است در مناسبت ناميدنش باين اسم اين وجوه بيان شده است.

1- ابراهيم در اين روز فهميد آنچه برايش قبلًا توصيف شده بود (از حضرت على عليه السلام و ابن عباس).

2- آدم و حوا در همين نقطه گرد هم آمده يكديگر را شناختند پس از آنكه از هم جدا بودند (ضحاك و سدى و از اصحاب ما نيز بر اين مضمون روايت شده است).

3- بمناسب رفعت و بلندى اين موقف بدين اسم ناميده شده است.

4- جبرائيل ابراهيم را مناسك و اعمال ميآموخت و او ميگفت: «عرفت عرفت» دانستم و لذا اينجا باسم «عرفات» خوانده شد. (عطا).

5- ابراهيم در شب هشتم خواب ديد كه بايد فرزندش را بكشد صبح از خواب برخاست و همه روز را فكر ميكرد كه آيا اين امر از طرف خدا است يا نه باين مناسب روز هشتم را بنام روز «ترويه» يعنى روز شك و فكر ميخوانند.

در شب نهم دو باره همان مطلب را خواب ديد وقتى بيدار شد دانست كه امر خدا است و لذا بنام «عرفه» خوانده شد.

6- روايت دارد كه جبرئيل به آدم در همين سرزمين گفت: «بگناهت اعتراف كن و اعمال و مناسكت ياد بگير» آدم گفت: پروردگارا ما بخود ستم كرديم (رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا ...- و از اين جهت اين بيابان بنام «عرفات» شد.

مشعر الحرام- همان مزدلفه است كه چون نشان حج است و نيز نماز در آن و بيتوته و دعاء در آنجا از اعمال حج مى‏باشد لذا بنام «مشعر الحرام» خوانده شد و نيز «مزدلفه» اش گويند چون در آنجا دو نماز مغرب و عشاء با هم خوانده ميشده (مزدلفه از ازدلاف بمعناى جمع و قرب و نزديكى است و چون در مشعر دو نماز يك جا و با هم خوانده ميشود يا حاجيان در اين مكان مجتمع و نزديك بهم بعبادت مى‏پردازند و يا بسبب اجتماع آدم و حوا در اين محل، لذا بنام «مزدلفه» ناميده شد).

و نيز جبرئيل به ابراهيم گفت «ازدلف الى المشعر الحرام» (بمشعر الحرام نزديك شود) لذا بنام «مزدلفه» شد.

منى- اين سرزمين بنام منى خوانده شده چون ابراهيم آرزو كرد در آنجا كه خدا بجاى كشتن فرزندش قربانى معيّن كند (منى بمعناى آرزو و خواهش است).

تفسير:

لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ ...- بر شما باكى نيست كه از پروردگارتان فزونى طلب كنيد.

در تفسير اين آيه سه وجه گفته شده است.

1- جمعى، تجارت در حج را گناه ميدانستند و اين آيه گناه بودن آن را نفى كرده و اذن تجارت ميدهد (ابن عباس- مجاهد- حسن و عطا) و از ائمه ما نيز همين وجه روايت شده است.

2- بعضى از افراد كه بصورت اجير يا مكارى در حج شركت ميكردند مردم ميگفتند كه براى آنها حجّ نيست ولى اين آيه ميگويد بر آنان باكى نيست كه اجير يا مكارى باشند و روزى طلب كنند.

3- اين طلب درخواست آمرزش است نه مال و آيه ميگويد بر شما باكى نيست كه از پروردگارتان طلب آمرزش كنيد اين معنا را جابر از امام محمّد باقر عليه السلام نقل كرده است.

فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ ...- هنگامى كه از عرفات كوچ كرديد پس خدا را در مشعر الحرام ياد كنيد.

از اين آيه ميتوان وجوب وقوف بمشعر را استفاده كرد همانطور كه ما معتقديم زيرا ظاهر امر، اقتضاى وجوب دارد پس خداوند ذكر را در مشعر واجب كرده و وجوب ذكر مستلزم وجوب بودن و وقوف در آنجا است و لذا هر كس ذكر را واجب دانسته وقوف را نيز واجب ميداند.

وَ اذْكُرُوهُ كَما هَداكُمْ ...- بياد خدا باشيد و شكر كنيد او را در برابر نعمت او بر شما كه هدايت اوست چه، شكر بايد باندازه نعمت باشد و روا نيست در برابر نعمت بزرگ و زياد، شكر اندك.

وَ إِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ ...- اگر چه شما پيش از آن و يا قبل از بعثت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله از گمراهان نسبت به نبوّت و شريعت بوديد و او شما را هدايت كرد.

[سوره البقرة (2): آيه 199]

ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النَّاسُ وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (199)

[ترجمه‏]

پس از جايى كه مردم حركت ميكنند شما نيز حركت كنيد و از خداوند درخواست آمرزش و مغفرت نمائيد كه خدا آمرزنده و مهربان است.

شرح لغات:

و استغفروا- طلب آمرزش و مغفرت كنيد و مغفرت بمعناى پوشاندن گناه است و كلمات «غفور و غافر» هر دو بمعناى بخشنده و پوشانيده گناه مى‏باشد اما در كلمه «غفور مبالغه بيشترى است.

تفسير:

ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النَّاسُ ...- كوچ كنيد از جايى كه مردم كوچ كردند.

در بيان مقصود از آيه دو قول است.

1- مقصود كوچ كردن از عرفات است و اين آيه متوجه قريش و هم پيمانان قريش است كه بنام «حمس» خوانده ميشوند و آنان با مردم بعرفات نميرفتند و ميگفتند ما اهل حرم الهى هستيم و از آن نبايد بيرون رويم و در همان «مزدلفه» ميماندند از آنجا كوچ ميكردند خداوند با اين آيه آنان را نيز امر به حركت بسوى عرفات و وقوف در آنجا و افاضه از عرفات، فرمود و بنا بر اين قول مراد از «الناس» بقيه مردم است (ابن عباس عايشه عطا- مجاهد- حسن و قتاده) و از امام باقر عليه السلام همين قول مروى است.

ضحاك همين قول را تأييد ميكند با اين اختلاف كه ميگويد مراد از «النّاس» ابراهيم است و چون ابراهيم امام و پيشواى مردم بوده لذا بمنزله امّت و ملت شمرده شده از او بتعبير به «النّاس» شده است.

2- منظور حركت از مزدلفه است براى «منى» در روز عيد قربان قبل از طلوع خورشيد براى رمى جمره و قربانى (جبائى).

در بيان و تأييد اين قول، جبائى ميگويد اين قسمت از آيه بدنبال: فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ» (هنگامى كه از عرفات كوچ كرديد) ذكر شده پس اين يك حركت و كوچ كردن ديگرى است و از اين آيه مى‏فهميم كه هر دو حركت دستجمعى از عرفات بمشعر و از مشعر به منى واجب است.

مراد از كلمه «النّاس» همان ابراهيم است و نظير اين آيه كه از يك شخص تعبير به مردم شده آيه ديگرى است: «الَّذِينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ «12»» كه مراد از «النّاس» نعيم بن مسعود اشجعى است.

بعضى معتقدند كه مراد از «النَّاس» تنها ابراهيم نيست بلكه او و اسماعيل و پيغمبران بعد از آنها است و اين معنا از امام جعفر صادق عليه السلام نقل شده است.

سؤال؟

بكسانى كه قول اول را اختيار كرده و ميگويند خطاب به قريش است اين سؤال متوجه ميشود كه كلمه «ثُمَّ» در آيه براى بيان ترتيب و تأخير است در حالى كه اين حركت و رفتن بعرفات قبل از «فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ» (وقتى از عرفات كوچ كرديد) مى‏باشد.

پاسخ اصحاب ما در جواب گفته‏اند كه در اين آيات تقديم و تأخير و يا تقدير آن است و آيه چنين ميشود: «ليس عليكم جناح ان تبتغوا فضلا من ربكم ثم افيضوا من حيث افاض الناس»، فاذا افضتم من عرفات فاذكروا ...»

سعيد بن جبير و زهرى ميگويند مقصود از «النّاس» آدم است و كلبى معتقد است كه «اهل يمن و ربيعه» مقصود از «النّاس» هستند و بعضى ديگر گفته‏اند كه مقصود از «الناس» علماء، و دانشمندان‏اند كه احكام دين را ميدانند و بديگران نيز ميآموزند.

وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ ...- از خداوند با پشيمانى از گناهان گذشته طلب مغفرت كنيد كه خدا آمرزنده و مهربان است.

[سوره البقرة (2): آيه 200]

فَإِذا قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آباءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً فَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ (200)

[ترجمه‏]

آن گاه كه اعمال حج را انجام داديد پس خدا را ياد كنيد همانند ياد كردن پدر و اجدادتان يا بهتر از آن، پس بعضى از مردم ميگويند پروردگارا از دنيا بما بده و براى آنان در آخرت بهره‏اى نيست.

شرح لغات:

قضيتم- انجام داديد، اصل «قضا» فيصله دادن كار است يا به فراغت از آن مانند همين آيه يا به اتمام رساندن آن يا به خبر دادن قطعى از آن.

خلاق- بهره و نصيب از خير.

تفسير:

فَإِذا قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُمْ- زمانى كه اعمال خود را انجام داديد و يا از آنها فراغت يافتيد.

مناسك جمع «منسك است و «منسك» يا اسم مكان است بمعناى محل عبادت و يا مصدر و بمعناى خود عبادت است اگر بمعناى اول باشد مضمون آيه اينست:

هنگامى كه فراغت يافتيد از امكنه عبادت و وظائف عبادى آن محل‏ها و انجام داديد آنچه بايد در آنجا واقع شود پس بذكر خدا پردازيد ولى اگر بمعناى مصدر باشد جمع آوردنش براى بيان همه افعال و اذكار حج است و معنايش اينست كه وقتى انجام داديد افعال و اعمال حج را پس بذكر خدا بپردازيد.

ذكر خدا چيست؟

در بيان ذكر دو قول است.

1- تكبيرات مخصوصه ايام منى زيرا ذكرى كه در اين ايام مستحبّ است همين تكبيرات است.

2- منظور از اين ذكر، همه ادعيه مستحبه در اوقات مختلفه است كه اگر در اين مواطن و اماكن مقدسه خوانده شود فضيلت بيشترى خواهد داشت.

كَذِكْرِكُمْ آباءَكُمْ ...- مانند ياد كردن شما از پدر و اجدادتان.

معناى اين آيه‏هانست كه از حضرت باقر عليه السلام نقل شده كه عادت عرب دوران جاهليت اين بوده كه پس از فراغ از حج در اين نقطه مجتمع شده و مفاخر پدران و اجداد خود را مى‏شمردند و دوران گذشته و نعمت‏هاى و قدرت‏هاى سابق خود را يادآورى ميكردند اين آيه دستور ميدهد كه بجاى ياد از پدران و آثار گذشته در اينجا بياد خدا باشيد.

أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً ...- (يا شديدتر و بيشتر از آن) به اينكه بيشتر نعمت‏هاى خدا را بياد آوريد و بر آن نعمت‏ها شكر و سپاس كنيد زيرا اگر چه پدران آنها وضعى و قدرتى و نعمتى داشتند.

ولى بلا شك، نعمت‏هاى خدا بر اينان بيشتر و بالاتر است زيرا آنچه را كه پدران آنها از افتخارات دارا بودند باز بعنايت اليه بوده و اين وجه را از مفسرين «حسن» بيان كرده است در تشبيه ذكر خدا كه بالاتر است به ذكر پدران كه بمراتب ما دون و متنزل از آن ميباشد.

از خدا كمك بجوئيد

بعضى ميگويند مقصود از «فَاذْكُرُوا اللَّهَ» اينست كه از خدا كمك بگيريد و بسوى او پناه بريد همانطورى كه كودك به پدر خود پناه مى‏برد و او را به عنوان «اى پدر» صدا ميزند اين وجه را «عطا» از مفسرين گفته است ولى وجه اول بهتر است.

فَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا ...- قرآن در اين آيات هدف و خواسته‏هاى مردم را در اين اماكن مقدسه بيان ميكند كه بعضى نعمت‏هاى دنيا را ميخواهند و چيزى از نعمت‏هاى آخرت آرزو نميكند و به بعث و رستاخيز ايمان و اعتقاد ندارند و براى اينان از آخرت نصيب و بهره‏اى نيست.

__________________________________________________

(1) آيه 77 از سوره نساء.

(2) آيه 48 از سوره احزاب.

(3) آيه (40) از سوره طه.

(4) آيه 10 از سوره عنكبوت.

(5) آيه 49 از سوره مائده.

(6) آيه 40 از سوره «شورى»

(7) آيه 126 از سوره نحل.

(8) آيه 27 از سوره حج‏.

(9) يعنى از احرام خارج گردد.

(10) آيه 37 از سوره توبه‏.

(11) آيه 11 از سوره حجرات‏.

(12) آيه 172 از سوره آل عمران‏.